دلایل وقوع حادثه کربلا ( حجت الاسلام رفیعی )
قال الله تبارک و تعالی: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُون».[1]
مقدمه
چه شد آن اکثریتی که کنار مسلم بود تبدیل به اقلیت شد، بلکه تبدیل به هیچ شد و مسلم تنها ماند؟!
چه شد که این دعوتهای متعدد از امام حسین علیه السلام نتیجة عکس داد و دعوت به مبارزه و شمشیر شد؟!
چه شد افرادی، به همین سادگی حاضر شدند امام حسین علیه السلام و اصحاب و فرزندانش را به شهادت برسانند؟
یا حداقل تماشا کنند، یا سکوت کنند؟
===============================
اهمیت ریشه یابی حوادث تاریخی
ریشه یابی این علتها خیلی مهم است، امروزه این بحثها برای جوانهای ما و خانوادههای ما مفید است. این یک بحث اخلاقی، قرآنی و تربیتی است. هیچ حادثهای با آن شرایطی که اتفاق افتاده دوبار تکرار نمیشود. هر حادثهای یک ظرف زمانی و یک ظرف مکانی دارد؛ در هر زمان و مکانی که اتفاق افتاده دیگر با همان شرایط و عین آن تکرار نمیشود؛ اما حوادث تاریخ علی رغم اینکه تکرار عین آن امکان پذیر نیست، اما مشابه آن تکرار میشود.
مثال : به قطار نگاه کنید، هر واگنی که از جلوی ایستگاه میگذرد دیگر گذشته، اما واگن بعدی که میآید ..........
قال الله تبارک و تعالی: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُون».[1]
مقدمه
چه شد آن اکثریتی که کنار مسلم بود تبدیل به اقلیت شد، بلکه تبدیل به هیچ شد و مسلم تنها ماند؟!
چه شد که این دعوتهای متعدد از امام حسین علیه السلام نتیجة عکس داد و دعوت به مبارزه و شمشیر شد؟!
چه شد افرادی، به همین سادگی حاضر شدند امام حسین علیه السلام و اصحاب و فرزندانش را به شهادت برسانند؟
یا حداقل تماشا کنند، یا سکوت کنند؟
===============================
اهمیت ریشه یابی حوادث تاریخی
ریشه یابی این علتها خیلی مهم است، امروزه این بحثها برای جوانهای ما و خانوادههای ما مفید است. این یک بحث اخلاقی، قرآنی و تربیتی است. هیچ حادثهای با آن شرایطی که اتفاق افتاده دوبار تکرار نمیشود. هر حادثهای یک ظرف زمانی و یک ظرف مکانی دارد؛ در هر زمان و مکانی که اتفاق افتاده دیگر با همان شرایط و عین آن تکرار نمیشود؛ اما حوادث تاریخ علی رغم اینکه تکرار عین آن امکان پذیر نیست، اما مشابه آن تکرار میشود.
مثال : به قطار نگاه کنید، هر واگنی که از جلوی ایستگاه میگذرد دیگر گذشته، اما واگن بعدی که میآید مثل همان است. حالا مسافرانش فرق میکنند، افرادی که در این کوپهها نشستهاند متفاوتاند. مهرههای تاریخ عوض میشود، مسافرانش عوض میشود، شخصیتهایش عوض میشود؛ اما اصول و قواعدی که بر تاریخ حاکم است اینها با اندکی تفاوت عین هم هستند. تاریخ تکرار پذیر است. واقعاً چرا جامعة ارزشی نبوی تبدیل به جامعة ضد ارزشی اموی شد؟ هنوز نیم قرن از رحلت پیغمبر نگذشته بود که جامعة ارزشی نبوی تبدیل به جامعة ضد ارزشی اموی شد. همه چیز رفت و برعکس شد و یک تغییر صد در صد ماهوی اتفاق افتاد، علت چیست؟ من برای شما چند مثال میزنم که چگونه در تاریخ انسانهای خوب کنار زده شدند؟ چگونه در تاریخ پاک دامنها حذف شدند؟
=============================
مثالهائی جهت تحلیل وقایع تاریخی
1- داستان فرعون:
قرآن میفرماید: فرعون یک زمامدار فاسد بود؛
«إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِین»[2]
این از فرعون که زمامدار بود، اما مردم:
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ»[3]؛
مردم هم قدرت تحلیل نداشتند و فرعون آنها را در جهل نگه داشته بود و نمیگذاشت قضایا را بفهمند.این یک معادله است، ببینید نتیجة این دو چه شد؟ فرعون زمامدار فاسد و مردم، جاهل بدون اطلاع؛ این دو یک نتیجه داد:
«فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ»[4]؛
موسی مجبور شد شبانه از شهر و از بین مردم «خائفانه»فرار کند و بیرون برود. چرا موسی از جامعه خارج شد؟ چون وقتی آن زمامدار فاسد با این مردم جاهل با هم جمع شدند و نتیجهاش «خَرَجَ»؛ خروج موسی است.
