پژوهشی پیرامون حضرت رقیه سلام الله علیها
حجت الاسلام والمسلمین محمد امین پور امینی
تاکنون چندین نوشته به زبان فارسی وعربی پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین (ع) نگاشتهام،وبه وسع خود کوشیدم که آنچه که به عنوان سؤال وشبهه پیرامون شخصیت آن شخصیت که سند مظلومیت نهضت حسینی است را پاسخ دهم، تا آنکه اخیراً به سندی مهم ومنبعی ارزشمند برخورد کردم که جای دارد برای تکمیل بحث بیفزایم.
پیشتر از کتاب کامل بهائی به عنوان قدیمیترین منبع در این زمینه یاد کردهایم کتاب کامل بهایی اثر شیخ عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی طبری آملی است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسی است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدّین محمد، فرزند وزیر شمس الدین جوینی صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته است .....
حجت الاسلام والمسلمین محمد امین پور امینی
تاکنون چندین نوشته به زبان فارسی وعربی پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین (ع) نگاشتهام،وبه وسع خود کوشیدم که آنچه که به عنوان سؤال وشبهه پیرامون شخصیت آن شخصیت که سند مظلومیت نهضت حسینی است را پاسخ دهم، تا آنکه اخیراً به سندی مهم ومنبعی ارزشمند برخورد کردم که جای دارد برای تکمیل بحث بیفزایم.
پیشتر از کتاب کامل بهائی به عنوان قدیمیترین منبع در این زمینه یاد کردهایم کتاب کامل بهایی اثر شیخ عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی طبری آملی است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسی است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدّین محمد، فرزند وزیر شمس الدین جوینی صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته است و از این رو، به کامل بهایی شهرت یافته است. نام دیگر این کتاب کامل السّقیفه است. این کتاب در دو جلد و در مدت دوازده سال نگارش یافته و تاریخ پایان تألیف کتاب، سال 675 ق است. مؤلّف این کتاب آثار دیگری چون: مناقب الطّاهرین، معارف الحقائق و اربعین البهائی از خود به یادگار گذاشته است.10 از مجموعه این آثار به خوبی میتوان فهمید که وی دانشمند شیعی و تاریخ نگاری متعهّد است.
عماد الدّین طبری نیز ماجرا را به نقل از کتاب الحاویه نقل میکند که متأسّفانه اثری از این کتاب در دست نیست.
وی مینویسد:"در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیری، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند و هر کودکی را وعدهها میدادند که پدر تو به فلان سفر رفته است، باز میآید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند؛ دخترکی بود چهار ساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد. خبر بردند که حال چنین است، آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد".11
از نقل طبری استفاده میشود که امام حسین(ع) دختری چهار ساله داشت که در فراق پدر، در شام پرپر گردید؛ ولی از نام او سخنی به میان نیامده است و تاریخ نگاران پس از او نیز این جریان جانگداز را با اختلافی اندک و برخی اضافات که به زبان حال مینماید، در کتابهای خود آوردهاند:
1. ملاحسین کاشفی سبزواری (م910ق) در کتاب روضة الشهداء12 به نقل از کتاب کنزالغرائب؛
2. شیخ فخرالدّین طریحی نجفی (م1085ق) در کتاب المنتخب؛13
3. سید محمدعلی شاهعبدالعظمی (م1334ق.) در کتاب الایقاد؛14
4. شیخ محمد هاشم بن محمد علی خراسانی (م1352ق) در کتاب منتخب التّواریخ؛15
