منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۳۳/فصلت﴾
و چه شخصی خوش گفتارتر از آن کس که به سوى خدا دعوت نماید و کار نیک انجام دهد و گوید من [در برابر خدا] از تسلیم‏ شدگانم (۳۳/فصلت)
************
حسین سبزعلی هستم
از محصلین مرکز تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم (تربیت راهنما)
امیدوارم توفیق خداوند متعال و اهل بیت شامل حال حقیر شده ، از خطباء ، سخنرانان و دعوت کنندگان به سوی خداوند متعال باشم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

بیش از 30 عامل مغفرت خدا

عوامل مغفرت در قرآن و روایات

عوامل مغفرت الهی

عوامل مختلف مغفرت

عوامل مختلف بخشش گناهان

تقلید ممدوح

تقلید مذموم

آیا تقلید در احکام عقلانی است

حکم شرعی کوهنوردی مختلط

حکم شرعی اردوی مختلط

حکم شرعی اختلاط زن و مرد

حکم شرعی اختلاط دختر و پسر

گریه بر حسین علیه السلام گناهان بزرگ را از بین می برد

همسویی توبه و اشک بر حسین علیه السلام

شبهه شیعتنا العرب و العجم عدونا

زنان ایرانی را به اسارت بگیرید جمله امام حسین نیست

متن روضه شب تاسوعا

متن مجموعه روضه های شب های محرم

متن روضه های محرم

متن روضه شب های محرم از مداحان معروف

متن روضه ده شب محرم

سخنی از فیض کاشانی در مورد توبه

سخنی از امام خمینی ره در مورد توبه

خوشحالی خدا از توبه بنده

توبه کنندگان واقعی

شب قدر شبی برای امام علی علیه السلام و یازده فرزند اوست

به شب قدر ایمان بیاورید

شب قدر شبی برای اعتقاد راسخ به امام عصر عح

رابطه شب قدر و امامت

پیامبر صل الله علیه و آله : من انکر المهدی فقد کفر

آخرین نظرات

۴ مطلب با موضوع «منابر 14 معصوم :: متن منبر درباره امام علی علیه السلام» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۲۳ ب.ظ

نگرش امیرالمومنین به علل و نتایج فقر

در این نوشتار همان طور که از نام آن پیداست به نوع نگرش و تلقی از فقر در جوامع مختلف و از جمله دیدگاه دین مقدس اسلام و به ویژه کتاب مقدس نهج البلاغه اشاره ومورد بررسی قرار گرفته است. عامل فقر به عنوان یک پدیده و واقعیت ناخوشایند اجتماع است و معمولا نباید در جامعه بشری وجود داشته باشد. روی این اصل دین اسلام فقر و تنگدستی را جزو یکی از مصیبت های بزرگ و از جمله بلای جامعه بشری که تا سرحد نابودی آن تاثیر دارد، معرفی نموده است و ریشه کنی آن از اجتماع را اصلی ترین هدف و وجهه همت خود قرار داده است.

به همین سبب از دیدگاه علی(ع) تمامی افراد جامعه مسلمان و غیرمسلمان باید در تامین نیازهای اولیه معیشت خویش در وضعیت اقتصادی مطلوب و مناسب با شرافت و کرامت انسانی خود باشند تا رفاه عمومی در جامعه برقرار گردد. به همین جهت امام علی(ع) مبارزه گسترده ای را با فقر و تهیدستی آغاز نمود به گونه ای که فرمود(خدایا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه دار مفرما چرا که فقر همان مرگ بزرگ است).

در این مجموعه شما با علل و آثار فقر و همچنین راه های پیشگیری آن از دیدگاه حضرت علی(ع) آشنا می شوید. مطلب را اینک از نظر می گذرانید:

علل فقر

اسلام فقر مادی را یک پدیده غیرطبیعی می داند که علت بسیاری از فقرها تنبلی و عدم پشتکار افراد است. حضرت علی(ع) می فرماید: هر کس بر رنج(ناشی از کار) بردباری نورزد، باید فقر را تحمل کند. همچنین می فرمایند: آن گاه که اشیاء جفت شوند تنبلی و کم کاری با هم جفت گردند و فقر تولد یابد(میزان الحکمه 251). همچنین بی برنامگی یا برنامه ریزی نادرست به پیدایش فقر در سطح افراد و جوامع می انجامد. به همین جهت امام علی(ع) نداشتن برنامه در زندگی و سوء تدبیر را عامل فقر دانسته است. برخی از روایات نیز اسراف را سبب زوال نعمت دانسته اند که در واقع نوعی بی برنامگی و عدم رعایت اعتدال در مصرف است. البته در سطح کلان اسراف گستره یی فراتر می یابد و هر نوع تضییع اموال کشور(اموال عمومی یا خصوصی) یا عدم بهره برداری بهینه از آن ها اسراف تلقی می شود. اسراف علاوه بر این که به جهت بی برنامگی و رعایت نکردن اعتدال موجب فقر می شود، از آن نظر که گناه است نیز سبب فقر به شمار می آید. همچنین یکی دیگر از علل فقر ارتکاب گناه می باشد معصومان گناه را سبب کم شدن روزی انسان و از عوامل فقر می دانند. امام رضا علیه السلام می فرماید: «همانا مومن نیت گناه می کند و از رزقش محروم می شود»(وسایل الشیعه جلد 1 ص58). امام علی علیه السلام می فرمایند: از گناهان بپرهیزید، زیرا هیچ بلا و کم شدن روزی حتی خراش ها و زخم های بدن و سقوط و افتادن و هر مصیبتی از گناهان سرچشمه می گیرد(بحارالانوار جلد7 ص350). از عوامل کاهش روزی، کفران نعمت های الهی است، قرآن کریم در این باره می فرماید: خداوند قریه ای را به عنوان مثال مطرح می نماید که دارای امنیت و آسایش بودند و روزی فراوانی به ایشان می رسید، آنان نسبت به نعمت های الهی کفران ورزیدند، از این رو خداوند لباس گرسنگی و ترس را بر آنان پوشاند. هنگامی که شخص کفران نعمت می کند، لیاقت داشتن آن را ندارد، خداوند نیز رحمت و نعمت خویش را از او دریغ می کند. از عوامل دیگر فقر ربا خوردن است، خداوند برکت را از سود به دست آمده از معامله و قرض ربوی، برداشته است. عثمان به عیسی نقل کرده است که شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: خداوند در قرآن کریم می فرماید: یمحق الله الربا و یربی الصدقات؛ خداوند ربا را نابود کرد، ولی صدقات را زیاد می کند». ولی می بینیم که بعضی ربا می خورند و اموالشان به ظاهر زیبا می شود. امام در پاسخ فرمودند: «چه نابودی از این بالاتر که یک درهم ربا دین انسان را نابود می کند و اگر توبه کند، باز هم اموالش از بین رفته و نابود می شود»(وسایل الشیعه جلد 9). نکته قابل توجه در این باره، نقش تکدی در افزایش فقر است؛ امیرالمؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «درخواست از دیگران کلید فقر است و روزیرا نابود می کند»(حکمت 226). دیدگاه نادرست نسبت به دنیا و آخرت از علل دیگر فقر است گروهی چنان می پندارند که نیکبختی دنیا و آخرت جمع شدنی نیست و اگر بخواهند در جهان دیگر کامیاب باشند، باید در دنیا در فقر و بیچارگی به سر برند. اینان، به سبب برداشت های نادرست از مفاهیم پرارزشی چون زهد از دنیا روی گردانده، نعمت های آن را بر خود حرام کرده اند. این گروه، بر خلاف تهیدستان دیگر، حتی اگر توانایی مالی داشته باشند از آن استفاده نمی کنند. این برداشت با سخنان معصومان و سیره عملی آن ها ناسازگار است. آن بزرگان میان بهره مندی از نعمت های این جهان و جهان دیگر، منافاتی نمی دیدند. علی علیه السلام مکرر به این مطلب اشاره می کند که دنیا خوب جایی است اما برای کسی که بداند اینجا قرارگاه دائمی نیست، گذرگاه و منزلگاه اوست(خطبه 223). همچنین امام می فرمایند: دنیا خانه بین راه است، نه خانه اصلی و قرارگاه دائمی(خطبه 203). در برخی موارد ممکن است علت فقر، تحمیلی باشد و بسیاری از افراد در فقر خود نقشی نداشته باشند. مهم ترین عوامل این نوع فقر عبارت است از: عوامل طبیعی مانند زلزله، آتش سوزی، سیل، سرقت و خشکسالی مرگ یا معلولیت سرپرست خانواده. همچنین مهم ترین عوامل پیدایش فقر تحمیلی را باید در عرصه اقتصاد جست وجو کرد؛ و عامل اصلی در بیان این عوامل، نوع روابط اقتصادی حاکم بر جامعه است. روابط ناسالم اقتصادی بر بسیاری از مردم تأثیر می نهد، شکاف طبقاتی میان اقلیت پردرآمد و اکثریت تهیدست را فزونی می بخشد و ممکن است سرانجام اقتصاد کشور را فلج کند؛ بخشی از این عوامل عبارتند از:

1-توزیع ناعادلانه ثروت:

 امام علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند: ماجاع فقیر الا بمامتع به غنی(حکمت 328)

2-انحصار ثروت در دست توانگران و ثروتمندان:

امام در این باره می فرمایند: «خداوند سبحان غذا و نیاز نیازمندان را در اموال ثروتمندان معین کرده؛ پس هیچ فقیری گرسنه نمی ماند، مگر به واسطه اینکه ثروتمندان از حق آنان بهره مند شده اند. و خداوند آنها را به خاطر این عمل مؤاخذه خواهد کرد.»(حکمت 328)

 3-ثروت اندوزی حاکمان و والیان:

 امام می فرماید: «همانا ویرانی زمین به دلیل تنگدستی مردم است، و تنگدستی مردم، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند.»(خطبه 209)

 4 - حبس مال(بخل ورزیدن به مال):

 امام در این باره می فرماید: «از بخیل در شگفتم! به سوی فقری می شتابد که از آن می گریزد و سرمایه ای را از دست می دهد که برای آن تلاش می کند. در دنیا چون فقیران و تهیدستان زندگی می کند؛ اما در آخرت چون سرمایه داران محاکمه می شود.»(حکمت 123)

 5- احتکار:

 ازنظر امام یکی دیگر از عوامل فقر احتکار و انبار کردن کالاست که معمولاً در اوضاع نابسامان اقتصادی به سبب عواملی مانند جنگ و شیوع بیماری و... به امید بالا رفتن قیمت ها انجام می شود.

آثار فقر

از آن جا که فقر پدیده ای اقتصادی است، به طور طبیعی در حوزه اقتصاد آثاری ویران گر برجای می نهد. این پدیده چنانچه به موقع شناسایی و نابود نشود، چون غده ای سرطانی گسترش یافته، جامعه را فرا می گیرد و به مرگ اجتماع می انجامد؛ به تعبیر جامعه شناسان، فقر فقر می زاید و به طور معمول فرزندان فقرا در محرومیت باقی می مانند. اینک به پیامدهای شوم فقر از دیدگاه امام علی(ع) می پردازیم:

1- فقر موجب نقص عقل و دین:

 امام خطاب به محمدبن حنفیه می فرمایند:(حکمت 319) «فرزندم! از فقر بر تو می ترسم، از آن به خدا پناه ببر! زیرا فقر دین انسان را ناقص و عقل و اندیشه او را مشوش، و مردم را نسبت به او، و او را نسبت به مردم بدبین می سازد.» براساس این بیان نورانی امام، فقر آثار بسیار بدی را بر عقل و دین انسان برجا می گذارد. چنانکه در روایت دیگر می فرماید: «از دست رفتن دین، سبب نابودی امنیت است و با ترس و وحشت، زندگی مفهومی ندارد، و زوال عقل سبب زوال زندگی است و جامعه بی خرد را جز با مردگان نتوان قیاس کرد.»(حکمت 319) پس فقر خطرناک ترین بیماری است که جامعه را تهدید می کند و درصورت عدم تسریع در درمان آن، جامعه دچار اختلال و فروپاشی و در نهایت باعث از دست رفتن دین و معنویت می گردد.

2- فقر موجب ناتوانی و غربت:

 امام در فرازی دیگر می فرمایند: «فقر و تهیدستی، مرد زیرک را در برهان، کند و ناتوان می سازد و انسان فقیر در شهر خود نیز غریب و بیگانه است»(حکمت 3). از کلام امام استفاده می شود که فقر قدرت و توان برخوردهای اجتماعی را از انسان می گیرد، و فقیر جرأت داد و ستد را از دست می دهد و به یک انسان بی اراده تبدیل می شود که قدرت انجام هیچ کاری را ندارد. در روایت دیگر می خوانیم «بی نیاز در غربت، وطنی است و نیازمند در وطن، غریب است»(حکمت 56) زیرا انسان بی نیاز هرجا باشد وسایل آسایش برایش فراهم است، ولی فرد نیازمند اگرچه در وطن خود به سر می برد، ولی از آنجا که فقیر است باید برای ادامه حیات خود به سوی دیگران دست نیاز دراز کند، تا بتواند زندگی خود را تأمین کند و اگر به این منوال زندگی خود را بگذراند، روزی جامعه و حتی اقوام و بستگان رهایش می کنند، در نتیجه، وطن برای او غربت می گردد.

3- فقر موجب ذلت و خواری:

 امام علی از سنگینی و ذلت و خواری فقر به خدا پناه می برد، آنجا که می فرماید: «پروردگارا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و شخصیتم را در اثر فقر ساقط مگردان که از روزی خواران تو درخواست روزی کنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم، به ستودن آن کس که کمکم می کند مبتلا گردم، و به مذمت و بدگوئی از آنکه به من نمی بخشد آزمایش شوم، و تو در ورای همه اینها سرپرست منی که ببخشی و یا منع نمایی، و تو بر همه چیز قادری»(خطبه 225). فرمایش حضرت علی(ع)، با صراحت بر این نکته دلالت دارد که فقر و تنگدستی، آبروی انسان را از بین می برد و باعث می شود حرمت او ضایع شود. انسان فقیر مجبور است گوهر عزت و مناعت خود را زیر پا نهدو به بندگان خدا چشم امید بدوزد و از آنها لطف و مرحمت انتظار داشته باشد. در اینجا است که زمینه های ستایش و تملق افراد فراهم می شود و باستایش و تملق انسانی دیگر عزت نفس و کرامت والای انسانی به پایین ترین حد سقوط می کند و در این مرحله است که می توان گفت انسان هیچ ندارد، و هیچ نیست، چرا که ماهیت انسانی اش را که فرشتگان در مقابلش سجده کردند، از دست داده است. او در حقیقت از دیدگان دیگران فراموش می شود. الامام علی(ع): «الفقر ینسی» فقر انسان را به فراموشی می سپارد.

فقر مادی و فشارهای اقتصادی ناشی از آن، موجب تشویش و اضطراب می شود، انسان را می آزارد و پیوسته جان و دلش را به خود مشغول می سازد و تشویش و اندوه حاصل از آن، آرامش روحی وی را بر هم می زند. امام علی(ع): به راستی که فقر، اندوه آور است(غررالحکم جلد 2).

