به کوشش: ع. حسینی عارف
به کوشش: ع. حسینی عارف
واژه عزا
واژه عزا، که واژه عربی است به دو معنی آمده:
1- به معنی نسبت دادن چیزی به چیز دیگر است.
2- به معنی تسلّی خاطر دادن، صبر و آرامش بخشیدن، و تحمّل و بردباری (2)
معادل فارسی آن سوگواری است .
نظر به اینکه در سوگواری، نسبت به صاحبان عزا، دل گرمی و دلداری میدهند، و علاوه بر اندوه و حزن درونی خود، حزن و اندوه سوگمندان را خالی میکنند، و به جای آن امید و آرامش و صبر و تحمّل میبخشند، از آن به عزاداری و به تعبیر روایات تعزیه و تسلیت تعبیر میشود.(3)
بنابراین فلسفه و اساس عزاداری آرامش بخشیدن، و دعوت به ....
قال الله تبارک و تعالی: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُون».[1]
مقدمه
چه شد آن اکثریتی که کنار مسلم بود تبدیل به اقلیت شد، بلکه تبدیل به هیچ شد و مسلم تنها ماند؟!
چه شد که این دعوتهای متعدد از امام حسین علیه السلام نتیجة عکس داد و دعوت به مبارزه و شمشیر شد؟!
چه شد افرادی، به همین سادگی حاضر شدند امام حسین علیه السلام و اصحاب و فرزندانش را به شهادت برسانند؟
یا حداقل تماشا کنند، یا سکوت کنند؟
===============================
اهمیت ریشه یابی حوادث تاریخی
ریشه یابی این علتها خیلی مهم است، امروزه این بحثها برای جوانهای ما و خانوادههای ما مفید است. این یک بحث اخلاقی، قرآنی و تربیتی است. هیچ حادثهای با آن شرایطی که اتفاق افتاده دوبار تکرار نمیشود. هر حادثهای یک ظرف زمانی و یک ظرف مکانی دارد؛ در هر زمان و مکانی که اتفاق افتاده دیگر با همان شرایط و عین آن تکرار نمیشود؛ اما حوادث تاریخ علی رغم اینکه تکرار عین آن امکان پذیر نیست، اما مشابه آن تکرار میشود.
مثال : به قطار نگاه کنید، هر واگنی که از جلوی ایستگاه میگذرد دیگر گذشته، اما واگن بعدی که میآید ..........
حجت الاسلام والمسلمین محمد امین پور امینی
تاکنون چندین نوشته به زبان فارسی وعربی پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین (ع) نگاشتهام،وبه وسع خود کوشیدم که آنچه که به عنوان سؤال وشبهه پیرامون شخصیت آن شخصیت که سند مظلومیت نهضت حسینی است را پاسخ دهم، تا آنکه اخیراً به سندی مهم ومنبعی ارزشمند برخورد کردم که جای دارد برای تکمیل بحث بیفزایم.
پیشتر از کتاب کامل بهائی به عنوان قدیمیترین منبع در این زمینه یاد کردهایم کتاب کامل بهایی اثر شیخ عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی طبری آملی است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسی است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدّین محمد، فرزند وزیر شمس الدین جوینی صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته است .....
این زیارت امروزه به زیارت عاشورا شهرت یافته است و خواندن آن در همه اوقات و هر روز دارای فوائد و برکات زیادی است. این زیارت تجدید عهد همه روزه پیروان حسین بن علی علیهم السلام با مولای خویش است که همراه با تولّی و تبری است و خط فکری زائر را در برابر دوستان و دشمنان اسلام و اهل بیتعلیهمالسلام ترسیم میکند و اعلام همبستگی با موافقان راه حسینعلیهالسلام و اعلان جنگ و مبارزه با دشمنان حق است تا عشق در وی به جهاد بیرونی بیانجامد.
فوائد این زیارت به دو دسته فوائد دنیوی و اخروی قابل تقسیم است:
فوائد دنیوی:
بعضی انسانهای بزرگ در اثر تمسک به این زیارت و با نذر چهل زیارت عاشورا، به حوائج شخصی یا عمومی خود دست یافتهاند؛ مانند مرحوم آیت الله نجفی قوچانی و مرحوم آیت الله فشارکی (رهما) که میتوانید با رجوع به کتابهای آنها اطلاعات بیشتری کسب نمایید.(2)
در احوالات سید رشتی نیز آمده است که هنگام تشرف به خدمت حضرت ولی عصر، ایشان به سه چیز تأکید نمودند: 1 - نماز شب 2 - زیارت جامعه 3 - زیارت عاشورا.
و از دیگر فوائد دنیوی آن، جنبه تربیت، ایجاد حسن حقیقت جویئی، شهادتطلبی و دشمن ستیزی را میتوان نام برد.
فوائد اخروی:
1 - امام صادقعلیهالسلام فرمود: خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که این زیارت را تلاوت نماید را بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد و او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
2 - امام باقر در ثواب این زیارت فرمودند:
به تحقیق این دعا دعایی است که ملائکه آن را میخوانند و خداوند در قبال آن برای تو صد هزار هزار درجه مینویسد و مثل کسی خواهی بود که با امام حسین شهید شده باشد... و نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسینعلیهالسلام را از روزی که شهید شده است.
زیارت عاشورا در کلام شیغ رجبعلی خیاط:
یکی از نکاتی که جناب شیخ در توسل به اهل بیت (ع)بران تاکید داشت
خواندن زیارت عاشورا بود و در این باره میفرمود:
"درعالم معنا به من توصیه کرده اند که زیارت عاشورا را بخوان" و توصیه میکرد: " تا زنده اید زیارت عاشورا را از دست ندهید"
یکی از شاگردان شیخ که میخواست به این توصیه او عمل کند 40سال بر خواندن زیارت عاشورا مداومت کرد
منبع:کیمیای محبت/تالیف:محمدی ری شهری/ص 220
شهادت، مقام بس والایی است که به عنوان بهترین آرزوها برای پیشوایان و پاکان و اولیای الهی مطرح بوده است. در ماه رمضان که دعا مستجاب است در اعمال شبهای ماه رمضان یکی از دعاها این است: «وَ قَتْلاً فی سَبیلِکِ فَوَفّقْ لَنا؛ (1) توفیق شهادت در راه خودت را به ما عنایت کن.»
زنده بودن فرهنگ شهادت در جامعه هم آثار دنیوی دارد؛ چرا که جامعه را همیشه در مقابل دشمن زنده نگه می دارد و از دنیا فاصله می دهد و هم آثار گرانسنگ اخروی دارد؛ چرا که به شدّت، انسان را برای رفتن به آن دنیا آماده می سازد.