============================
2- داستان صالح:
حضرت صالح شتر را به عنوان معجزه برای قومش آورد، گفت:
«هذِهِ ناقَهُ اللهِ»[5]،
این شتر، علامت خداست. همة موجودات متعلق به خدا هستند، ولی شما می دانید یک چیزهایی مستقیم به خدا نسبت داده شده؛ مثلاً مسجدالحرام را می گوییم خانة خدا، ماه رمضان را می گوییم ماه خدا، حسین را می گوییم خون خدا؛ والا بقیة مسجدها هم مال خداست، بقیة ماهها هم ماه خدا هستند، اگر چیزی را به طور مستقیم به خدا نسبت میدهند دلیل بر اهمیت زیاد آن است. گفت:
«هذِهِ ناقَهُ اللهِ»؛
این شتر نشانة خداست. چه کردند؟
«فَعَقَرُوها»[6]
شتر را پی کردند و کشتند. نتیجه چه شد؟ عدم تأثیرگذاری دعوت صالح. این مطلب را ادامه میدهم تا به جایی برسیم.
============================
3- داستان لوط:
و اما قوم لوط؛ فرشتههای خدا شب به خانة لوط آمدند، مردم جمع شدند گفتند اینها را بیرون کن؛
«أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْیَتِکُمْ».
لوط فرمود: چرا بیرونشان کنم مگر چه کردهاند؟ گفتند:
«إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُون»[7]؛
جرمشان این است که پاک دامن هستند. نتیجة آن حرکت بیرون کردن پاک دامنها شد.
=========================
4- داستان یوسف:
به قصه یوسف نگاه کنیم؛ نتیجة حسادت و جهل و غفلت برادران چه شد؟
«اقْتُلُواْ یُوسُفَ»[8]؛
بیایید برادرمان را بکشیم.
=============================
واگنهای تاریخ:
حال شما دقت کنید از خارج شدن هابیل از صحنه، تا به شهادت رسیدنش توسط قابیل همین گونه تاریخ را ورق بزنید خارج شدن موسی، توطئة ترور یوسف، توطئة پی کردن شتر صالح، توطئة خروج متطهرها از میان قوم لوط، همة اینها مثل واگنهایی هستند که آنها را به هم بستهاند، فقط مهرهها و مسافرانش عوض شدهاند، تاریخ را جلوتر بیایید آن گاه به حوادثی مانند حادثة کربلا میرسید به گونهای این مسیر ادامه یافت که این جمعیت انبوه مقابل اباعبدالله علیه السلام ایستادگی کردند.
============================
دلایل مقابله و رویارویی با امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام نامهای به مردم کوفه نوشت که خیلی مهم است. من امشب میخواهم این نامه را با مقدمهای برای شما توضیح بدهم. – تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل- امویها و دیگرانی که بعد از پیغمبر بر سر کار آمدند چهار کار عمده انجام دادند من اینها را توضیح میدهم، و بعد به نامه امام حسین علیه السلام میپردازم.آن چهار کار عبارتند از:
1- ولایت ستیزی،
2- دین ستیزی،
3- عدالت ستیزی،
4- تقدس زدایی.
در هر جامعهای با هر شرایطی، و در هر زمانی این چهار آفت پیدا شود همان قضایا تکرار میشود. مگر در همین کشور شیخ فضل الله نوری بر سر دار نرفت؟ مگر شهید ثانی و شهید اول با آن وضع به شهادت نرسیدند؟ مگر زید ابن علی ابن الحسین، حُجر بن سکیت، میثم تمار کشته نشدند؟ پروندة شهادت که با کربلا بسته نشد. امویها چهار کار عمده انجام دادند که اینها هر جا باشد همین نتیجه را میدهد، خروج خوبان، شهادت پاکان، و حذف متدینها.