5. شیخ عباس قمی (م1359ق) در کتاب نفسالمهموم16 و منتهی الآمال؛17
6. شیخ محمد مهدی حائری مازندرانی در کتاب معالی السبطین؛18
برخی از ایشان نام "رقیه" را نیز ذکر کردهاند. شیخ محمد هاشم خراسانی در ضمن شمارش بانوان اسیر میگوید: "التاسعة: آن دختری است که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، و شاید اسم شریفش رقیه بوده و از صبایای خود حضرت سیدالشّهدا(ع) بوده؛ چون مزاری که در خرابه شام است، منسوب است به این مخدّره، و معروف است به مزار "ست رقیّه".19
سید محمدعلی شاه عبدالعظمی در الایقاد آورده است: "امام حسین(ع) را دختری بود کودک که مورد علاقه وی بود و او نیز به پدر عشق میورزید. گفته شده است که نام وی رقیه و عمر وی سه سال بود. او که با اسیران در شام به سر میبرد، در فراق پدر شبانه روز گریه میکرد و به او میگفتند که پدرت در سفر است.20 تا آنگاه که شبی او را در خواب دید. وقتی که بیدار شد، به گریه شدیدی افتاد و میگفت: پدرم را و نور چشمانم را بیاورید! اهلبیت(ع) هرچه کردند که او را آرام کنند، اثری نبخشید، و بر گریه و زاری او اضافه گردید و در اثر گریه او، غم و اندوه اهلبیت شعلهور گردید، و آنان نیز به گریه افتادند. بر صورت خود زده و خاک بر سر خود ریخته و موها را پریشان ساختند. صدای ناله و گریه از هر سو برخاست، یزید ناله و گریه ایشان را شنید و گفت: چه خبر شده است؟ به او گفتند که دختر کوچک حسین، پدر را در خواب دیده است، از خواب برخاسته و او را طلب میکند و گریه و فریاد برآورده است. یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند و در برابرش قرار دهید تا آرام گیرد! چنان کردند و سر بریده را در حالی که در میان طبقی سر پوشیده نهاده بودند، در برابر وی قرار دادند. او که طبق را دید (فکر کرد برایش غذایی آوردهاند) گفت: من پدرم را میخواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست. پارچه را از روی آن برداشت، سری را دید. گفت: این سر از آنِ کیست؟ گفتند: سر پدر تو است. سر را برداشت و به سینهاش چسباند و گفت: پدرم! چه کسی تو را با خون سرت خضاب کرد؟ بابا! چه کسی رگهایت را برید؟ پدرم! چه کسی مرا در کودکی یتیم ساخت؟!... آنگاه لبها را بر لبهای پدر نهاد و گریه سر داد، تا از حال رفت. وقتی او را تکان دادند، دیدند که قالب تهی کرده است و جان به جان آفرین تسلیم نموده است. نالههای اهلبیت(ع) از هر سو به آسمان برخاست...".21
این جریان به همین شکل بر سر زبانهاست. سید شاه عبدالعظیمی آن را از کتاب عوالم و همین مضمون را شیخ طریحی و به نقل از او شیخ مهدی مازندرانی آورده است. گرچه چنین مطلبی در عوالم بحرانی یافت نشد، ولی ممکن است مقصود از عوالم کتاب دیگری باشد. در هر صورت، اینجا چند سؤال مطرح است:
1. امام حسین(ع) چند دختر داشت؟
2. آیا امام حسین(ع)دختری به نام "رقیه" داشته است؟
3. آیا امام حسین(ع) نام "رقیه" را بر زبان جاری ساخته است؟
4. چند "رقیه" در کربلا وجود داشتهاند؟ و احتمالات مسئله کدام است؟
5. آیا به جز نقل و روایت، دلیل دیگری هم برای این ادعا در دست است؟
در ادامة این مقاله، به دو پرسش اول، پاسخ میگوییم وبقیه را در جای خود آوردهایم.
1. حضرت امام حسین(ع) چند دختر داشت است؟
سه قول در این مسئله وجود دارد:
الف) دو دختر: شیخ مفید برای ایشان تنها دو تن را به عنوان دختران آن حضرت یاد کرده که آن دو نیز "فاطمه" و "سکینه"اند.22 عدهای23 هم با شیخ مفید موافقت کردهاند؛ ولی شیوه تاریخ نگاری ایشان بر اهل فن پوشیده نیست.