زنده نگه داشتن فرهنگ شهادت و یاد شهدا، راههای مختلفی دارد. یکی از آنها بیان ثواب و فضایل شهادت و شهدا است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «لِلشَّهِیدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ أَوَّلُ قَطْرَهٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِیهُ یقَعُ رَأْسُهُ فِی حَجْرِ زَوْجَتَیهِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ تَقُولَانِ مَرْحَباً بِکَ وَ یقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِکَ لَهُمَا وَ الثَّالِثَهُ یکْسَی مِنْ کِسْوَهِ الْجَنَّهِ وَ الرَّابِعَهُ یبْتَدِرُهُ خَزَنَهُ الْجَنَّهِ بِکُلِّ رِیحٍ طَیبَهٍ أَیهُمْ یأْخُذُهُ مَعَهُ وَ الْخَامِسَهُ أَنْ یرَی مَنْزِلَتَهُ وَ السَّادِسَهُ یقَالُ لِرُوحِهِ اسْرَحْ فِی الْجَنَّهِ حَیثُ شِئْتَ وَ السَّابِعَهُ أَنْ ینْظُرَ فِی وَجْهِ اللَّهِ وَ إِنَّهَا لَرَاحَهٌ لِکُلِّ نَبِی وَ شَهِیدٍ؛
( تهذیب، شیخ طوسی باب 54، فصل جهاد، ح3)
برای شهید، هفت خصلت است `که` از طرف خداوند `عطا می شود` :
1. اولین قطره از خون او `که ریخته می شود،` خداوند، تمام گناهان او را می بخشد؛ 2. دوم اینکه سرش بر دامن دو همسرش از حور العین قرار می گیرد. و غبار را از چهره او پاک می کنند و می گویند مرحبا بر شما و شهید نیز این جمله را به آن دو می گوید؛ 3. سوم اینکه کسوتی از کسوتهای بهشت بر او پوشانده می شود؛ 4. چهارم اینکه نگهبانان بهشت هر یک با رائحه خوشبوی بهشتی به استقبال او می شتابند؛
5. پنجم اینکه جایگاهش را `در بهشت` می بیند؛
6. ششم اینکه به روح او گفته می شود در بهشت هر جا می خواهی گردش کن؛
7. هفتم اینکه به وجه الهی نظر می کند که این نگاه باعث راحتی هر پیامبر و شهیدی می شود.»
( این حدیث برای جلسه و ختم شهدا مناسب است)
ویژگیهای اخلاص در عمل
1_استمرار حرکت مخلصین ، کل شیء الا وجه ذوا لجلال والاکرام
2_شناخت و معرفت مخلصین ، اعمال عارفانه دارند _ لذا حرف مردم خواست مردم ، تعریف و توبیخ مردم معیار آنها نیست _ قل ان صلاتی و نسکی و محیای لله رب العالمین
3صلاتی_عزم راسخ مخلصین
ایثار ، فداکاری و از خودگذشتگی مخلصین
جاذبه و جذابیت کار مخلصین
اثر گذار بودن کار خالصانه
ملاک و معیار داری کار با اخلاص ، از روی دنیا طلبی ، رضایت مردم ، رضایت حزب ، رضایت صنف ، نفاق و دو رویی ، و..... نیست بلکه فقط برای خداست
خستگی ناپذیری _کار برای خدا خستگی ندارد
آسان شدن کارهای سخت
آنچه سختی ها را آسان می کند این است که ما برای اسلام کار می کنیم
برکت و کفایت کار کم خالصانه و بی برکتی کارهای زیاد ریا کارانه
و......
===============
زیبائیهای کربلا چیست؟
(ما رأیت إلا جمیــــلا)
من در کربلا جز زیبایی ندیدم،
ما از کربلا هر چی میبینیم تشنگی و دود و عطش است آنها سختیهایش است اما گاهی توی سختی زیبائی است
یعنی یک خانمی که توی آشپزخانه زحمت میکشد سخت است اما توی همین سختی برایش لذیذ است
درد زایمان سخت است اما همین سختی را زنها آرزو میکنند که بچه دار شوند آنهایی که بچه دار نمیشوند یک وزنه بردار یک وزنهای را که بلند میکند خیلی سخت است به او فشار میآید اما همین وزنه برداشتن برایش لذیذ است یعنی زیبائیها در لابلای سختیهاست
شرکت در کنکور سخت است وزنه برداشتن سخت است زایمان سخت است عمل جراحی سخت است دویدن سخت است بالا رفتن از کوه سخت است منتهی لابلای سختیها زیبائی است ما میخواهیم زیبائیها را بگوئیم.
=======================
اخلاص در حرکت و تلاش زیبائیها:
-1 اخلاص
درباره امام حسین (علیـــه الســـلام) داریم که میگوید:
(دعوت إلی الله) دعوتت بسوی خدا بود (وفیت لله) برای خدا وفا کردی (قمت لله) برای خدا قیام کردی (جاهدت فی سبیل الله) در راه خدا جهاد کردی.
امام حسین (علیـــه الســـلام) موج انداخت برای خدا قیام کرد ....
در زیارت عاشورا به امام حسین(ع) اینگونه خطاب میکنیم: «و الوتر الموتور». وتر به معنای «تنها و یکتا»، و موتور «تنها شده» است. یک احتمال دربارة این معنا، یگانگی، منحصر به فرد بودن و بیبدیل بودن حضرت است. احتمال دیگر این است که، حضرت تنهاست و در این تنهایی «موتور» است؛ یعنی حضرت با نقشه و برنامهریزی تنها شده است؛ به خصوص اگر توجه داشته باشیم که درگیری سیّدالشّهدا (ع) مخفیانه نبود که مسلمانان از آن بیخبر باشند.
یزید بعد از مرگ معاویه به استاندار مدینه نامه نوشت که باید از حسین بیعت بگیری و الاّ او را بکش و سرش را بفرست. حضرت بیعت نکردند و با تدبیر از مدینه خارج شدند؛ در مکه برای مسلمانان نامة دعوت نوشتند و آنها را مطلّع کردند، علاوه بر این مکه محل رفت و آمد مسلمانان بود و اخبار از آنجا منتشر میشد. بعد هم یزید، عدهای را فرستاد تا حضرت را در مکه ترور کنند و توصیه کرد که، حتّی اگر دست حضرت به پردة کعبه بود او را بکشید، لذا حضرت در 8 ذیالحجّه در حالیکه همه مُحرِم میشدند کاملاً با سر و صدا و با حالتی که همه متوجه باشند از مکه خارج شدند و با صراحت اعلام کردند:
کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و خودش را مهیّای لقای خدا کرده است، همراه ما کوچ کرده، همسفر شود.[1]
از آن طرف مردم کوفه ...
در یکی از جملات زیارت الهی و ملکوتی «وارث» به محضر مبارک این هفتاد و دو نفر عرضه میداریم:
«ِالسَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّه ِ وَ أَحِبَّاءَه»[1]
شما هفتاد و دو نفر از اولیاء خدا بودید. یعنی همه شما به مقام با عظمت ولایت رسیده بودید.
هر کدام از شما از کوچک تا بزرگ به تنهایی یک ولیّ بودید.
بعد از هزار و چند صد سال ولایت مداری آثار ولایت آنها معلوم است. آنها مربی مردم، و رشد دهنده مردم، باز کننده راه قرب خدا و راه رضوان الهی به سوی مردم بودند. یاد آنها عبادت و تسبیح است.