4- فقر زمینه ساز فساد اداری:

 امام در نامه بسیار ارزشمند خود به مالک اشتر مطالبی را در مورد قضات و کارگزاران بیان می دارند که از مفهوم آنها می توان این گونه استفاده نمود که نپرداختن حقوق کافی به کارگزاران، موجب نیاز آنها به مردم و در نتیجه باعث رشوه خواری و فساد اداری می گردد: «با جدیت هرچه بیشتر قضاوتهای قاضی خویش را بررسی کن، و در بذل و بخشش مال به او سفره سخاوتت را بگستر، آنچنان که نیازمندیش از بین برود و حاجت و نیازی به مردم پیدا نکند.» و در جای دیگر می فرماید: «سپس حقوق کافی به آنها بده! زیرا این کار، آنها را در اصلاح خویش تقویت می کند، و از خیانت در اموالی که زیردست آنها است، بی نیاز می سازد.»(نامه 53). از بخشی از این فرمایش چنین برمی آید که اگر کارمندان با وجود تأمین نیاز، خیانت کنند باید آنان را سرزنش کرد در غیر این صورت، سرزنش آنان سودی ندارد. در بسیاری از متون دیگر نیز حضرت علی(ع) دستور می دهد که باید زندگی کارمندان دولت تأمین باشد.

5- فقر باعث ضعف عقیده می شود:

 خداوند در آیه 16 سوره فجر، یکی از آثار فقر و تهیدستی را تغییر فضای تفکری بشر از مسیر درست معرفی می کند؛ زیرا فقر و تهیدستی، زمینه ساز بدگمانی به خداوند و لب گشودن به اعتراض و گلایه نسبت به اوست. براین اساس گفته شده است: کاد الفقر ان یکون کفرا؛ نزدیک است که فقر به کفر منجر شود.(بحارالانوار، ج 72، ص 29) فقر باعث درخواست فقیر از دیگر همنوعان می گردد. فقیر روزی خود را از دیگران درخواست می کند، در حالی که روزی دهنده خداوند است و باید از خداوند درخواست کرد. بنابراین، فقیر به جای خداوند، دیگران را رازق می پندارد و گمان می کند دیگران می توانند به او روزی دهند، هرچند خداوند آن را معین نکرده باشد.

6- فقر زمینه ساز بی عفتی:

 فقر مادی همچنین زمینه بی عفتی مردان و زنان را سبب می شود. خداوند در قرآن کریم به این تاثیر نامطلوب و بد فقر مادی اشاره می کند و می فرماید که زنان و مردان غیرمتاهل که فقیر و فاقد امکانات ازدواج هستند بیشتر از دیگران در معرض بی عفتی و آلودگی ها و فسادهای جنسی هستند. همچنین امیرمؤمنان علی(ع) درباره تاثیر بسیار بد فقر در زندگی بشر می فرماید: «الفقر الموت الاکبر؛ فقر، مرگ بزرگ است.(حکمت 163) به این معنا که مرگ هر چند سخت و بد باشد، هیچ مرگی چون فقر نیست که آدمی زنده مرده می باشد و مرگ بر او آسانتر از این زندگی است که در فقر و بینوایی در آن قرار گرفته است.

7- فقر موجب جهل می شود: حقیقت این است که در حالت عادی، شکل گیری باور درست دینی، دست کم نیازمند سواد و آموزش است، در حالی که بسیاری از فقرا از تحصیل این نعمت ابتدایی و اساسی محرومند. برای رشد فکر و اندیشه باید بسیاری از تسهیلات فراهم شود.

8- فقر موجب ناامیدی می شود:

 یکی از پیامدهای بسیار مخرب فقر، ایجاد ناامیدی در فقر است. در متون دینی بر اهمیت داشتن امید تاکید فراوان شده است. زیرا امید بال پرواز فرد به سوی ترقی، بالندگی و شکوفایی است. فقر و تنگدستی، بیچارگی و درماندگی زمینه ساز یأس و نومیدی از خدا و پناهنده شدن به غیر او. پس نومیدی به عنوان یک اثر فقر مطرح است و از سوی دیگر، نومیدی یکی از عوامل شرک و کفر است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید:(یوسف: 87) و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران از رحمت خدا مأیوس می شوند. بنابراین، می توان گفت: فقر موجب ناامیدی و ناامیدی موجب بی دینی و کفر می گردد.

9-فقر و انحراف اخلاقی:

 زشتی اخلاق یعنی دچار دنائت طبع و صفات پست نفسانی شدن و نیز انجام رفتارهایی که از این صفات سرچشمه گرفته اند. حضرت علی علیه السلام نیز به صورت مکرر فرموده است فقر باعث کارهای زشت می شود. «العسر یشین الاخلاق» تنگدستی اخلاق را زشت می کند(غرر الحکم جلد 2) «المسکنه مفتاح البوس»؛ ناداری کلید نکبت است(بحارالانوار جلد 87) امام علی(ع) همچنین در توصیه ای به امام حسن مجتبی(ع) می فرماید: انسانی را که طلب روزی خود می کند ملامت مکن؛ چه هر کس روزی خود و خانواده خود را نداشته باشد، خطاهایش فزون می گردد به هر حال، روایات مزبور با لحن قاطع این حقیقت را اعلام می کنندکه فقر بر رفتار و خصوصیات اخلاقی فرد تاثیر بسیار منفی دارد.

10- فقدان منزلت اجتماعی:

در بعضی از روایات بر این نکته تاکید شده است که فقر موجب حقارت می گردد. حضرت علی(ع) می فرماید: «الفقر یخرس الفطن عن حجته»؛ فقیر از بیان دلیلش عاجز است(حکمت 3). حضرت علی(ع) همچنین خطاب به فرزند خود می فرماید: پسرم! کلام فقیر شنیده نمی شود و مقام او شناخته نمی گردد. آن حضرت در چند فرمایش جداگانه می فرماید: هر کس فقیر باشد از مقام و موقعیتی برخوردار نیست و کوچک و خوار شمرده می شود. محرومیت باعث خواری است.

11- فقر و انزوای سیاسی:

 انسان های فقیر، معمولا در مراکز قدرت جایگاهی ندارند، چرا که برای شرکت در رقابت های سیاسی؛ توان مالی نداشته و نفوذ و تاثیر چندانی در میان توده های مردم نمی توانند داشته باشند. امام علی(ع): الفقیر حقیر لایسمع کلامه و لا یعرف مقامه [فقیر در چشم مردم] بی مقدار است؛ نه سخنش شنیده می شود و نه جایگاهش شناخته می شود(حکمت 44).

راه های پیشگیری از فقر

به طور کلی شیوه اصولی برخورد با هر مشکلی بستن راه پدید آمدن آن است. در مبارزه با مشکل فقر نیز اجرای سیاست هایی برای از بین بردن زمینه های پیدایش آن مهم ترین گام به شمار می آید. در نهج البلاغه هم از درمان فقر سخن به میان آمده و هم راه پیشگیری نشان داده شده است. مهم ترین راه های پیشگیری از فقر عبارتند از:

1-صدقه دادن:

 امام علیه السلام می فرماید: اذا أملقتم فتاجروا الله بالصدقه؛ هر گاه تنگدست شدید با دادن صدقه با خدای تعالی سودا کنید(کلمات قصار 250) صدقه ای که فقیر می پردازد از دردهایش می کاهد زیرا این کار به او می فهماند که کسانی فقیرتر و ضعیف تر از او نیز هستند. فرمایش امام است که فرمود: استنزلوا الرزق بالصدقه روزی را به صدقه دادن فرود آورید(کلمات قصار 132) زیرا هر کس مالی را در راه خدا می بخشد هرچند اندک باشد خدای تعالی پاداش او را فراوان خواهد داد.