ب) سه دختر: در برخی از کتابها سه دختر برای آن حضرت ذکر شده است.
طبری امامی مینویسد: "و له من البنات زینب، و سکینة و فاطمة24؛ دختران او زینب و سکینه و فاطمهاند".
ابن شهرآشوب25، خصیبی26، ابن خشّاب27 و شیخ محمد الصبّان، نیز چون او آوردهاند.
ج) چهار دختر: شیخ کمال الدین محمد بن طلحه شافعی (م652 ق)28 در کتاب مطالب السّؤول فی مناقب آلالرّسول به وجود چهار دختر برای آن حضرت تصریح کرده و حتی بر آن، ادعای شهرت نیز نموده است و مینویسد: "کان له - أی للحسین(ع) - من الاولاد ذکور و اناث عشرة، ستّة ذکور، و أربع اناث، فالذّکور: علیالاکبر، علی الاوسط و هو سیّدالعابدین...، و علیالاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. فامّا علی الاکبر فانّه قاتل بین یدی أبیه حتّی قتل شهیداً. و امّا علی الاصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله... و قیل: انّ عبداللّه ایضاً قتل مع ابیه شهیداً. و امّا البنات: فزینب، سکینة و فاطمة. هذا هوالمشهور، و قیل: بل کان له اربع بنین و بنتان، و الاوّل أشهر29؛ آن حضرت دارای ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارتاند از: علیاکبر، علی اوسط - که همان سیّدالعابدین(ع) است - علیاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. علیاکبر در برابر چشم پدر به میدان جنگ رفت تا به شهادت رسید. علیاصغر نیز در حالی که کودکی خردسال بود، تیر به او اصابت کرد و شهید شد... و گفته شده است که عبداللّه نیز با پدرش به شهادت رسید. و اما دختران عبارتاند از: زینب، سکنیه و فاطمه. و این قول مشهور است. و گفته شده است که آن حضرت دارای چهار پسر و دو دختر بوده است، ولی قول اوّل مشهورتر است".
ابن صبّاغ مالکی نیز آن را نقل کرده و مینویسد: "قال الشیخ کمال الدین بن طلحة: کان للحسین(ع) من الاولاد ذکوراً و اناثاً عشرة، ستّة ذکور و أربع اناث، فالذّکور علی الاکبر، علی الاوسط و هو زین العابدین، و علیالاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر... و اما البنات فزینب و سکینة و فاطمة، هذا قول مشهور؛30 شیخ کمال الدین بن طلحه میگوید: حضرت حسین(ع) دارای ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن از ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارتاند از: علیاکبر، علیاوسط ـ که همان زینالعابدین(ع)است - علی اصغر، محمد، عبدالله و جعفر...، و دختران: زینب، سکینه و فاطمه بودهاند، و این قول مشهور است. علامه اربلی نیز چون او آورده است".31
طبق این قول که ادعای شهرت بر آن شده است و عدهای از بزرگان تاریخ چون علامه اربلی در کشف الغمّة و ابن صباغ مالکی در الفصول المهمّة نیز آن را نقل کرده و رد نکردهاند، آن حضرت دارای چهار دختر بوده است که تنها به نام سه تن از ایشان تصریح شده است و نام چهارمین دختر مجهول مانده است.
2. آیا امام حسین(ع) دختری به نام "رقیه داشته است؟
در پاسخ سؤال اوّل گفتیم وقتی که دختران آن حضرت به دو نفر منحصر نیست و بنا بر قولی که ادعای شهرت بر آن شده بود، آن حضرت چهار دختر داشتند که به نامهای سه تن از ایشان (زینب، سکینه و فاطمه) تصریح شده است. از این رو، احتمال میرود که چهارمین دختر آن حضرت همین دختری باشد که در زبان مردم به نام "رقیه" معروف شده است.