=============================
1- ولایت ستیزی
اولین کاری که امویها کردند گفتند امامت را کنار بزنیم، ولایتی که پیغمبر این همه روی آن کار کرده بود؛ در غدیر، در حدیث منزلت در خانهاش. من در سخنرانیام روز غدیر این مطلب را گفتم که در روز غدیر مسئلة امامت حضرت علی علیه السلام رسمی شد، نه این که مطرح شد. مطرح شدن آن از خانة پیغمبر شروع شد؛ یعنی از روزی که پیغمبر دعوتش را شروع کرد، امامت علی علیه السلام را هم مطرح کرد. اما حالا با این ولایت مبارزه کردند. از ماجرای سقیفه، آن قدر این مسأله را کمرنگ کردند که امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:
«فَوَاللهِ مَا زِلْتُ مَدفوعاً عَنْ حَقّی مُسْتَأثراً علیّ منذُ قَبَضَ اللهُ نَبیّهُ صلی الله علیه و آله حَتّی یَومِ النَّاسِ هَذَا»[9]؛
بعد از رحلت پیغمبر تا کنون حقّ من غصب شد - و تا روزی که حضرت به شهادت رسید- آنها ابتدا امامتی را که رکن دین است در جامعه قطع کردند. مبارزه با ولایت و امامتی که امیرمؤمنان علیه السلام دربارة آن میفرماید:
«بِنَا فَتَحَ اللهُ وَبِنَا یَخْتِمُ وَبِنَا یَمْحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِت»[10]؛
با ما بشناسید و خدا را با ما عبادت کنید.
==========================
اهمیت زیارت جامعه
شما زیارت جامعة کبیره را در مفاتیح دیدهاید این زیارت متعلق به امام هادی علیه السلام است، چرا امام هادی علیه السلام این زیارت را تعلیم کرده؟ چرا امام هادی علیه السلام با این کلمات بلند ائمه را ستوده؟ زیارت جامعة کبیره، یک دوره امام شناسی است.- میخواهد بگوید اگر کسی امامش را نشناخت و حجت خدا را نشناخت، خدا را نشناخته است، این روایت ماست. چرا امام حسین علیه السلام در روز عاشورا این قدر میگوید من پسر پیغمبرم؟؛ «انا ابن رسول الله» من پسر علیام، من پسر زهرای مرضیهام، مدام تکرار میکند. آنها دیدند اما وقتی غفلت انسان را بگیرد چشم حق بین نباشد:
خشم و شهوت مرد را احول کند
استقامت روح را بی بر کند
==============================
غفلت ؛ عامل سقوط انسان
مولوی میگوید: مرغی میخواست کرمی را شکار کند. همة حواسش متوجه این کرم بود، همة توجهش به این بود که غذایش را به دست بیاورد و کرم را بخورد. یک گربهای هم مراقب این مرغ بود، این مرغ آن قدر حواسش به این کرم بود که از گربه غافل بود، میگوید:
مرغکی اندر شکار کرم بود
گربه فرصت یافت او را بربود
گربه از فرصت استفاده کرد و به راحتی هم مرغ و هم کرم را بلعید.
آکل و مأکول بودی بی خبر
در شکار خود ز صیّادی دگر
عجیب است که انسان از خودش و توانمندیها و استعدادهایش غافل میشود.
آدمی گنجینه سرّ حق است
گر چه در بحر هوس مستغرق است
گنج کونین است ذات آدمی
هست بی پایان صفات آدمی
اشعار از خواجه نصیر است. محمد ابن اشعث و عبدالله أذینب این گونه شدند اما درس نگرفتند. بنابراین ابتدا ولایت ستیزی انجام شد که توانستند امام حسین علیه السلام را به شهادت برسانند. ولایت زدایی و امامت زدایی شد. امام حسین علیه السلام را به عنوان چهرهای که خودشان میخواستند معرفی کردند. امام در جامعه محدث است؛ با ملائکه صحبت میکند، امام قدرت تکوین دارد، امام معصوم است، امام با رأی مردم انتخاب نمیشود. آن آقایی که مینویسد مشروعیت امام با رأی مردم است نمیداند امامت یعنی چه؟ رأی مردم برای امام مشروعیت نمیآورد.