2- امانتداری

امانتداری راه دیگر پیشگیری از فقر است، امانتداری ارزشی حیاتی است که اعتماد متقابل را در جامعه ریشه دار می کند و دارای ارزش اقتصادی نیز هست انسان امانتدار در جامعه محبوب است و همه دوست دارند در کارها با او مشارکت داشته باشند زیرا هیچ گاه به مال و ناموسشان خیانت نمی کند امام علی(ع) می فرماید: اداء الامانه مفتاح الرزق؛ امانتداری کلید روزی است(شرح نهج البلاغه: 318/20 ح 650) و نیز می فرماید و الامانه تجر الرزق و الخیانه تجر الفقر. امانتداری روزی به دنبال دارد و خیانت مایه فقر و تنگدستی است(تحف العقول: 255) به راستی امانتداری کلیه روزی است زیرا هرکس که امانتدار نباشد درهای زندگی به رویش گشوده نمی شود و از همه جا طرد خواهد شد.

 3- پرهیزگاری و استغفار:

 انسان با گناهی که مرتکب می شود از روزی محروم می گردد(شرح نهج البلاغه: 259/20 ح 33) و انسان تنها با استغفار و توبه می تواند از این بند آزاد گردد. امام علی علیه السلام می فرماید: و خداوند استغفار(آمرزش خواستن) را سبب فراوانی روزی قرار داده است(خطبه ها 143).

 4- فروتنی و اخلاق پسندیده:

 سعه الاخلاق کیمیاء الارزاق؛ اکسیر روزی در خوش اخلاقی است.(شرح نهج البلاغه: 339/20 ح 884). یعنی خویها و خصلتها باعث فراخی روزی گردد و یا به اعتبار این که سبب دوستی مردم گردد به صاحب آن و این که رعایت امانت او کنند و رغبت در معامله با او کنند اگر از اهل معامله باشد.

5- محکم کاری و درستی کار:

یکی دیگر از اسباب ثروتمندی و کسب روزی محکم کاری و درستی کار است زیرا کالای خوب مشتری را جذب می کند درحالی که کار سطحی و بی دقتی هیچ گاه مشتری پیدا نمی کند و حتی کسی به آن نزدیک نمی شود اگر انسان شهرت خوب کسب کند مورد اعتماد تاجر و مشتری واقع شود امام علی علیه السلام می فرماید: من قصر فی العمل أبتلی بالهم؛ کسی که در عمل کوتاهی کند به اندوه دچار گردد.(کلمات قصار: 112)

 6- مهاجرت و سفر:

 گاهی برای انسان به دلایلی دشوار است که در یک جا کار کند لذا در این صورت باید به جای دیگر برود تا در آنجا گشایش و راحتی ببیند «و من یهاجر فی سبیل الله یجد فی الارض مراغما کثیرا وسعه» هرکس که در راه خدا مهاجرت کند در روی زمین برخورداری های بسیار و گشایش خواهد یافت(سوره نساء: آیه 100). همچنین امام علی(ع) در جهت پیشگیری از فقر سفارشهای اخلاقی به فقرا فرمودند که از جمله: قناعت، صبر و تحمل، استقامت و پایداری، عفت و پاکدامنی، نکوهش و مذمت دنیا، توصیه نموده اند.

راه های درمان فقر:

1- اقداماتی که فرد باید انجام دهد(وظایف فرد)

2 - اقداماتی که جامعه باید به صورت یک مجموعه انجام دهد(وظایف جامعه)

3 - اقدماتی که دولت باید انجام دهد(وظایف دولت)

اول: وظایف فرد:

 کسب علم- کسب تجربه- کار- تدبیر و چاره اندیشی- غنیمت شمردن فرصتها- بخشش مستمر پرداخت زکات.

دوم: وظایف جامعه:

 همیاری اجتماعی- ایجاد روحیه تعاون و همکاری- نظارت بر کار دولت

سوم: وظایف دولت:

 تأمین اجتماعی- نظارت بر بازار- نظارت بر مالکیت؛بنابراین در اجتماع فقیر و گرسنه و گرفتار ضعف اقتصادی ناچاراً انحطاط ادبی و اخلاقی سراسر آن را فراخواهد گرفت در چنین اجتماعی دیگر نه امید خیر و پیشرفتی می رود و نه احساس امنیتی می شود و نه از جرایم و جنایات خاطرها آسوده می گردد و نه از فضل و کمال و اکتشاف در آن اثری دیده می شود و نه چنین اجتماعی از دین بهره ای می برد و نه این گونه اجتماعی به درد دین می خورد زیرا انسان استعداد مرده و بی اثر به چه درد دین می خورد یا اینکه دین به چه درد او می خورد؟

اسلام هم از فردی که زندگیش تیره گشته چه بهره خواهد برد. نه تنها اسلام از چنین فردی نفع نخواهد برد بلکه در بسیاری جاها چنین شخصی مضربه حال اسلام و مایه سرافکندگی خود و دین است. در نهج البلاغه هم از درمان فقر سخن به میان آمده و هم راه پیشگیری نشان داده شده است. پس در مبارزه با مشکل فقر بر مسئولان نظام واجب است تا با اجرای سیاست های مناسب، برای از بین بردن زمینه های پیدایش فقر گام های مؤثری بردارند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۷ ، ۱۹:۲۳
حسین سبزعلی
سه شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۵۴ ب.ظ

متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد امام علی (ع)

متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد امام علی (ع)

متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد امام علی (ع)

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام على سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابى القاسم محمد صلى الله علیه و على اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

وعده داده بودم در رابطه با پاکى همه جانبه اى که براى هر انسانى تحصیلش میسر است مصداقى را بیان کنم، این مصداق که هم در قرآن کریم با نشانه هایى که آیات بیان میکند و هم در روایات و هم در گفتار اهل دل، اهل حال، اهل دانش و اهل بینش مطرح است، وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) است.

امام (ع) نسبت به خدا، انسان و دنیا از اندیشه و نظر پاک برخوردار بود. در مرحله قلب و نیّت قلب از پاکى برخوردار بود. در عمل و کردار و در اخلاق و حالات هم دریاى بى ساحلى از پاکى و طهارت بود. طوفان بلاها و خطرها و تنگناها و مصائب سنگین در نظر پاک او نسبت به حق، نسبت به انسان و نسبت به دنیا در اخلاق و عمل او اثر منفى نگذاشت و راهى براى ایجاد انحراف در هیچ کدام از نواحىِ وجود مبارک او پیدا نکرد.

 

خدا در دیدگاه على (ع)

 فعل حضرت حق درباره وجود مقدس حضرت حقّ البته در جهت فعل حقّ که شیاطین بیشترین انحراف را در طول تاریخ در اندیشه ها ایجاد کردند وجود مقدس او این نظر را داشت، (در حالى که خودش گرفتار انواع حوادث و بلاها و مشقّت ها بود ببینید چه نظر پاکى نسبت به فعل حقّ داشت: (ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبادِه.)«۱» خدا را این گونه دید و درست دید، نظرى که درباره خدا و فعل خدا داشت، صحیح ترین و پاک ترین نظر بود، چون قرآن مجید اعلام کرد غیر از مخلَصین هر کس درباره خدا نظر بدهد و حرف بزند نظر کاملى نیست و سخن جامعى نیست، اما صریحاً قرآن کریم نظر مخلصین را در رابطه با پروردگار امضا کرد.

امیرالمؤمنین (ع) مى فرماید: او وجود مبارکى است که نسبت به بندگانش کمترین ستمى روا نمى دارد، نه در دنیا و نه در آخرت، کمبودها، نقص ها و عیب ها هم در هر شکلى که در زندگى مردم رخ نشان مى دهد کارخانه تولیدش را خود مردم مى دانند.

(إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْا وَ لَکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ .) «۲» خداوند متعال به کمترین چیزى به بندگانش ستم روا نمى دارد، این مردم هستند که خودشان زمینه ستمکارى بر خودشان را فراهم مى کنند.