امام صادق(ع) میفرمایند: «کسی که برای اینها غصه دار میشود، در حال غصه که نفس میکشد، نفس او تسبیح است. چشمی که بر آنها بگرید آن آب چشم که در حال گریه از چشم او بیرون میآید آن رحمت خدا است»؛
چون گریه بر آنها باعث آمرزش گناه است. باعث پاک شدن و محبوب شدن پیش پروردگار است.
==================================
البته همه این آثار برای مردان و زنانی است که خودشان را در معرض این نسیم الهی و عرشی و ملکوتی قرار دهند درخت خشکیده وجود آنها از این نسیم، سبز و میوه دار میشود. منبع منفعت و خیر میشوند.
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگیباشگاه خبرنگاران جوان؛ به مناسبت ولادت حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام امام هفتم شیعیان چهل حدیث گهربار این حضرت (ع) را در این گزارش بخوانید.
1- تعقّل و معرفت
«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِهِ إِلاّ لِیعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.»:
خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش بر نینگیخته، مگر آن که از طرف خدا تعقّل کنند. پس نیکوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به کار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایه ترینشان در دنیا و آخرت است.
2- حجّت ظاهری و باطنی
«إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.»:
همانا برای خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشکار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشکار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان; و حجّت پنهانی عبارت است از عقول مردمان.
3- صبر و گوشهگیری از اهل دنیا
«أَلصَّبْرُ عَلَی الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیا وَ الرّاغِبینَ فیها وَ رَغِبَ فیما عِنْدَ رَبِّهِ وَ کانَ اللّهُ آنِسَهُ فِی الْوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِی الْوَحْدَةِ، وَ غِناهُ فِی الْعَیلَةِ وَ مُعِزَّهُ فی غَیرِ عَشیرَة.»:
صبر بر تنهایی، نشانه قوّت عقل است، هر که از طرف خداوند تبارک و تعالی تعقّل کند از اهل دنیا و راغبین در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایی یار او، و توانگری اوست در نداری و عزّت اوست در بیتیره و تباری .
4- عاقلان آیندهنگر
«إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهَدُوا فِی الدُّنْیا وَ رَغِبُوا فِیالاْخِرَةِ لاَِنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیا طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الاْخِرَةُ طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ مَنْ طَلَبَ الاْخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیا حَتّی یسْتَوْفی مِنْها رِزْقَهُ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا طَلَبَتْهُ الاْخِرَةُ فَیأْتیهِ الْمَوْتُ فَیفْسِدُ عَلَیهِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتَهُ.»:
به راستی که عاقلان، به دنیا بیرغبتند و به آخرت مشتاق; زیرا میدانند که دنیا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، هر که آخرت خواهد دنیا او را بخواهد تا روزی خود را از آن دریافت کند، و هر که دنیا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنیا و آخرتش را بر او تباه کند.
5- تضرّع برای عقل
«مَنْ أَرادَ الْغِنی بِلا مال وَ راحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِی الدّینِ فَلْیتَضَّرَعْ إِلَی اللّهِ فی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یکْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یکْفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یکْفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یقْنَعْ بِما یکْفیهِ لَمْ یدْرِکِ الْغِنی أَبَدًا.»:
هر کس بینیازی خواهد بدون دارایی، و آسایش دل خواهد بدون حسد، و سلامتی دین طلبد، باید به درگاه خدا زاری کند و بخواهد که عقلش را کامل کند، هر که خرد ورزد، بدانچه کفایتش کند قانع باشد. و هر که بدانچه او را بس باشد قانع شود، بینیاز گردد. و هر که بدانچه او را بس بُوَد قانع نشود، هرگز به بینیازی نرسد.
6- دیدار با مؤمن برای خدا
«مَنْ زارَ أَخاهُ الْمُؤْمِنَ لِلّهِ لا لِغَیرِهِ، لِیطْلُبَ بِهِ ثَوابَ اللّهِ وَ تَنَجُّزَ ما وَعَدَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَکَّلَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سَبْعینَ أَلْفِ مَلَک مِنْ حینَ یخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتّی یعُودَ إِلَیهِ ینادُونَهُ: أَلا طِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً.»:
هر کس ـ فقط برای خدا نه چیز دیگر ـ به دیدن برادر مؤمنش رود تا به پاداش و وعده های الهی برسد، خداوند متعال، از وقت خروجش از منزل تا برگشتن او، هفتاد هزار فرشته بر او گمارد که همه ندایش کنند: هان! پاک و خوش باش و بهشت برایت پاکیزه باد که در آن جای گرفتی.
7- مروّت، عقل و بهای آدمی
«لا دینَ لِمَنْ لا مُرُوَّةَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذی لایرَی الدُّنْیا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَکُمْ لَیسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبیعوها بِغَیرِها.
کسی که جوانمردی ندارد، دین ندارد; و هر که عقل ندارد، جوانمردی ندارد. به راستی که باارزشترین مردم کسی است که دنیا را بری خود مقامی نداند، بدانید که بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
8- حفظ آبروی مردم
«مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفّ
َ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ.»:
هر که خود را از ریختن آبروی مردم نگه دارد، خدا در روز قیامت از لغزشش میگذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.
9- عوامل نزدیکی و دوری به خدا
«أَفْضَلُ ما یتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَی اللّهِ بَعْدَ الْمَعْرَفَةِ بِهِ الصَّلاةُ وَ بِرُّ الْوالِدَینِ وَ تَرْکُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.»:
بهترین چیزی که به وسیله آن بنده به خداوند تقرّب میجوید، بعد از شناختن او، نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و نیز ترک به خود بالیدن است.
10- عاقل دروغ نمیگوید
«إِنَّ الْعاقِلَ لا یکْذِبُ وَ إِنْ کانَ فیهِ هَواهُ.»:
همانا که عاقل دروغ نمیگوید، گرچه طبق میل و خواسته او باشد.
11- حکمت کمگویی و سکوت
«قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُکْمٌ عَظیمٌ، فَعَلَیکُمْ بِالصَّمْتِ، فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْر، وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ.»:
کمگویی، حکمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی که شیوه نیکو و سبک بار و سبب تخفیف گناه است.
12- هرزهگویی بیحیا
«إِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلی کُلِّ فاحِش قَلیلِ الْحَیاءِ لا یبالی ما قالَ وَ لا ما قیلَ لَهُ.»:
همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوِ کم حیا که باکی ندارد چه میگوید و یا به او چه گویند، حرام گردانیده است.
13- متکبّر، داخل بهشت نمیشود
«إِیاکَ وَ الْکِبْرَ، فَإِنَّهُ لا یدْخُلِ الْجَنَّةَ مَنْ کانَ فی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنْ کِبْر.»:
از کبر و خودخواهی بپرهیز، که هر کسی در دلش به اندازه دانه کبر باشد، داخل بهشت نمیشود.