===============================
ولایت ستیزی منصور دوانیقی
شخصی است به نام جعفر ابن محمد اشعث، داستان آن در کتاب کافی است که برایتان عرض کنم.
صفوان بن یحیی میگوید من از جعفر بن محمد پرسیدم که چرا تو امام صادق را قبول داری؟ چرا شیعه شدی؟ پدرت آدم خوبی نبود، علت این که تو پیرو امام صادق شدی و شیعه بودن را شیوة خودت قرار دادی چیست؟ گفت: می دانی قصه چیست؟ روزی منصور دوانیقی پدرم، محمد اشعث را خواست.- البته این غیر از آن محمد بن اشعث است- به او گفت. میتوانی یک آدم قوی که کلاه سرش نرود و مأموریت مالی را بتوان به او واگذار کرد برای من پیدا کنی؟ پدرم داییاش، ابن مهاجر را معرفی کرد.
این دو پیش منصور دوانیقی رفتند، منصور دوانیقی پولی به ابن مهاجر داد و گفت: برایت یک مأموریت دارم، از بغداد به مدینه برو، و سادات حسنی و حسینی را پیدا کن، هر کدامشان را که دیدی یک مقداری از این پول را به آنها بده و یک رسید هم از آنها بگیر. - بعضیها با این گونه کارها میخواهند پشتوانهای برای خودشان درست کنند. دلش که به حال سادات و فرزندان امام نسوخته بود،- گفت: به آنها نگو که این پول را منصور داده است چون اگر بگویی حتی یک نفر از آنها این پول را از تو قبول نمیکند. بگو من از شیعیان شما هستم و از خراسان میآیم، این پول هم پاک و مطهر است و خلاصه ماجرا را لو نده، من به این رسیدها نیاز دارم، حتماً از امام صادق هم این رسید را بگیر.
ابن مهاجر به مدینه آمد و برگشت. و گزارش کارش را به منصور دوانیقی داد، گفت: منصور، هر سید حسنی و حسینی که دیدم مقداری پول به او دادم و از او رسید گرفتم و کسی هم متوجه نشد. منصور گفت: رسید امام صادق کجاست؟ گفت: اما امام صادق، این یکی را قلم بگیر. حکم مأموریت ما را بده، این یکی نشد. منصور گفت: چرا نشد؟ او گفت: به مسجد پیغمبر رفتم امام صادق داشت نماز میخواند، به محض اینکه نمازش را سلام داد قبل از این که من بتوانم حرفی بزنم برگشت رو به من کرد و گفت: پسر مهاجر! از خدا بترس.گفتم: آقا، پسر مهاجر کیست؟ من از شیعیان شما هستم، از خراسان میآیم. فرمود: دروغ می گویی، از نزد منصور میآیی، او این پولها را به تو داد و گفت برو این کار را بکن، و نگو پولها را از کجا آوردهام. پیش من دیگر نمیتوانی دروغ بگویی. لذا نتوانستم به آقا پول بدهم، بلند شدم و با شرمندگی از مسجد بیرون آمدم.
دقت کنید منصور چه گفت؟ بلند شد قدمی در اتاق زد، و گفت: ابن مهاجر، هر زمان در جامعه یک محدَّث وجود دارد، - نه محدِّث- یعنی کسی که با فرشتهها ارتباط دارد و از غیب خبر دارد،
«وَإنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمدٍ مُحَدَّثنا الیَوْمَ»؛
امروز آن محدَّث در جامعه امام صادق است.[11] منصور این را میفهمد، اما حبّ ریاست، حبّ جاه، حبّ مقام، خشم و شهوت و بخل و منیّت، نمیگذارد درست عمل کند.
بسیاری اوقات انسان میفهمد حق چیست اما زیر بار نمیرود. قرآن میفرماید:
«وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ»[12]؛
بعضیها موسی علیه السلام را منکر شدند با این که یقین داشتند پیغمبر است.
«یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ»[13]؛
============================
چهار کار امویها:
بعضیها پیغمبر را مثل بچة خودشان میشناختند، اما به او ایمان نیاوردند. امویها با دین رسول خدا چه کردند؟ امویها، چرا توانستند اکثریتی را مقابل اقلیت قرار بدهند؟ چرا توانستند به راحتی دور مسلم ابن عقیل را خالی کنند؟ چرا توانستند به این سادگی سر امام حسین علیه السلام را در کوفه بالای نیزه کنند؟ کوفهای که حداقل چند سال پایتخت و محل حکومت اسلام بوده است. چرا توانستند به راحتی این گونه این حوادث را بیافرینند؟ این نکتهای که من میخواهم در این جلسه عرض کنم، انصافاً نیاز به چند جلسه و منبر دارد، ولی من در یک جلسه خلاصهاش میکنم و آن این است که امویها چهار کار عمده کردند؛
1- ولایت ستیزی.
2- دین ستیزی
امویها نگفتند نماز نخوانید، بلکه خود معاویه هم نماز میخواند، امام جماعت هم میشد. ولید نماز میخواند، امام جمعه هم میشد. نگفتند روزه نگیرید، معاویه گفت کسی حق ندارد قرآن را تفسیر کند، بخوانید ولی تفسیر نکنید. ابن عباس آمد و گفت: معاویه، آخر جلوی تفسیر قرآن را که نمیشود گرفت. گفت: چرا نمیشود؟ گفت: مردم میخواهند قرآن را بفهمند. گفت: اگر خواستند پیش ما بیایند خودمان برایشان مفسر میگذاریم، فقط ابن عباس از تو نپرسند؛ چون اگر تو بخواهی
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»[14]
را تفسیر کنی، می گویی: علی. اگر بخواهی
«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»[15]
را تفسیر کنی می گویی:خانوادة حضرت زهرا علیها السلام. تفسیر ممنوع است. اگر هم تفسیر خواستید خودمان تفسیر میکنیم. امویان دین ستیزی کردند، کاری کردند که آن عنصر پلید با این که خودش آدم بدی بود به بدی معاویه اعتراض میکند، پسرش میگوید: یک شب پدرم به خانه آمد، خیلی ناراحت بود، گفتم: پدر چه شده؟ گفت: این معاویه عجب آدم بدی است! گفتم: چرا؟ گفت: پیش او بودیم، صدای اذان بلند شد، ناگهان از جای بلند شد و گفت: من باید نام این پیغمبر را از این اذان پاک کنم! که گفته نام این شخص روزی پنج مرتبه کنار نام خدا باشد اما نام ما نباشد.من باید این نام را دفن کنم.
==================================
معنای دین ستیزی
می دانید دین ستیزی، یعنی چی؟ یعنی دین را بی روح و بی محتوا کردن. یعنی می گویند آقا، دین روایتهای مختلف دارد، تو هر چه دلت خواست تفسیر کن. یعنی طرح نظریة سکولاریزم، پلورالیسم، قرائتهای مختلف از دین. بعد میبینید کسی پیدا میشود با کمال وقاحت میگوید حضرت زهرا علیها السلام یک الگوی قدیمی بود، دنبال الگوی جدید بگردید.عجب! مگر عفت و تقوا و ادب و زهد اینها قدیم و جدید دارد؟ چه کسی گفته احترام به پدر و مادر قدیمی است؟ چه کسی گفته عفت و حیا و شرم و تقوا قدیمی است؟ اینها قدیمی بردار نیست، حواسمان را جمع کنیم و حافظ ارزشها باشیم.