بنابراین از نظر تاریخی، انکار آن وجهی ندارد، از این مهمتر وقایع مستمر تاریخی نیز گویای آن است که در این قبر شریف دختری از اهل بیت حسینی مدفون است، وقضیه آب گرفتگی قبر وشکافتن قبر مطهر ویافتن بدن سالم از مشهورات تاریخی شام است که در نزد شیعه وسنی شام معروف است، وحتی شبلنجی نیز آن را در نور الابصار آوئرده است، واز عالمان شیعه فقیهان بزرگی چون ملاهاشم خراسانی در منتخب التواریخ وسید میرزا هادی خراسانی در کتاب کرامات خود آوردهاند، شهرت مکان با ملاحظه بر کوشش بی امان دشمن در خاموش ساختن نور حسینی کاشف از صحت مطلب است، امروزه در قلب کشور بنی امیه چراغ رقیه بنت الحسین (ع) روشن است وخبری از ستم پیشگانی چون معاویه ویزید جز لعن ونفرین بر آنها نیست.
استاد بزرگوارمان مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا جواد تبریزی اعلی الله مقامه الشریف دارای دلی سوخته ومملو از عشق به خاندان عصمت وطهارت بود، به هنگام بیماری به زیارت مرقد شریف حضرت رقیه در شام شتافت، وآنجا سخنانی پیرامون آن حضرت به زبان عربی ایراد نمود که ترجمه آن چنین است: «یادگیری احکام شرعی وفراگیری مسائل فقهی از برترین کارهاست، شما می دانید که در رابطه با ثبوت موضوعات خارجی حدودی وجود دارد، ودر همه ویا بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد، ولی در پارهای از امور مجرد شهرت کافی است، ومجرد شهرت در ثبوت آنها کافی است، ونیازی به اقامه بینه و یاچیزدیگری ندارد، وصرف شهرت کافی است، مثل آنکه کسی زمینی را بخرد، وپس از آن به وی گفته شود که این زمین وقف بوده است، از امام علیه السلام از حکم این مسئله پرسیدند، حضرت فرمود: اگر بین مردم مشهور باشد که این زمین وقف است خرید آن جایز نیست، وآن را پس بده، واز این قبیل است حدود منی ومشعر، (که با شهرت ثابت میشود)، وهمچنین مقابر ، ممکن است کسی دویست سال پیش در جایی دفن شده باشد، والآن کسی نباشد که خود محل دفن وی را در این مکان دیده باشد، ولی بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است، این شهرت کافی است. وازاین روست مقام ومزار حضرت رقیه بنت الحسین (ع)، که از اول مشهور بود، گویا حضرت امام حسین (ع) نشانی را از خود در شام به یادگاری سپرده است تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت وحوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگی است بر اینکه در ضمن اسیران حتی دختران خردسال نیز بودهاند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن رقیه بنت الحسین (ع) در این مکان شهرت قائم است ، واینکه در این مکان جان سپرده است. ما به زیارتش شتافتیم، وباید احترام او را پاس داشت، (نگویید خردسال است) علی اصغر که کودک شیرخواری بود دارای آن مقامی است که روبروی حضرت سید الشهداء (ع) در کربلا دفن گردید، گفتهاند که دفن وی در این مکان نشان از آن دارد که در روز حشر حضرت این کودک خردسال را به دست خواهد گرفت ونشان خواهد داد. دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ ونشان قوی از اسارت خاندان طهارت ، وستم رواداشته بر ایشان دارد، آن ستمی که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزای حسین را بر آدم خواند. از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، وبه سخنان باطلی که میگویند که او طفلی خردسال بیش نبود گوش فرا ندهید، مگر علی اصغر کودک خردسال نیست که درروز قیامت شاهدی خواهد بود، وموجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله. بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان را داشته باشند، وبه سخنان فاسد وبیهوده ای که از گمراهی شیاطین است گوش فرا ندهند واعتنایی نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین به خداوند متعال تقرب میجوییم، آن دختری که خود مظلوم بود، وخاندان وی همه مظلوم بودند».