 

خیلى حرف زیبایى است، امیرالمؤمنین (ع) اعتقادش این است که عیب هاى زندگى، نقص هاى زندگى، کمبودهاى زندگى، مشکلات زندگى و دردهاى زندگى را با عادل شدن معالجه کنید، و الا تا در جامعه ستم هست طبعات ستم هم خواهد بود، آثار ستم هم خواهد بود.

رهایى از آثار ستم به این است که همه تصمیم بگیرند آدم هاى پاکى بشوند، انسان هاى عادلى بشوند، انسان هاى با انصافى بشوند.

نهایتاً حرف اسلام این است که کلید حل مشکلات متخلق شدن همه، به اخلاق پروردگار است. اگر یک نفر ستمکار هم بین مردم باشد باز کشتى حیات عیب پیدا خواهد کرد، و خیمه حیات دچار تنگنا خواهد شد. در قیامت هم همین طور، با این که (مَلِکِ یَوْمِ الدّینِ ) است قدرت واحد و تمام مهار قیامت به تنهایى به دست اوست.

 

در قرآن مجید مى فرماید: به اندازه رشته نازک وسط هسته خرما که به زحمت هم به چشم مى آید، یا در آیات دیگر مى فرماید: به اندازه سوراخ ریز میان هسته خرما به احدى ستم روا نخواهم داشت.

این طور نیست که در بازار قیامت بگویم این طرفم فرعون است، این نمرود است، این شمر است، این یزید است و با این اوضاعى که در دنیا داشتند بیش از حد جرمشان توى سرشان بزنم، نه، جریمه به اندازه جرم است، خداوند ستم نمیکند. «۳»

 

منفعت این دیدگاه

 یک منفعت این نظر پاک این است که هیچ گاه انسان گلایه مند و شاکى از وجود مقدس او نمى شود. وقتى که آنجا را در اوج عدالت ببیند و ستمکارى و مولدش را انحراف فکرى و روحى خود انسان بداند، تمام درهاى گلایه و شکایت از پروردگار عالم به روى ذهن بسته مى شود، آن وقت رابطه آدم با پروردگار عاشقانه مى شود، بى رغبتى به حق در دل پیدا نمى شود، کسالت از حق در باطن پدیدار نمى شود و خستگى از حق براى انسان نمى آید. بلکه انسان در این سیر فکرى پاک روز به روز بر عشق و ایمان و ارتباط و عبادت و حرکتش به جانب مقام قرب اضافه میشود. این پاکى و عشق تا جایى مى رسد که نوشته اند: روز عاشورا هر چه بر أباعبدالله (ع) میگذشت برافروختگى چهره او بیشتر مى شد، و زمانى که شمر تیزى خنجرش را مى خواست به گلوى حضرت بکشد سید الشهداء (ع) لبخند زد، این لبخند خیلى معنى داشت، معنایش هم این بود که تمام وجودم از محبوبم در اوج رضایت قرار دارد و آنچه میگذرد مربوط به انحراف انسان است نه تقدیر و عمل پروردگار. این نظر وجود مبارکشان به پروردگار در جهت فعل پروردگار است.

 

احکام حضرت حق

 و اما درباره احکام پروردگار مى فرماید: (عَدَلَ عَلَیْهِمْ فى حُکْمِه ). «۴» پروردگار عالم در فرمان دادن به بندگانش فقط و فقط عدل را رعایت میکند. (وَ قامَ بِالْقِسْطِ فى خَلْقِه .) و تمام حیات بشر را در سیطره عدلش اداره میکند، و ستم ها مربوط به خودشان است.

 

انسان از دیدگاه على (ع)

 و اما نظرشان در رابطه با انسان، خیلى نظر شگفت انگیزى است.

یک گروهى در زمان خود امیرالمؤمنین (ع) در اوج هواپرستى و خودپرستى و جهالت که خطرناکترین بیمارى ها و کاملا بر ضد خدا قرار گرفتن است چنان با شخصیت امیرالمؤمنین (ع) درگیر شدند که نهایتاً حکم کفر بر امیرالمؤمنین (ع) جارى کردند. شما مطلبى را فقط مى شنوید، باید به گذشته برگردید و خود را در زمان امیرالمؤمنین (ع) قرار بدهید و امیرالمؤمنین (ع) را امیرالمؤمنین (ع) ببینید، هم از دید پروردگار هم از دید پیغمبر، حداقل سیصد آیه در قرآن است که اهل تسنّن هم نقل کرده اند، میگویند مصداق اکمل این سیصد آیه در امت، امیرالمؤمنین (ع) است.

شما پیغمبر (ص) را ببینید و با چشم پیغمبر (ص)، على (ع) را نگاه کنید، من فقط یک نظر پیغمبر (ص) را میگویم که: شیخ سلیمان بلخى حنفى در کتاب ینابیع الموده خود نقل میکند که روزى پیغمبر (ص) بالاى منبر به مردم فرمود: واقعاً هر کسى که دلش مى خواهد آدم را با علمش ببیند، نوح را با عزمش ببیند، ابراهیم را با حلمش ببیند، موسى را با هیبتش ببیند، و عیسى را با زهدش ببیند اشاره کردند: (فَلْیَنْظُرْ الى عَلى ابْنِ ابى طالِب .) «۵» این یک نفر به تنهایى همه انبیاء است، آن وقت این هواپرستان خودپرست جاهل، در دل جامعه اسلامى که خودشان را هم به مردم باورانده بودند که ما آدم هاى درستى هستیم اعلام کردند که: على کافر است و جنگ با او و کشتنش واجب است و شرّش را باید از سر جامعه کم کرد. «۶»

 

از گنهکار ناامید نباشید

 در چنین موقعیتى نظر ایشان راجع به انسان چه بود؟ وقتى که به او میگفتند با این گروه هواپرست و خودپرست جاهل که شما را تا پستى کفر به باور مردم دادند چه باید کرد؟ شما بودید چه نظرى داشتید؟ آنقدر براى انسان احترام قائل بود که درباره این گروه وقتى که از او مى پرسیدند چکار باید کرد؟ میفرمود: از گنهکار نا امید نباشید، کریمانه با او برخورد بکنید، معالجه اش بکنید. میفرمود: انسان هاى خوب که خوبند، انسان هاى پاک که پاکند، ما در کنار آنها کارى و زحمتى نداریم، یک کاروان پاکى هستند که به جانب لقاء خدا حرکت مى کنند، باید به داد اینها رسید، باید دل براى اینها سوزانید، باید براى اینها گریه کرد و باید براى آنها طبیبانه اقدام کرد. و اصرار داشت ناامید نباشید.

 

حرمت انسان

 براى حریم انسان، جان انسان، وجود انسان آنقدر احترام قائل بود که میگفت: دشمن ترین دشمنان من بیمارند، باید علاجشان کرد. علاج. او غیر حکومت هایى بود که اگر یک نفر بر اثر درد بگوید: بالاى چشمتان ابروست، مأمور در خانه اش بیایند و دعوتنامه بفرستند و او را به انواع مراکز اطلاعاتى بکشند و به خاک سیاه بنشانند. او میگفت: اولا اینها انسان هستند و بعد هم عارضه بیمارى به آنها خورده، باید معالجه شان کرد، ناامید هم نباشید. یک روزى روى منبر کوفه در ایام حکومت و قدرتش سخنرانى مى کرد، آنقدر مردم تحت تأثیر سخنرانى بودند که مات زده نگاهش میکردند، یکى از همین گروه از وسط جمعیت بلند شد و گفت: پسر ابوطالب! خدا ریشه ات را بکند که چقدر خوش زبانى! تا چهل پنجاه نفر قصد حرکت کردند، امام (ع) از روى منبر فرمود: با شما بود؟! گفتند: نه. فرمود: به چه کسى گفت خدا ریشه ات را بکند؟ گفتند: به شما. فرمود: حق درگیرى بر عهده من است، من باید با او درگیر بشوم، من هنوز سخنرانى ام تمام نشده، بگذارید بنشیند و گوش بدهد، شاید هدایت بشود.