===============================
سیره اهل بیت در برابر مصیبتها
امام صادق علیه السلام وقتی مصیبتی برایش پیش میآمد عرضه میداشت:
«اللهم لا تَجعَل مصیبتی فِی دینی»[16]؛
خدا را شکر که در دینم مصیبت پیش نیامد. بینی و بین الله اگر معدل فرزندمان دو نمره پایین بیاید بیشتر ناراحت میشویم یا اگر دو روز نماز صبح او قضا شود؟ روی کدام یک بیشتر حساسیم؟ بینی و بین الله چقدر روی دین جوانهایمان حساسیم؛ چقدر روی نمازشان، تقوایشان، ارتباطشان، گفت و گوهایشان، تلفنهایشان، رفت و آمدهایشان حساس هستیم؟
===============================
نتیجه دین ستیزی؛ شکستن قبح گناه
می دانید دین ستیزی یعنی چه؟ یعنی روابط حرام را عادی جلوه دادن، یعنی قبح گناه را شکستن. یعنی توجیه گناه، یعنی مبانی را زیر پا گذاشتن، اینها دین ستیزی است.عزیزان، ارتباط با نامحرم جایز نیست، دست دادن به نامحرم جایز نیست، سخن گفتن غیرشرعی و سخن گفتن شهوت آمیز جایز نیست. این گونه ارتباطها دین ستیزی است؛ این که انسان دائم این اصول را تنزل بدهد، دائم روح دین را از آن بگیرد و قبح آن را بشکند، وقتی قبحش شکست دیگر جلوی من و شما هم خجالت نمیکشد، پدرش هم که از کنارش بگذرد کلامش را قطع نمیکند، ارتباطش را قطع نمیکند. دیگر از بزرگتر، از روحانی، از پدر و از مادر هم حیا نمیکند. حالا من مطالب را در لفافه بیان میکنم. قبح بسیاری از گناهان به راحتی ریخته شده است. وقتی دین ستیزی شد، وقتی روح معنویت گرفته شد، همین میشود.
=================================
فتنههای بعد از رحلت رسول الله
امیرالمؤمنین میفرماید: وقتی این آیه نازل شده:
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُون»[17]؛
مردم فکر نکنید همین که به زبان و به کلام گفتید ایمان آوردیم کافی است، آزمایش میشوید. حضرت میفرماید:من خدمت پیغمبر خدا رفتم، عرض کردم یا رسول الله، این آزمایشها چه وقت انجام میشود؟
«وَهُمْ لَا یُفْتَنُون».
پیغمبر خدا فرمود: علی جان این آزمایشها بعد از من است.تا پیغمبر بود خیلی کارها را انجام نمیدادند. حتی منافقین نفاقشان را پنهان میکردند.قرآن میفرماید:
«وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُواْ عَلَی النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ»[18]
پیغمبر! بعضی از افرادی که دور تو هستند منافقاند، تو آنها را نمیشناسی. تا زمانی که پیغمبر بود تمام جنگها، و اختلافات را مخفی کرده بودند. حضرت زهرا علیها السلام میفرماید: همین که پیغمبر از دنیا رفت، خار نفاق آشکار شد. و معلوم شد که بعضی پیغمبر را نیز قبول نداشتند. اما از ابهت و عظمت و پایگاه مردمی او حساب میبردند. زمان پیغمبر گذشت،
«ظَهَرَتْ حَسِیکَهُ النِّفاق»[19]؛
این نفاقها آشکار شد. - پیغمبر فرمود: علی جان این فتنهای که قرآن میگوید:
« أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُون»،
این فتنه بعد از رحلت من است. – حضرت فرمود: علی جان،
«السُّحْتُ بِالهَدیَّهِ»؛
اسم رشوه را هدیه میگذارند.
«وَالرِّبا بِالبَیْع»[20]؛
علی جان اسم ربا را بیع میگذارند. ربا میشود بیع، معامله، رسمی میشود و یا قبحش میریزد. شبهات را وارد دین میکنند، این آزمایشها پیش میآید، آن زمان دیگر هر کسی در غربال نمیماند.
===============================
دنیای ممدوح و مذموم
این جاست که میبینید با این که امام حسین آن همه به این طرف و آن طرف رفت، نامه داد، ملاقات کرد، فقط تعداد محدودی آمدند. وقتی پای جان و پای دنیا به میان آمد همه کنار کشیدند. فرمود:
«النَّاسُ عَبیدُ الدُّنیا وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلَی ألْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فإذَا مُحِّصُوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ».[21]
عزیزان، دقت کنید از این صحبتها این گونه برداشت نکنید که اسلام با دنیا داری مخالف است، خیر، اگر دنیا باعث حرکت و پویایی دین شود، نه تنها بد نیست بلکه عالی است، اما اگر دنیا باعث شود خدا، دین، اعتقادات، حلال و حرام، خمس و زکات و همه چیز کنار برود و زیر پا گذاشته شود به حرام بودن لقمهای که میخورید اهمیت داده نشود این دنیا بد است. می دانید لقمة حرام نسلت را به خطر میاندازد؟ سوار دنیا شو، امیر دنیا شو، نه اسیر و وابسته، مثل عمر سعد که برای حکومت ری و برای دنیا از دینش گذشت و به ری هم نرسید، به مال هم نرسید. می دانید چرا توانستند سی هزار آدم را در مقابل امام حسین علیه السلام جمع کنند؟ می دانید چرا 18 هزار آدم در اندک زمانی دور مسلم را خالی کردند؟ برای این که چهار کار شد؛
1- ولایت ستیزی،
2- دین ستیزی.