14- تقسیم کار در شبانهروز
«إِجْتَهِدُوا فی أَنْ یکُونَ زَمانُکُمْ أَرْبَعَ ساعات:ساعَةً لِمُناجاةِ اللهِ، وَساعَةً لاَِمْرِالْمَعاشِ، وَساعَةً لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ والثِّقاةِ الَّذینَ یعَرِّفُونَکُمْ عُیوبَکُمْ وَیخَلِّصُونَ لَکُمْ فِی الْباطِنِ، وَساعَةً تَخْلُونَ فیها لِلَذّاتِکُمْ فی غَیرِ مُحَرَّم وَبِهذِهِ السّاعَةِ تَقْدِروُنَ عَلَی الثَّلاثِ ساعات.»:
بکوشید که اوقات شبانه روز شما چهار قسمت باشد:1 ـ قسمتی برای مناجات با خدا، 2 ـ قسمتی برای تهیه معاش، 3 ـ قسمتی برای معاشرت با برادان و افراد مورد اعتماد که عیبهای شما را به شما میفهمانند و در دل به شما اخلاص میورزند، 4 ـ و قسمتی را هم در آن خلوت میکنید برای درک لذّتهای حلال [و تفریحات سالم] و به وسیله انجام این قسمت است که بر انجامِ وظایف آن سه قسمت دیگر توانا میشوید.
15- همنشینی با دیندار و عاقل خیرخواه
«مُجالَسَةُ أَهْلِ الدّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ، وَ مُشاوَرَةُ الْعاقِلِ النّاصِحِ یمْنٌ وَ بَرَکَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفیقٌ مِنَ اللّهِ، فَإِذا أَشارَ عَلَیکَ الْعاقِلُ النّاصِحُ فَإِیاکَ وَ الْخِلافَ فَإِنَّ فی ذلِکَ الْعَطَبَ.»:
همنشینی اهل دین، شرف دنیا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خیرخواه، یمن و برکت و رشد و توفیق از جانب خداست، چون خردمند خیرخواه به تو نظری داد، مبادا مخالفت کنی که مخالفتش هلاکت بار است.
16- پرهیز از اُنس زیاد با مردم
«إِیاکَ وَ مُخالَطَةَ النّاسِ وَ الاُْنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عاقِلاً وَ مَأْمُونًا فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سایرِهِمْ کَهَرْبِکَ مِنَ السِّباعِ الضّارِیةِ.»:
بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر اینکه خردمند و امانتداری در میان آنها بیابی که [در این صورت] با او انس گیر و از دیگران بگریز، به مانند گریز تو از درندههای شکاری.
17- نتیجه حبِّ دنیا
«مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیا ذَهَبَ خَوْفُ الاْخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ ما أُوتِی عَبْدٌ عِلْمًا فَازْدادَ لِلدُّنیا حُبًّا إِلاَّ ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْدًا وَ ازْدادَ اللّهُ عَلَیهِ غَضَبًا.»:
هر که دنیا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بندهای دانشی ندهند که به دنیا علاقهمندتر شود، مگر آن که از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گیرد.
18- پرهیز از طمع و تکیه بر توکّل
«إِیاکَ وَ الطَّمَعَ، وَ عَلَیکَ بِالْیأْسِ مِمّا فی أَیدِی النّاسِ، وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الَْمخْلُوقینَ، فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحٌ لِلذُّلِّ، وَ اخْتِلاسُ الْعَقْلِ وَاخْتِلاقُ الْمُرُوّاتِ، وَ تَدْنیسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهابُ بِالْعِلْمِ. وَ عَلَیکَ بِالاِْعْتِصامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوَکُّلِ عَلَیهِ.
از طمع بپرهیز، و بر تو باد به ناامیدی از آنچه در دست مردم است، طمع را از مخلوقین ببُر که طمع، کلیدِ خواری است، طمع، عقل را میرباید و مردانگی را نابود میکند و آبرو را میآلاید و دانش را از بین میبرد. بر تو باد که به پروردگارت پناه بری و بر او توکّل کنی.
19- نتایج امانتداری و راستگویی
«أَداءُ الأَمانَةِ وَ الصِّدْقُ یجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِیانَةُ وَ الْکِذْبُ یجْلِبانِ الْف
َقْرَ وَ النِّفاقَ.»:
امانتداری و راستگویی، سبب جلب رزق و روزیاند، و خیانت و دروغگویی، سبب جلب فقر و دورویی.
20- سقوطِ برتری جوی
«إِذا أَرادَ اللّهُ بِالذَّرَّةِ شَرًّا أَنْبَتَ لَها جَناحَینِ، فَطارَتْ فَأَکَلَهَا الطَّیرُ.»:
هر گاه خداوند بدی مورچه را بخواهد، به او دو بال میدهد که پرواز کند تا پرندهها او را بخورند.
21- حقگویی و باطل ستیزی
«إِتَّقِ اللّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ کانَ فیهِ هَلاکُکَ فَإِنَّ فیهِ نَجاتُکَ إِتَّقِ اللّهَ وَدَعِ الْباطِلَ وَ إِنْ کانَ فیهِ نَجاتُکَ، فَإِنَّ فیهِ هَلاکُکَ.»:
از خدا بترس و حقّ را بگو، اگرچه نابودی تو در آن باشد. زیرا که در واقع، نجات تو در آن است. از خدا بترس و باطل را واگذار، اگرچه نجات تو در آن باشد، زیرا که در واقع، نابودی تو در آن است.
22- تناسب بلا و ایمان
«أَلْمُؤْمِنُ مِثْلُ کَفَّتَی الْمیزانِ کُلَّما زیدَ فی إِیمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ.»:
مؤمن همانند دو کفّه ترازوست، هر گاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش افزوده گردد.
23- کفّاره خدمت به حاکمان
«کَفّارَةُ عَمَلِ السُّلْطانِ أَلاِْحْسانُ إِلَی الاِْخْوانِ.»:
کفّاره کارمندی سلطان، احسان به برادران دینی است.
24- نافله و تقرّب
«صَلاةُ النَّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَی اللّهِ لِکُلِّ مُؤْمِن... .»:
نماز نافله راه نزدیک شدن هر مؤمنی به خداوند است... .
25- اصلاح و گذشت
«ینادی مُناد یوْمَ القِیمَةِ: أَلا مَنْ کانَ لَهُ عَلَی اللّهِ أَجْرٌ فَلْیقُمْ، فَلا یقُومُ إِلاّ مَنْ عَفَی وَ أَصْلَحَ، فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ.»:
نداکنندهای در روز قیامت ندا میکند: آگاه باشید، هر که را بر خدا مزدی است برخیزد، و برنمیخیزد، مگر کسی که گذشت کرده و اصلاح بین مردم نموده باشد، پس پاداشش با خدا خواهد بود.
26- بهترین صدقه
«عَوْنُکَ لِلضَّعیفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ.»:
کمک کردنت به ناتوان از بهترین صدقه است.
27- سختی ناحقّ
«یعْرِفُ شِدَّةَ الْجَوْرِ مَنْ حُکِمَ بِهِ عَلَیهِ.»:
سختی ناحقّ را آن کس شناسد که بدان محکوم گردد.
28- گناهان تازه، بلاهای تازه
«کُلَّما أَحْدَثَ الناسُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ یکُونُوا یعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاء ما لَمْ یکُونُوا یعُدُّونَ.»:
هر گاه مردم گناهان تازه کنند که نمیکردند، خداوند بلاهایی تازه به آنها دهد که به حساب نمیآوردند.