با این همه اگر کسی اصرار کند که برای ما تصریح به نام ایشان در کتب تاریخی ویا انساب مهم است در پاسخ می گوییم: در برخی از کتابهای مهم ومعتبر انساب به نام ایشان تصریح شده است. ابوالحسن علی بن ابی القاسم بن زید بیهقی معروف به ابن فندق به سال 493 هجری قمری متولد وبسال 565 هجری قمری وفات یافته است، او کتاب ارزشمندی در انساب به نام (لباب الأنساب والألقاب والأعقاب) دارد که چاپ جدید آن توسط کتابخانه مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی (ره) انجام شده است، مولی عبد الله افندی او را از اجله مشایخ ابن شهرآشوب واز بزرگان اصحاب ما معرفی کرده است (ریاض العلماء6/448)، ). محدث نوری او را از مشایخ اجازه دانشته واز او به عنوان عالم متبحر فاضل متکلم جلیل یاد کرده است (خاتمه مستدرک الوسائل3/99)، مرحوم آیت الله سید محسن امین او را یکی از مشایخ شیعه میداند، واو را از اجله مشایخ ابن شهرآشوب میداند (اعیان الشیعه8/243، مرحوم شیخ آقا برزگ تهرانی از او به عنوان امام بیهقی یاد کرده است (الذریعه 26/43). مرحوم آیت الله نجفی مرعشی که خود در علم انساب متخصص وصاحب اثر بود بر این کتاب تقریظ مفصلی در حدود 150 صفحه نگاشته وکتاب ومؤلف آن را بسیار ستوده است، واز او به عنوان علامه، مدرس، خطیب، قاضی، موالی اهل بیت، امامی یاد میکند. با این وصف شخصیت برجسته ابن فندق روشن میگردد، واز طرفی قدمت او مهم است، او از یرگان قرن 6 است، با این مقدمه می گوییم شخصیتی با این عظمت از رقیه بنت الحسین (ع) یاد کرده است. او در کتاب ارزشمند لباب الآنساب ج1، ص355 در رابطه با سادات حسینی مینویسد: (أما الحسینیه فهم من أولاد الحسین بن علی علیهما السلام، ولم یبق من آولاده الا زین العابدین علیه السلام، وفاطمه، وسکینه، ورقیه، فآولاد الحسین علیه السلام من قبل الأب هم من صلب زین العابدین علیه السلام): سادان حسینی از فرزندان حسین بن علی (ع) هستند، از فرزندان او کسی جز زین العابدین (ع)، وفاطمه، وسکینه، ورقیه باقی نماند، پس فرزندان حسین(ع) از طرف پدر از نسل زین العابدین (ع) هستند.
با این تصریح اشکال عدم ذکر نام مبارک ایشان در کتب تاریخی وانساب حل میشود. واز طرف دیگر این کتاب در علم انساب است واز جهت زمانی نیز بر کتاب کامل بهائی مقدم است.
________________________________________
پی نوشت ها:
1. امالی الصدوق، ص 231، مجلس 31؛ ص 243؛ بحارالانوار، ج 45، ص 140.
2. شرح الاخبار، ج 3، ص 269.
3. مثیرالأحزان، ص 102.
4. اللهوف، ص 219.
5. تسلیة المجالس، ج 2، ص 396.
6. بصائرالدّرجات، ج 1، ص 338؛ بحارالانوار، ج 45، ص 177 / 28.
7. المناقب آل ابیطالب(ع)، ج 4، ص 145.
8. الرّطانة عند أهل المدینة، الرّومیة؛ (بصائرالدّرجات، ص 338).
9. دلائل الامامة، 204، ص 125.
10. الذریعه، ج 17، ص 252 و 255.
11. کامل بهایی، ج 2، ص 179.
12. روضة الشهداء، ص 484.
13. المنتخب للطّریحی، ج1، ص136، مجلس7، باب 2.
14. الایقاد، ص 179.