 

هدایت انسان ها

 او نسبت به انسان ها فقط دغدغه هدایت داشت. به خدا قسم در سه جنگ جمل و صفین و نهروان تا جایى که در توان امیرالمؤمنین (ع) بود جنگ واقع نشود کوشید اما نشد و دشمن جنگ را به او تحمیل کرد. نوشته اند در جنگ جمل بعد از این که حضرت (ع) پیروز شد به جاى این که بگوید شهرها را چراغان بکنید، نقل و شیرینى پخش بکنید و پرچم هاى رنگارنگ بزنید، آمد وسط میدان جمل، کنار کشته هاى دشمن، عین مادر داغ دیده اشک ریخت و گفت: اینها دلم را سوزاندند، و سوز دل من به این است که همه باید بهشت مى رفتند، اما خودشان راهشان را به سوى جهنم کج کردند. کدام فرمانده نظامى براى کشته هاى دشمن اشک ریخته است؟! سراغ دارید؟ فرماندهان پیروز، همیشه غرور نشان مى دهند و مارش پیروزى میزنند و چراغانى مى کنند، درجه میگیرند، اما امیرالمؤمنین (ع) آنقدر براى انسان دغدغه داشت که مى آمد کنار کشته دشمن اشک مى ریخت که چرا جهنم رفتید؟ چه درسهایى امیرالمؤمنین (ع) از پاکى به ما مى دهد!

 

ما چه کرده ایم؟

 پدران! مادران! معلم ها! اساتید دانشگاه! حاکمان مملکت! شما چه مقدار دغدغه انسان را دارید؟ چه مقدار؟ این همه سوز دل را چگونه باید معالجه  کرد؟ مشکلات را چگونه باید حل کرد؟ ثروت مملکت را چگونه باید خرج کرد؟ محبت ها، چگونه باید خرج بشود؟ معلم چگونه باید خود را خرج شاگرد بکند؟ استاد دانشگاه چگونه باید خود را خرج کند؟ دولت چگونه باید خود را خرج ملت کند؟ شما یک مو از على (ع) به تنتان هست؟ شما به اندازه اى که او دغدغه انسان را داشت، شما هم دارید؟ او براى گمراه اشک مى ریخت، شما براى گمراه تا حالا چه کرده اید؟ الآن هم که کشور ما (یَخْرُجُونَ مِنْ دینِ اللّهِ افْواجاً) است. چقدر شما دغدغه دارید؟ چقدر ناراحتید؟ چقدر دختران ما از نظر روش و افکار و اخلاق تبدیل به دختران تل آویو و واشنگتن شده اند؟ چقدر جوان هاى این مملکت فاسد و معتاد و دزد و جیب بر شدند؟ شما چقدر دغدغه انسان را دارید؟

 

محبت به شقى ترین مردم

 شبى که زیر تیزى شمشیر زهرآگین ابن ملجم داشت دست و پا مى زد نزدیک نیمه شب بیست و یکم حسن و حسین و قمر بنى هاشم و محمد حنفیه: را صدا زد، گفت: عزیزان من! یک نفر به من حمله کرده، من امشب شهید مى شوم، فردا ننشینید بگویید على (ع) را کشتند پس تا جایى که دلمان خنک بشود باید بکشیم، یک نفر مرا کشته است. بعد به حسن و حسینش 8 گفت: حسن جان! حسین جان! اگر دلتان آمد قاتل مرا ببخشید، اگر بنا شد قصاص بکنید، در تاریکى محراب، یک ضربت به من زده، دوتا نزده، مبادا دوتا شمشیر به او بزنید، اگر با آن یک ضربت کشته شد بدنش را دست مردم ندهید چون من مى دانم مردم عصبانى هستند، عادل هم نیستند، چاقو و خنجر و چوب میآورند، بدنش را ممکن است سوراخ سوراخ کنند، چشمش را دربیاورند، خودتان جنازه قاتل مرا دفن کنید، به دست مردم نیفتد. چه کسى چنین

دغدغه اى را نسبت به انسان دارد؟ آن هم نسبت به اشقى الاشقیاء و قاتل خود.

به جز از على که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

این چه روح و فکر پاکى است که وقتى صبح نوزدهم او را روى گلیم میگذارند، سر گلیم را بچه ها میگیرند میآورند داخل خانه، بلافاصله نان و آب و شیر میآورند، چشمش را باز میکند میگوید: حسن جان! ابن ملجم هم مسافر است، او هم روزه نیست، صبحانه مرا به او بدهید بعد براى من صبحانه بیاورید. و براى این که قاتل را بیدار و آگاه کند آفتاب که طلوع کرد به پسرهایش گفت: قاتل را بیاورید من او را ببینم. ابن ملجم را آوردند. فرمود: بنشین کنار بستر من. براى این که او را تحریک بکند و به خود بیاید، با آن حال مظلومانه اش برگشت گفت: من براى تو بد امامى بودم؟! عیبى داشتم؟!

 

سفارش به استاندار

 در عهدنامه مالک اشتر نوشت: مالک! کارى کن که در خیمه حیات از حداقل زندگى خوب تمام مردم برخوردار باشند، چه این که مردم هم دین تو باشند یا هم دین تو نباشند، براى تو فرقى نکند. یک وقت نگویى چون اینها مؤمن هستند به اینها بیشتر برسم، ولى اینها چون یهودى، مسیحى یا زرتشتى اند از تدارکات کشور چیزى به آنها ندهم. «۷»

 

دنیا در دیدگاه على (ع)

 اما راجع به دنیا پاک ترین نظر را داشت: (انّ الدُنْیا دارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها، وَ دارُ عافیَه لِمَنْ فَهِمَ عَنْها وَ دارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها وَ دارُ مَوْعِظَه لِمَنِ اتَّعَظَ بِها، مَسْجِدُ أَحِبّاءاللّهِ وَ مُصَلّى مَلائِکَهِ اللّهِ وَ مَهْبَطُ وَحْىِ اللّهِ وَ مَتْجَرُ اوْلیاءَاللّه اکْتَسَبُوا فیها الرَحْمَه وَ رَبِحُوا فیها الْجَنَه). «۸» شما در تمام مکتب ها بگردید اگر نمونه این نظر را راجع به دنیا دیدید؟

 

نیّت امیرالمؤمنین (ع)

 و اما نیّت او، کافى است که شما در کتاب هاى شیعه و سنى وزن نیت او را از زبان پیغمبر اکرم (ص) بشنوید. این وزن نیت على (ع) در پاکى در سن بیست و سه سالگى است: (ضَربَهُ عَلى یَوْمَ الْخَنْدَقْ افْضَلْ مِنْ عِبادَهِ الثَقَلَیْنْ.) «۹» در پاکى نیت، شما کافى است پاکى نیت او را در این آیه سوره بقره ببینید: (وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ...) «۱۰» خدایا! جانم را آن هم در سن بیست سالگى با تو معامله مى کنم فقط محض خودت. من نه کارى به بهشت دارم و نه کارى به جهنم، جانم را با شخص خودت معامله مى کنم.

 

عمل امیرالمؤمنین (ع)

 اما از نظر عمل: امام باقر (ع) میفرماید: یک روز در اتاق پدرم زین العابدین (ع) نشسته بودم، داشتم عبادت پدرم را نگاه مى کردم، رکوعش را، سجودش را، حالش را، بعد با صداى بلند شروع کردم گریه کردن. پدرم نمازش را که سلام داد و فرمود: باقرم! چرا گریه مى کنى؟ گفتم: پدر از این سنگینى عبادتت دلم سوخت، پدرم شروع کرد گریه کردن. به پدرم گفتم: من دلم براى شما سوخت گریه کردم، شما براى چه گریه مى کنى؟ فرمود: عزیز دلم! اگر زمان على (ع) بودى و عبادت على (ع) را مى دیدى چه میگفتى!