29- کلید بصیرت
«تَفَقَّهُوا فی دینِ اللّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصیرَةِ، وَ تَمامُ الْعِبادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَی الْمَنازِلِ الرَّفیعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَلیلَةِ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا، وَ فَضْلُ الْفَقیهِ عَلَی الْعابِدِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَی الْکَواکِبِ، وَ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فی دینِهِ لَمْ یرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.»:
در دین خدا دنبال فهم عمیق باشید، زیرا که فهم عمیقِ دین، کلید بصیرت و بینایی و کمال عبادت و سبب تحصیل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دین و دنیاست.
و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر کواکب، و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد.
30- دنیا، بهترین وسیله
«إِجْعَلُوا لاَِنْفُسِکُمْ حَظًّا مِنَ الدُّنْیا بِإِعْطائِها ما تَشْتَهی مِنَ الْحَلالِ وَ ما لا یثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ ما لا سَرَفَ فیهِ، وَ اسْتَعینُوا بِذلِکَ عَلی أُمُورِ الدّینِ، فَإِنَّهُ رُوِی «لَیسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْیاهُ لِدینِهِ أَوْ تَرَکَ دینَهُ لِدُنْیاهُ».»:
برای خود بهره ی از دنیا برگیرید و آنچه خواهش حلال باشد و رخنه در جوانمردی ایجاد نکند و اسراف نباشد منظور دارید، و به این وسیله بری انجام امور دین یاری جویید. زیرا که روایت شده است: «از ما نیست کسی که دنیایش را برای دینش ترک گوید یا دینش را برای دنیایش رها سازد.»
31- انتظار فَرَج
«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ إِنْتِظارُ الْفَرَجِ.»:
بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فَرَج و گشایش است.
32- مِهرورزی با مردم
«أَلتَّوَدُّدُ إِلَی النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ.»:
مِهرورزی و دوستی با مردم، نصف عقل است.
33- پرهیز از خشم
«مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ یوْمِ الْقِیمَةِ.»:
هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قیامت را از او باز میدارد.
34- قویترین مردم
«مَنْ أَرادَ أَنْ یکُونَ أَقْوَی النّاسِ فَلْیتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ.»:
هر که میخواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکّل نماید.
35- ترقّی، نه درجا زدن
«مَنِ اسْتِوی یوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ کانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفِ الزِّیادَةَ فی نَفْسِهِ فَهُوَ فی نُقْصان، وَ مَنْ کانَ إِلَی النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاةِ.»:
کسی که دو روزش مساوی باشد، مغبون است، و کسی که دومین روزش، بدتر از روز اوّلش باشد ملعون است، و کسی که در خودش افزایش نبیند در نقصان است، و کسی که در نقصان است مرگ برای او بهتر از زندگی است.
36- خیررسانی به دیگران
«إِنَّ مِنْ أَوْجَبِ حَقِّ أَخیکَ أَنْ لا تَکْتُمَهُ شَیئًا ینْفَعُهُ لاَِمْرِ دُنْیاهُ وَ لاَِمْرِ آخِرَتِهِ.»:
همانا واجبترین حقّ برادرت بر تو آن است که چیزی را که سبب نفع دنیا و آخرت اوست، از او پنهان و پوشیده نداری.
37- پرهیز از شوخی
«إِیاکَ وَ الْمِزاحَ فَإِنَّهُ یذْهَبُ بِنُورِ إِیمانِکَ.»:
از شوخی [بی مورد] بپرهیز، زیرا که شوخی، نور ایمان تو را میبرد.
38- پند پدیدهها
«ما مِنْ شَیء تَراهُ عَیناکَ إِلاّ وَ فیهِ مَوْعِظَةٌ.»:
چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آن که در آن پند و اندرزی است.
39- رنج نادیده، نیکی را نمیفهمد
«مَنْ لَمْ یجِدْ لِلاِْساءَةِ مَضَضًا لَمْ یکُنْ عِنْدَهُ لِلاِْحْسانِ مَوْقِعٌ.»:
کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.
40- محاسبه اعمال
«لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یحاسِبْ نَفْسَهُ فی کُلِّ یوْم فَإِنْ عَمِلَ حَسَنـًا اسْتَزادَ اللّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیئًا اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إِلَیهِ.»:
از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر در آن کار بدی کرده، از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید
1_
همه جا بروم به بهانه تو
که مگر برسم در خانه تو
همه جا دنبال تو می گردم
که تویی درمان همه دردم
یا ابا صالح مددی مولا
نشوم به جز از تو گدای کسی
بی ولای تو من نکشم نفسی
که تو لیلای من مجنونی
همه هست من دلخونی
یا ابا صالح مددی مولا
اگرم نبود دل لایق تو
نظری که دلم شده عاشق تو
به خدا هستی همه هستم
به تو دل بستم به تو دل بستم
یا ابا صالح مددی مولا
دل خود زده ام گره بر در تو
چه شود که رسم بر محضر تو
من نا قابل به تو دل بستم
نکشی دامان خود از دستم
یا ابا صالح مددی مولا
همه درد و غمم، تو دوای منی
تو صفای صفا، تو منای منی
تو گل زیبای منی مهدی (عج)
تو مه شبهای منی مهدی (عج)
یا ابا صالح مددی مولا
************************
2_
خوش آن صبح وصالی که هجران به سر آید
خوش آن جمعه که بر ما ز مهدی خبر آید
بگویید و بگردید به دریا و به صحرا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
خوش آن لحظه ی شیرین که روی تو ببینیم
سر راه تو همچون گدایان بنشینیم
ببوسیم رهت را، ببینیم رخت را
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
خوش آن لحظه که آریم به سوی تو نیازی
همه پشت سر تو بخوانیم نمازی
برد نغمه ی حمدت به هر آیه دل از ما
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
به پای گل نرگس بریزید گل یاس
بخوانید حضورش همه روضه ی عباس
بگویید بگویید ز بی دستی سقا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
خوش آن لحظه ی شیرین که در کعبه درآیی
چو پیغمبر اکرم کنار حجر آیی
شود دیده ی حجاج همه محو تماشا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
همه منتظر هستیم که آیی به مدینه
کنی یاد، کنی یاد، ز مسمار و ز سینه
ز سوز تو مدینه شود محشر کبری
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
خوش آن لحظه که آیی سر قبر پیمبر
سر قبر پیمبر شوی زائر مادر
شود تربت زهرا به دیدار تو پیدا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