15. منتخب التواریخ، ص 299.
16. نفس الهموم، ص 416 از کامل بهایی.
17. منتهیالآمال، ص 510.
18. معالیالسبطین، ج 2، ص 170.
19. منتخبالتّواریخ، ص 299.
20. مقصود سفر آخرت بود.
21. الایقاد، ص 179؛ معالی السبطین، ج2، ص170.
22. الارشاد، ج 2، ص135؛ کشف الغمه، ج2، ص249؛ بحارالانوار، ج 45، ص328؛ عوالم (امام حسین)، ص 637.
23. تاج الموالید (چاپ شده در المجموعة النفیسة)، ص 34؛ حافظ عبدالعزیز بن الاخضر (م 611 ق) بحارالانوار، ج 45، ص 331.
24. دلائل الامامة، ص 181.
25. المناقب آل ابیطالب(ع)، ج 4، ص 77.
26. الهدایة الکبری، ص 202.
27. کشف الغمة، ج 2، ص 39.
28. اسعاف الراغبین (چاپ شده به همراه نورالابصار)،ص 195؛ احقاق الحق، ج 11، ص 451.
29. وی از بزرگان فقه، حدیث، تاریخ، ادبیات و سیاست مورد احترام مورخان فریقین است که سخن برخی از ایشان را میآوریم:
ابوشامة (م 665 ق) که از معاصران وی بوده در ذیل الرّوضتین، ص 188 مینویسد: "... و کان فاضلاً عالما".
اربلی (م692 ق) در کشف الغمّه، ج 1، ص 53 مینویسد: "و کان شیخاً مشهوراً و فاضلاً مذکوراً... و حاله فی ترفّعه و زهده و ترکه و زاره الشّام و انقطاعه و رفضه الدّنیا حال معلومة قرب العهد بها، و فی انقطاعه عمل هذا الکتاب - مطالب السّؤول - و کتاب الدّائرة، و کان شافعی المذهب من أعیانهم و رؤساهم".
صفدی در الوافی بالوفیات، ج 3، ص 76، مینگارد: "... و کان صدراً معظّماً محتشماً..."
و در العبر، ج 5، ص213 چنین آمده است: "... و کان رئیساً محتشماً و بارعاً فیالفقیه و الخلاف، ولی الوزارة ثمّ زهد و جمع نفسه...".
ابن کثیر در البدایة و النهایة، ج 13، ص186 چنین آورده است: "... کان عالماً فاضلاً".
ابن قاضی شهبة در طبقات الشّافعیة، ج2، ص153 چنین نگاشته است: "تفقّه و شارک فیالعلوم و کان فقیهاً بارعاً عارفاً بالمذهب و الاصول و الخلاف... سمع الحدیث و حدّث ببلاد کثیرة... قال السّیّد عزّالدین: افنی و صنّف و کان أحد العلماء المشهورین و الرّؤساء المذکورین".
در همان کتاب، ص 503 نیز آمده است: "... کان اماماً بارعاً فیالفقه و الخلاف عالماً بالاصلین رئیساً کبیراً معظّماً...".
یافعی در مرآة الجنان در وفیات سال 652 ق، مینویسد: "... المفتی الشّافعی، و کان رئیساً محتشماً بارعاً فیالفقه و الخلاف".
ابن الفوطی در تلخیص مجمع الآداب، ج5، ص255 شماره 515 آورده است: "... کان عارفاً بفنون کثیرة من المذهب و الاصول و الفرائض و الخلاف و التفسیر و النّحو و اللّغة و التّرسّل و نظم الشّعر..."
ابن المعاد در شذر الذّهب، ج 5، ص259 مینگارد: "... المفتی الرّجال... و أحد الصّدور و الرّؤساء المعظمین... و تفقّه فبرع فیالفقه و الاصول و الخلاف..."
30. مناقب السّؤول فی مناقب آل الرّسول، ج 2، ص 69.
۳۱. الفصول المهمّة، ص 199.