یک شعر از یک سنى حنفى مسلک بخوانم، حنفى ها خیلى متعصب اند.

شیر خدا شاه ولایت على

صیقلى شرک خفى و جلى

روز احد چون صف هیجا گرفت

تیر مخالف به تنش جا گرفت

غنچه پیکان به گل او نهفت

صد گل محنت ز گل او شکفت

روى عبادت سوى محراب کرد

پشت به درد سر اصحاب کرد

 

بیست و سه سالش بود، جراح به پیغمبر (ص) گفت: نود زخم خورده، همه را بستم اما یک تیر به عصب استخوان پا فرو رفته تا مى خواهم آن را دربیاورم شدید ناله مى زند، من هم مى دانم دردش خیلى است، نمیگذارد آن را دربیاورم، چکار کنم؟ پیغمبر (ص) فرمود: صبر کن وقت نماز بشود.

خنجر الماس چو بینداختند

چاک به تن چون گلش انداختند

گُل گُل خونش به مصلى چکید

گشت چو فارغ ز نماز آن بدید

این همه گل چیست ته پاى من

ساخته گلزار مصلاى من

صورت حالش چو نمودند باز

گفت که سوگند به داناى راز

کز علل تیغ ندارم خبر

گر چه زمن نیست خبردارتر

(جامى) از آلایش تن پاک شو

در قدم پاک روان خاک شو

شاید از این خاک به گردى رسى

گرد شکافى و به مردى رسى

 

اخلاق امیرالمؤمنین (ع)

 یک موردش را برایتان بگویم، ایام حکومتش است، رئیس مملکت است، در راه دارد میآید یک دختر خانمى را مى بیند زار زار گریه میکند. على (ع) در مقابل گریه گریه کنندگان طاقت نمیآورد، دختر خانم! چى شده؟ گفت: من کنیزم و کلفت هستم، پول به من داده اند خرما خریده ام، خرما خوب نیست، خانمم گفته برو پس بده و آمده ام به خرمافروش میگویم: پس بگیر، میگوید: پس  نمیگیرم. فرمود: بیا با همدیگر برویم من خرمایت را پس بدهم. آمد در مغازه خرمافروش، خیلى بامحبت فرمود: این خرما را عوض بکن. گفت: به تو هیچ ربطى ندارد، به خرما فروش لات و بیتربیت دوباره فرمودند، اگر ممکن است عوض کن، گفت مزاحم کسبم نشو. و از پشت دخل آمد و یک مشت به سینه امیرالمؤمنین (ع) زد و از مغازه بیرون پرتش کرد. گفت: میگویم برو. به دختر فرمود: خوب این که پس نگرفت بیا برویم در خانه تان به خانمت بگویم حالا با این خرماها قناعت کن. هیچ قدرتمندى در روى این کره زمین به این پاکى مى شناسید؟ اینقدر اخلاق والا. دختر راه افتاد، على (ع) هم راه افتاد، همسایه روبرویى آمد در مغازه جوان خرمافروش، گفت: با کدام دستت به این سینه زدى؟ گفت: با این دست. گفت: خوشت آمد با این مشتى که به این مرد زدى؟! تو فهمیدى این کیست؟ گفت: نه، کیست؟ با این  لباس پاره اش آمده بود اینجا مزاحم ما شده بود. گفت: نفهمیدى؟ گفت: نه، گفت: این سینه، صندوق اسرار خداست، این شوهر فاطمه زهرا (س) است، این پدر حسن و حسین 8 و این امیرالمؤمنین (ع) است. دوید دنبال امیرالمؤمنین (ع)، آمد خودش را بیندازد روى پاى على (ع)، زیر بغلش را گرفت، گفت: مرا ببخش، بد کردم. فرمود: تو مرا ببخش، من آمدم مزاحم کاسبى ات شدم. «۱۱» لا اله الا الله.

 

شما رئیسهاى کشورها یک موى على (ع) به تنتان هست؟ خرما را گرفت و بهترین خرما را براى دختر آورد و فرمود: برو، گفت: على جان! دیر شده مرا مى زنند. فرمود: خوب من میآیم از جانب تو عذرخواهى مى کنم. خانم دید کنیزش دیر کرده، پنج دفعه هى آمد در را باز کرد و بیرون را نگاه کرد، بعد یک مرتبه دید کنیزش با امیرالمؤمنین (ع) دارد میآید، على (ع) را میشناخت، دو لنگه در را باز کرد امیرالمؤمنین (ع) فرمود: یک مقدار دیر شده عذرش را قبول کن، گفت: آقا جان! فداى قدمتمان بشوم، من این کنیز را به شما بخشیدم. امام (ع) هم رو کرد به کنیز، فرمود: من هم تو را در راه خدا آزاد کردم برو، این یک مصداق پاکى.

 

مجلس امشب به نام على (ع) شد، على (ع) هنوز مظلوم است، على (ع) هنوز تنهاست، چند روز است از کنار قبرش صداى ناله هاى مظلومانه بلند است،«۱۲» فرهنگ على (ع) هنوز در دنیا فرهنگ مظلومى است، پاى منبرش یک نفر بلند شد و گفت: به من ظلم شده. فرمود: چقدر به تو ظلم شده؟ گفت: یک ظلم. فرمود: به تو یک ظلم شده اما به من به اندازه ریگ هاى بیابان، و به تعداد نخ پشم گوسفندان دنیا ظلم شده.

 

مصیبت جانکاه

 زهرا (س) داشت جان مى داد و اشک مى ریخت، امیرالمؤمنین (ع) گفت: چرا گریه مى کنى؟ گفت: به مظلومیت تو گریه مى کنم. در دامن خودش جان داد. بعد از ظهر بود، به حسن و حسین، و زینب و کلثوم: گفت: عزیزانم! بلند بلند گریه نکنید، نمى خواهم همسایه هاى دیوار به دیوارمان هم بفهمند که مادرتان را از دست دادید. نیمه شب شد بدن دختر پیغمبر را داخل آن حیاط کوچک آورد، صدا زد: حسن جان! حسین جان! شما آب بیاورید، من بدن مادرتان را با کمک شما غسل بدهم. اما وسط غسل دیدند بابا غسل را رها کرد و آمد صورت به دیوار گذاشت، شروع کرد بلند بلند گریه کردن.

 

مگر بابا به ما نگفته بلند بلند گریه نکنیم؟ چرا خودش بلند بلند گریه میکند؟ آمدند گفتند: بابا چى شده؟ فرمود: دستم به بازوى مادرتان رسید، آنقدر با غلاف شمشیر به بازوى مادرتان زده اند ... بعد بدن را کفن کرد و صدا زد حسن جان! حسین جان! دخترانم! این آخرین بارى است که مادرتان را مى بینید. بچه ها آمدند، دوتا دختر دو طرف بدن مادر سر گذاشتند، امام حسن (ع) صورت، روى صورت مادر، ابى عبدالله (ع) صورت، کف پاى مادر، حسین جان! براى شما سخت تر بود صورت روى پاى مادر یا براى خواهرت زینب (س) وقتى صورت روى گلوى بریده تو گذاشت.