3- تقدس زدایی
تقدس زدایی، یعنی این که ما مقدسات را کمرنگ کنیم. کعبه برای ما مقدس است، امام مقدس است، زیارتگاه مقدس است؛ تقدس زدایی یعنی تقدس را از چیزهایی که برای ما مقدس است بگیریم و آنها را عادی کنیم.
4- عدالت ستیزی
وقتی این چهار عامل در جامعه دست به دست هم داد، این حوادث آفریده میشود.ولی در یک کلمه نامة امام حسین علیه السلام را به مردم کوفه بگویم و دعایتان کنم. نامهای که مسلم ابن عقیل برای مردم کوفه آورد، بر این چهار نکتهای که گفته شد دست گذاشته است. امام حسین چنین نوشت: مردم کوفه!
«من الحسین بن علی إلی المَلإ من المؤمنین و المسلمین
1- فَلَعَمری ما الإمامُ إلا الحاکمُ بالکِتابِ»
امام کسی است که بر اساس قرآن حکم میکند؛ یعنی اول ولایتتان را درست کنید،
2- الدَّآئِنُ بِدینِ الْحَقِّ»؛
امام میآید که دین را پیاده کند، پس مسأله دین را حل کنید، دین ستیز نشوید.
3- «القائِمُ بِالقِسْطِ»
امام میآید که عدالت را پیاده کند،
4- «الحابِسُ نّفْسَهُ عَلَی ذَلِکَ لِله»[22]
امام، فانی در خداست، تقدسش به تقدس و ارتباط با خداست. چهار آسیب گفته شد:ولایت ستیزی، دین ستیزی، تقدس زدایی، عدالت ستیزی، این نامة امام حسین که در تاریخ آمده است، چهار حرکت منفی در مقابل آن قرار گرفت. این خلاصة عرض من بود. امشب در ارتباط با علل رویارویی مردم با امام حسین علیه السلام صحبت کردم، البته این رویارویی یک سری مسائل و عوامل اخلاقی هم دارد، عواملی مثل حب دنیا، غفلت، ترس و جهل هم بوده است.
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
حجةالاسلام والمسلمین دکتر رفیعی
===========================
پی نوشتها:
[1]. عنکبوت، 2.
[2]. قصص، 4.
[3]. زخرف، 54.
[4]. قصص، 21.
[5]. هود، 64.
[6]. هود، 65.
[7]. اعراف، 82.
[8]. یوسف، 9.
[9]. نهج البلاغه، خطبه 6؛ بحارالانوار، ج 33، ص 135.
[10]. غررالحکم، ح 1948.
[11]. الکافی، ج 1، ص 475؛ المناقب، ج 4، ص 220.
[12]. نمل، 14.
[13]. بقره، 146.
[14]. مائده،3.
[15]. احزاب ، 33.
[16]. الکافی، ج 3، ص 262؛ وسائل الشیعه، ج 3، ص 247؛ بحارالانوار، ج 79، ص 133.
[17]. عنکبوت، 2.
[18]. توبه، 101.
[19]. بحارالانوار، ج 29، ص235؛ دلائل الامامه، ص 34.
[20]. نهج البلاغه، خطبه 156.
[21]. بحارالانوار، ج 44، ص382؛ تحف العقول، ص 245.
[22]. توجه! در رابطه با نامه فوق برای توضیحات بیشتر مراجعه شود به قیمت نامهها و پیامهای امام حسین علیه السلام(نامه امام حسین علیه السلام به مردم کوفه) بحارالانوار، ج 44، ص 334؛ الارضاد، ج2، ص 39؛ مثیرالاحزان، ص 26.