************************
3_
دانلود سبک
چون مهر به نور خود پیدایی و پنهانی
با آن که ز من دوری نزدیک تر از جانی
اوصاف کمالت را آیات جمالت را
می خوانم و می بوسم انگار که قرآنی
از صوت تو مبهوتم در حسن تو حیرانم
تو حضرت داوودی یا یوسف کنعانی
من با تو و تو با من، انصاف کجا رفته؟
من کمترم از مور و تو فوق سلیمانی
من زخم و تویی مرهم، من درد و تویی درمان
من خشکی و تو دریا، من تشنه تو بارانی
من شام غریبانم تو صبحدم عیدی
من خار مغیلانم تو سرو گلستانی
من بر سر راه تو چون گوی به چوگانم
تو در دل زار من، چون نوح به طوفانی
با گل کنمت تشبیه یا با نفس عیسی
هم خوب تر از اینی، هم پاک تر از آنی
قرآن به تو می نازد عترت به تو می بالد
تو منتقم خون سالار شهیدانی
سوز جگر "میثم" آتش زده بر عالم
باشد که دمی با او بنشینی و بنشانی
مولا یا ابا صالح
********************
4_
عمر را پایان رسید و یارم از در درنیامد
قصه ام آخر شد و این غصه را آخر نیامد
جام مرگ آمد به دستم، جام می هرگز ندیدم
سال ها بر من گذشت و لطفی از دلبر نیامد
مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز
آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد
عاشقان روی جانان، جمله بی نام و نشانند
نامداران را هوای او دمی بر سر نیامد
کاروان عشق رویش صف به صف در انتظارند
با که گویم آخر آن معشوق جان پرور نیامد
مردگان را روح بخشد، عاشقان را جان ستاند
جاهلان را این چنین عاشق کشی باور نیامد
امام خمینی
********************
5_
باید سلام کرد به تسبیح و یاد او
بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او
بر او درود و خیر کثیر وجود او
بر حالت قیام و رکوع و سجود او
عمرش چو جلوهی ابدیت بلند باد
حزبش بلندپایه و پیروزمند باد
ای آخرین امید بشر، در کویر غم
هرم حریر عاطفه در زمهریر غم
مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی
ای یک اشارهی لب تو «سابغ النعم»
یک زمزمه دل شب تو «دافع النقم»
چشمان ما غبار گرفت و نیامدی
دامان انتظار گرفت و نیامدی
کی میشود که پنجرهی پلک وا کنی؟
وجه خدای! عطف توجه به ما کنی
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترینا»، گفتم «متی نراک»
«یا ایها العزیز»! ببین خستهحالیام
چشمان پرستاره و دستان خالیام
ماییم آن «خسی که به میقات» آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
شام فراق، سورهی واللیل خواندهایم
یوسف ندیده «اوف لنا الکیل» خواندهایم
یا ایها العزیز! به زیباییات قسم
بر حسن دلفریب و فریباییات قسم
دلها ز نکهت سخنت زنده میشود
عالم به بوی پیرهنت زنده میشود
صبح وصال تو شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زبر کند
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه، چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت، دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
محمدجواد غفورزاده (شفق)
******************
6_
عمری به آرزوی وصال توسوختیم
با یاد آفتاب جمال تو سوختیم
ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم
دلخون چولاله هانبشتیم وباغبان
تا آورد به جلوه نهال تو، سوختیم
ای شام هجر!کی سپری میشوی که ما
در آرزوی صبح زوال تو سوختیم
ما را چومرغکان، هوس آب ودانه نیست
اما زحسرت لب و خال تو سوختیم
چندی به گفت و گوی فراق تو ساختیم
عمری به آرزوی وصال تو سوختیم
عباس خوش عمل
******************
7_
از همه سو می دمد، نور تجلّای تو
غایبی و عالمی است، محو تماشای تو
تا که نهم از شرف، پا به سر آسمان
کاش که می شد سرم، خاک کف پای تو!
روی به هر سو کنی، پای به هر جا نهی
در سر ما شور توست، در دل ما جای تو
سروقدان قائمند تا تو قیامت کنی
ای نگه فاطمه بر قد و بالای تو!
خیز و بر آر از جگر بانگ "اَنَاالمنتقم"
تا همگان بشنوند از حرم، آوای تو
زنده شود از دمت، روح هزاران مسیح
دل ببرد از کلیم، نطق دل آرای تو
از حرم فاطمه تا صف کرببلاست
چشم دو ششماهه بر قامت رعنای تو
موسی سینای جان، چهره عیان کن عیان
تا که شود عالمی طور تجلّای تو
آرزوی فاطمه بانگ "اَنَاالمهدی ات"
عقده گشای علی، دست توانای تو
آینه بگشا دمی تا که کند هر دمی
چارده آیینه نور، جلوه ز سیمای تو
"میثم" اگر می چکد، از نفسش شهد جان
میوة نخلش بود، شاخة خرمای تو
سازگار
*******************
8_
ای دل رنجور مرا مشتعل
ای همه عشاق به تو مشتغل
حجت معبود سلام علیک
مهدی موعود سلام علیک
دست من خسته و دامان تو
چشم من و سفره ی احسان تو
جمعه ی دیگر دگر از دست رفت
طاقت این محتضر از دست رفت
سر به گریبان و شهیدم تو را
خسته شدم بسکه ندیدم تو را
جمعه غروبش چه نفس گیر شد
یاور مظلوم بیا دیر شد
زخم فراق تو دهن باز کرد
شمع شد و سوختن آغاز کرد
آخر این شام سحر گاه نیست
کار من زار به جز آه نیست
طعنه زدن زخم زبان یک طرف
شیعه غریب است و جهان یک طرف
من که غلام استم و خاک تو ام
گرچه بدم لیک هلاک تو ام
امشب اگر جواب دعوت دهید
شور به بزم این رعیت دهی
رنجه کن ای ماه قدم هات را
جلوه نماکن رخ زیبات را
روضه ی من سینه ی سوزان تو
جان من و عشق عمو جان تو
باز دلم خانه ی غم شد بیا
روضه ی عباس علم شد بیا
محمود کریمی
********************
9_
هر شب به دل غمزده، غوغای تو دارم
نقشی به دل از قامت رعنای تو دارم
غائب ز نظر باشی و در قلب هویدا
از دیده ی دل، دیده به بالای تو دارم
نادیده مجسّم شده ای در بر چشمم
آن سان که نظر، بر رخ زیبای تو دارم
اندر ظلمات دلم ای خضر طریقت
صد شعله به هر شب ز تجلای تو دارم
گر جلوه کنی یا نکنی، حکم تو باشد
امّا چه کنم، میلِ تماشای تو دارم
ای یوسف زهرا(س)! سر بازار محبّت
با رشته کلافی سر سودای تو دارم
از ذره زیانی نرسد مهر فلک را
من ذره ی ناچیز و تمنای تو دارم
با غیر توأم نیست در عالم سروکاری
امید کرم از تو و آبای تو دارم
مپسند که نادیده جمال تو بمیرم
این مسئلت از درگه والای تو دارم
از قبر و قیامت نبود بیم و هراسم
زیرا که به دل مهر تولای تو دارم
امضای قبولی زنی ار بر دل عاشق
فخرم به جهان است که امضای تو دارم
******************
10_
دیگر دل شیدا زده ام تاب ندارد
چشمان به ره مانده من خواب ندارد
از بس که دویدم ز پیت یوسف زهرا
این پیکر خسته که دگر تاب ندارد
تا کی به فراغ تو کنم گریه شب و روز
این دیده گریان که دگر آب ندارد
ای روشنی ظلمت و تاریکی قبرم
این خانه به جز نور تو مهتاب ندارد
****************
11_
چه انتظار عجیبی! چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت!
چه کودکانه سپردم دلم به قصه قسمت!
چه بی خیال نشستم، نه کوششی نه وفایی!
فقط نشسته و گفتم: «خدا کند که بیایی!»
******************
12_
باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد
صبح آمد ظهر شد مغرب رسید آقا نیامد
شب شد و خورشید کنعان ولایت را ندیدم
کور شد از گریه چشمم، یوسف زهرا نیامد
دشمنان با خنده می پرسند پس آقایتان کو؟
دوستان با گریه می گویند آمد یا نیامد؟
ما بدون او غریب و او میان ماست تنها
آن امام قرن ها مثل علی تنها نیامد
عمر ما با نالة یابن الحسن طی شد دریغا
منجی ما صاحب ما رهنمای ما نیامد
شیر حق خانه نشین، فرزند او در کوه و صحرا
قامت زهرا دو تا شد حجت یکتا نیامد
شاید او هم مثل جدّش سر میان چاه برده
پس چرا از چاه هم آوای آن مولا نیامد؟
دیده ام از اشک لبریز و دلم دریایی از خون
رفتم از دست و ز مولایم صدای پا نیامد
فتنة فرعون عالم گیر شد ای اهل عالم
کو عصا چون شد ید بیضا چرا موسا نیامد؟
سال ها و ماه ها و هفته ها بگذشت میثم
جمعه ها رفتند و آن مهر جهان آرا نیامد
******************
13_
یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو
ای آفتاب من همه چیزم فدای تو
یک شب بیا به ما برسد ای اذان صبح
از پشت بام مسجد کوفه صدای تو
ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم
شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو
غیر از همین دو قطره اشکی که مانده بود
چیزی نداشتم که بیارم برای تو
از روزهای هفته سه شنبه برای من
شبهای پنجشنبه و جمعه برای تو
روزی به خاطر سفر جمکران من
روزی به خاطر سفر کربلای تو
علی اکبر لطیفیان
********************
14_
آفتابا بسکه پیدائی نمی دانم کجائی
دور از مائی و با مائی نمی دانم کجائی
هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم
جلوه گر از بس به هر جائی نمی دانم کجائی
جمع ها سوزند گِرد شمع رخسار تو و، تو
در میان جمع تنهائی نمی دانم کجائی
گاه چون یونس به بحری گه چو عیسی در سپهری
گاه چون موسی به سینائی نمی دانم کجائی
گاه دلها را بکوی خویش از هر سو کشانی
گاه خود پنهان به دلهائی نمی دانم کجائی
در جهان جویم رخت یا از جنان گیرم سراغت
در دو عالم عالم آرائی نمی دانم کجائی
هر کجا می خوانمت بر گوش جان آید جوابم
پیش من با من هم آوائی نمی دانم کجائی
شهر را گردم به شوقت کو به کو منزل به منزل
یا به دشت و کوه و صحرایی نمی دانم کجائی
کعبه ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمینی
یا کنار قبر زهرائی نمی دانم کجائی
عبد را هجران مولا تلخ تر از زهر باشد
من تو را عبدم تو مولائی نمی دانم کجائی
زخم قرآن را شفابخشی به تیغ انتقامت
درد عترت را مداوائی نمی دانم کجائی
مانده بر لب های اصغر همچنان نقش تبسم
تا برای انتقام آئی نمی دانم کجائی
«میثم» از خون جگر دائم بیادت دیده شوید
تا بر او هم چهره بگشائی نمی دانم کجائی
******************
15_
چی میشه عزیز زهرا دیگه از سفر بیایی
برای بوسه به دستت شده یک نظر بیایی
اگه تو منتظری که من خودم عوض بشم
برای خوب شدنم باید تو یک سحر بیایی
غروب جمعه که می شه دل عاشق میگره
چی میشه قبل غروب دیگه تو از سفر بیایی
ما که غیر روضه جد تو جایی نداریم
چی میشه لطف کنی و میون چشم تر بیایی
به خدا ز هر طرف ما رو به غفلت می کشن
چی مشه مدد بدی برای رفع این خطر بیایی
ما که غیر روضه جد تو جایی نداریم
چی میشه منتقم، گل شکسته سر بیایی
چی میشه همه جوره من و گدای خود کنی
برا اینکه زندگیم خوب بشه پر ثمر بیایی
******************
16_
رها کنید دگر صحبت مداوا را
فراق اگر نکشد، وصل می کشد ما را
تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما
ندیده ایم هنوز آن جمال زیبا را
شراره های دلم اشک شد، ز دیده چکید
ببین چگونه به آتش کشید، دریا را
قسم به دوست که یک موی یار را ندهم
اگر دهند به دستم، تمام دنیا را
به شوق آنکه ز کوی تو ام نشان آرد
به چشم خویش کشیدم غبار صحرا را
جنون کشانده به جایی مرا که نشناسم
طریق کعبه و بتخانه و کلیسا را
تمام عمر به خورشید و ماه ناز کنم
اگر به خانه تاریک من نهی پا را
نسیم صبح ز راهی که امدی برگرد
ببر سلام ز من، آن عزیز زهرا را
به راه عشق سرودست وپا بده میثم
ولی زدست مده دوستی مولا را
غلام رضا سازگار
********************
17_
کی شود از تو بیاید خبری مهدی جان
برسداین شب ما را سحری مهدی جان
ز فراق رخ تو تا به سحر ناله زنم
ناله دلشدگان را اثری مهدی جان
آه و افسوس که عمرم به فراق تو گذشت
حاصلم نیست بجز چشم تری مهدی جان
مادرت گفت میان در و دیوار بیا
که مرا حاصل خون پسری مهدی جان
بین چه سان سیلی دشمن رخ من کرده کبود
که چنین تیره نگشته قمری مهدی جان
صورت نیلی خود را ز علی پو شاندم
تا نبیند ز کبودی اثری مهدی جان
سید حسین هاشمی نژاد
********************
18_
آیا شود که یکبار سویم نظرکند یار
با دست مهربانش پنجه بسر کند یار
آیا شود که یکبار بر زانوان دلدار
من سر نهم فراوان آوازه سر کند یار
آیا شود که یکبار آید مرا وصالی
تا بر زنخدان من بوسه خبر کند یار
آیا شود که یکبار از دست پرتوانش
جامی دهد شرر بار دل پر ثمر کند یار
آیا شود که یکبار از مهر پر فروغش
این پرده از دلم را راه گهر کند یار
آیا شود که یکبار پرده زچشم براید
تا بینم آن جمالش در دل اثر کند یار
آیا شود که یکبار دست مرا بگیرد
تا هر چه غیر خود را از دل بدر کند یار
***********************
19_
کاش از لطف شبی یاد زما می کردی
یاد از عاشق افتاده ز پا می کردی
کاش بیمار فراقت که ز پا افتاده
با نگاه ملکوتی، تو دوا می کردی
کاش می آمدی با یک نظر ای نخل امید
گره از کار من زار، تو وا می کردی
کاش یک شب تو برای فرجت مالک من
با دل سوخته ی خویش دعا می کردی
همچو باران به سر شیعه بلا می بارد
کاش می آمدی و دفع بلا می کردی
پرچم ظلم بر افراشته شد در همه جا
کاش تو پرچمی از عدل بپا می کردی
سید عبد الحسین رضایی
***********************
20_
چرا ز کوی عاشقان دگر گذر نمی کنی
چه شد که هر چه خوانمت به من نظر نمی کنی
مگر مرا ز درگهت خدا نکرده رانده ای
دگر برای خدمتت مرا خبر نمی کنی
خدا گواه من بود که قهر تو کشد مرا
ز قهر با غلام خود چرا حذر نمی کنی
نشسته ام به راه تو به عشق یک نگاه تو
ز پیش چشم خسته ام چرا گذر نمی کنی
تو ای همای رحمت ای جهان به زیر سایه ات
چرا نظر به مرغکی شکسته پر نمی کنی؟
نگر به خیل سائلان به سامرا و جمکران
ز باب خانه ات چرا سری به در نمی کنی؟
شاعر: حبیب الله چایچیان «حسان
*************************
21_
ای طبیبم به سر بستر بیمار بیا
بهر دلداری دلسوخته زار بیا
تو که دل را به نگاهی بربودی ز کفم
بپرستاری بیمار دل افکار بیا
آتش هجر تو سوزانده همه هستی من
به تسلای دل و جان شرربار بیا
اشک هجر است که از دیده من میبارد
بهر غمخواری این چشم گهر بار بیا
دل من خون شد و از دیده برون میریزد
به تماشای دل و دیده خون بار بیا
یوسف فاطمه (ع) بین منتظران منتظرند
پرده بردار ز رخ بر سر بازار بیا
*******************
22_
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
هر چند کازمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و الله ما راینا حبا بلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتی یذوق منه کاسا من الکرامه
********************
23_
چه خوشست من بمیرم به ره ولای مهدی
سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی
همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان
که یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی
نه هوای کعبه دارم نه صفا و مروه خواهم
که ندارد این مکانها به خدا صفای مهدی
چه کنم چه چاره سازم که دل رمیده من
نکند هوای دیگر به جز از هوای مهدی
من دلشکسته هر دم به امید درنشستم
که مگر عیان ببینم رخ دلشگای مهدی
***********************
24_
یک عمر دویدیم و به کویَت نرسیدیم
دل از تو شکستیم؛ ولی دل نبریدیم
روی تو گل انداخت ز شرمِ گنهِ ما
ما از گل روی تو خجالت نکشیدیم
خال لب تو دانه ی ما بود و صد افسوس
کاندر طلب دانه به هر دام پریدیم
رفتیم و دویدیم همه عمر و نگفتیم
دنبال که رفتیم؟ به سوی که دویدیم؟
توسینه ی صد چاک ز ما خواستی و ما
حتی ز فراق تو گریبان ندریدیم
عالم همه جا بود محیط کرم تو
افسوس که ما قطره ای از آن نچشیدیم
بودیم سرافراز به مِهر تو هماره
هرچند ز بار گنه خویش خمیدیم
**********************
25_
گفتم چرا قلبم دگر بر تار زلفت گیر نیست
سربر زمین افکند و گفت: خود کرده را تدبیر نیست
اشکی به زیر مقدمش انداختم رحمی کند
گفتا که اشک بی ورع در رتبه تاثیر نیست
گفتم بیا در بند کش این بنده فرار را
گفتا اگر عاشق شوی کاریت با زنجیر نیست
گفتم که دیگر گوییا افتاده ام از چشم تو
با غم نگاهی کرد و گفت: مهدی زنوکر سیر نیست
***********************
26_
در فراقت روز و شب از دیده گریانم هنوز
پیر شد روح جوان از درد بیمارم هنوز
کاش می شد گویمت ای مامن و ماوای من
تا سحر بهر وصالت چشم در راهم هنوز
گرچه از تنهائی و اندوه یاران خسته ام
با امید عشق تو با سربدارانم هنوز
ای امید اخرین و ای بهشت آرزو
بهر دیدار رخت در کوچه بازارم هنوز
لعل شیرین لبت را چون چشیدم در شفا
از برای یاریت در جمع یارانم هنوز
ای گل خوشبوی باغ احمدی
با شمیم عطر تو در سبزه زارانم هنوز
زهرا فراهانی
*******************
27_
نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى
رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى
جهان ز دود ستم شد سیاه در بر چشمم
فروغ صبح سعادت، خدا کند که بیایى
در این کویر خطرزا که نیست راه گریزی
دلیل راه هدایت، خدا کند که بیایى
سموم باد خزانی گرفته گلشن دین را
بهار باغ ولایت، خدا کند که بیایى
رسیده جان به لب از انتظار طولانی
تسلی دل امت، خدا کند که بیایى
به شیعیان تو دنیا شده است همچو جهنم
شمیم روضهی جنّت، خدا کند که بیایى
هزار جمعه به یادت، چه ندبهها که نکردم
تو ای تجلّی رحمت، خدا کند که بیایى
نشستهاند گروهی به آرزوی نگاهی
سحاب جود و کرامت، خدا کند که بیایى
تو اصل صوم و صلاتی، تو مایهی برکاتی
تویی خلاصهی خلقت، خدا کند که بیایى
امام حاضر و غایب، تو سیدی و تو صاحب
تویی نتیجهی عصمت، خدا کند که بیایى
به شیعیان تو پناهی، به ذات حق تو گواهی
به حق حق تویی حجت، خدا کند که بیایى
به یادت ای گل نرگس، چه شعرها که سرودم
ز روی عشق و محبت، خدا کند که بیایى
شب ولادتت ای گل، کند ثنای تو «خسرو»
ز پشت پردهی غیبت، خدا کند که بیایى
******************
28_
در دل خود کشیده ام نقش جمال یار را
پیشه خود نموده ام حالت انتظار را
ریخته دام ودانه شه از خط وخال خویشتن
صید نموده مرغ دل برده از او قرار را
سوزم وسازم از غمش روز وشبان بخون دل
تا که مگر ببینم آن طرّه مشکبار را
دولت وصل او اگر یکشبی آیدم بکف
شرح فراق کی توان داد یک از هزار را
چشم امید دوختن درره وصل تابکی
برده شرار هجر او از کفم اختیار را
ایمه برج معدلت پرده زچهره برفکن
شوی زچشم عاشقان زآب کرم غبار را
سوختگان خویشرا کن نظر عنایتی
مرهمی از کرم بنه ایندل داغدار را
حیرانرا از جلوه ای از رخ خویش مات کن
تا رهد از خودی خود ترک کند دیاررا
علامه جعفری
1387/9/13
*********************
29_
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد نیامدی
*********************
30_
غزل امام خمینی(ره):
«من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید بهرویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مىآلوده مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادى بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم»
غزل مقام معظم رهبری در پاسخ به غزل حضرت امام(ره):
«تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همهای از چه تو بیمار شدی
تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تندار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته دربار تو هشیار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی»
منبع اشعار فوق : سایت اشعار محمل
««« اللهم عجل لولیک الفرج »»»
التماس دعا