 

______________________________
(۱). نهج البلاغه: خطبه 185
 (۲). یونس: 44.
 (۳). نساء: 124. «وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ مِن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا»
(۴). نهج البلاغه: خطبه 185.
(۵). ینابیع الموده: 1/ 362، الباب الرابعون، حدیث 1. أخرج أحمد بن حنبل فى مسنده، و احمد البیهقى فى صحیحه عن أبى حمرا، قال: قال رسول الله 6: من أراد أن ینظر الى آدم فى علمه، و الى نوح فى عزمه، و الى ابراهیم فى حلمه، و الى موسى فى هیبته، و الى عیسى فى زهده، فلینظر الى على بن ابى طالب 7.
و این روایت در مصادر شیعى به طرق مختلف با اختلاف کمى نقل شده است.
(۶). خوارج حضرت امیرالمؤمنین 7 را کافر مى دانستند، ملل و نحل: 170، الایضاح: 48.
یک مصداق این مطلب روایتى است که: مردى از خوارج خطاب به امیرالمؤمنین 7 گفت: قاتله الله کافراً ما افقهه.
نهج البلاغه: حکمت 412؛ بحارالانوار: 33/ 434؛ حدیث 643.
(۷). نهج البلاغه: نامه 53.
 مَوْعِظَه لِمَنِ اتَّعَظَ بِها، مَسْجِدُ أَحِبّاءاللّهِ وَ مُصَلّى مَلائِکَهِ اللّهِ وَ مَهْبَطُ وَحْىِ اللّهِ وَ مَتْجَرُ اوْلیاءَاللّه اکْتَسَبُوا فیها الرَحْمَه وَ رَبِحُوا فیها الْجَنَه ). «1» شما در تمام مکتب ها بگردید اگر نمونه این نظر را راجع به دنیا دیدید؟
(۸). نهج البلاغه: حکمت 131." همانا دنیا سراى راستى براى کسى است که با آن به راستى برخورد کند، و خانه عافیت است براى آن که آن را فهمید، و محل توانگرى است براى آن که از آن توشه گرفت، و جاى پند است براى کسى که با آن پند گیرد. مسجد عاشقان خدا، و جایگاه نماز فرشتگان، و محل فرود آمدن وحى، و تجارتخانه اولیاء خداست که در آن کسب رحمت کردند و بهشت را سود بردند."
(۹). الاقبال: 467؛ عوالى اللآلى: 4/ 86، حدیث 102.
(۱۰). بقره: 207
 (۱۱). کشف الغمه: 1/ 163؛ بحارالانوار: 40/ 331، باب 98، حدیث 14.
(۱۲). در تاریخ ایراد این سخنرانى اشغالگران به شهر مقدس نجف اشرف حمله کرده بودند و گروه زیادى از شیعیان را در کنار حرم شریف حضرت امیرالمؤمنین به خاک و خون کشیدند


منبع : پایگاه عرفان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۵۴
حسین سبزعلی
يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۰ ب.ظ

فیش منبر امام علی از زبان امام علی علیه السلام



فیش منبر میلاد امام علی علیه السلام




امام علی از زبان امام علی علیه اسلام


امام علی از زبان امام علی علیه السلام


امام علی از زبان امام علی علیه السلام


امام علی از زبان امام علی علیه السلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۵۰
حسین سبزعلی
يكشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۳۷ ق.ظ

معیار و میزان حق چیست؟

مروز که دسته ی اول را بر حق و دسته ی دوم را بر باطل می دانیم، از آن نظر است که در اثر گذشت تاریخ و روشن شدن حقایق، ماهیت علی و عمار را از یک طرف و زبیر و طلحه و عایشه را از طرف دیگر شناخته ایم و در آن میان توانسته ایم خوب قضاوت کنیم. و یا لااقل اگر اهل تحقیق و مطالعه در تاریخ نیستیم، از اول کودکی به ما اینچنین تلقین شده است. اما در آن روز هیچ کدام از این دو عامل وجود نداشت.

به هر حال، این مرد محضر امیرالمؤمنین شرفیاب شد و گفت: «اَیُمْکِنُ اَنْ یَجْتَمِعَ زُبَیْرٌ وَ طَلْحَةُ وَ عائِشَةُ عَلی باطِلٍ؟ » آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ شخصیتهایی مانند آنان از بزرگان صحابه ی رسول اللّه چگونه اشتباه می کنند و راه باطل را می پیمایند؟ آیا این ممکن است؟ .

علی در جواب سخنی دارد که دکتر طه حسین، دانشمند و نویسنده ی مصری، می گوید سخنی محکمتر و بالاتر از این نمی شود؛ بعد از آنکه وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع شد، سخنی به این بزرگی شنیده نشده است [2]. فرمود:

اِنَّکَ لَمَلْبُوسٌ عَلَیْکَ، اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ وَ اعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ [3].

سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی شود شناخت. این صحیح نیست که تو اول شخصیتهایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاسها بسنجی: فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف. نه، اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.

یعنی باید حق شناس و باطل شناس باشی نه اشخاص و شخصیت شناس؛ افراد را

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 309

(خواه شخصیتهای بزرگ و خواه شخصیتهای کوچک) با حق مقایسه کنی، اگر با آن منطبق شدند شخصیتشان را بپذیری و الاّ نه. این، حرف نیست که آیا طلحه و زبیر و عایشه ممکن است بر باطل باشند؟ .

در اینجا علی علیه السلام معیار حقیقت را خود حقیقت قرار داده است و روح تشیع نیز جز این چیزی نیست. و در حقیقت فرقه ی شیعه مولود یک بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی است نه به افراد و اشخاص. قهراً شیعیان اولیه مردمی منتقد و بت شکن بار آمدند.

علی بعد از پیغمبر جوانی سی وسه ساله است با یک اقلیتی کمتر از عدد انگشتان، در مقابلش پیرمردهای شصت ساله با اکثریتی انبوه و بسیار. منطق اکثریت این بود که راه بزرگان و مشایخ این است و بزرگان اشتباه نمی کنند و ما راه آنان را می رویم. منطق آن اقلیت این بود که آنچه اشتباه نمی کند حقیقت است؛ بزرگان باید خود را بر حقیقت تطبیق دهند.

از اینجا معلوم می شود چقدر فراوانند افرادی که شعارشان شعار تشیع است و اما روحشان روح تشیع نیست.

مسیر تشیع همانند روح آن، تشخیص حقیقت و تعقیب آن است و از بزرگترین اثرات آن جذب و دفع است اما نه هر جذبی و هر دفعی (گفتیم گاهی جذب، جذب باطل و جنایت و جانی است و دفع، دفع حقیقت و فضایل انسانی) بلکه دفع و جذبی از سنخ جاذبه و دافعه ی علی، زیرا شیعه یعنی کپیه ای از سیرتهای علی. شیعه نیز باید مانند علی دونیرویی باشد.

این مقدمه برای این بود که بدانیم ممکن است مذهبی مرده باشد ولی روح آن مذهب در میان مردم دیگری که به حسب ظاهر پیرو آن مذهب نیستند بلکه خود را مخالف آن مذهب می دانند، زنده باشد. مذهب خوارج، امروز مرده است یعنی دیگر امروز در روی زمین گروه قابل توجهی به نام «خوارج» که عده ای تحت همین نام از آن پیروی کنند وجود ندارد، ولی آیا روح مذهب خارجی هم مرده است؟ آیا این روح در پیروان مذاهب دیگر حلول نکرده است؟ آیا مثلاً- خدای نکرده- در میان ما، مخصوصاً در میان طبقه ی به اصطلاح مقدس مآب ما، این روح حلول نکرده است؟ .

اینها مطلبی است که جداگانه باید بررسی شود. ما اگر روح مذهب خارجی را درست بشناسیم، شاید بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم. ارزش بحث درباره ی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 310

خوارج از همین نظر است. ما باید بدانیم علی چرا آنها را «دفع» کرد، یعنی چرا جاذبه ی علی آنها را نکشید و بر عکس، دافعه ی او آنها را دفع کرد؟ .

مسلماً- چنانکه بعداً خواهیم دید- تمام عناصر روحی که در شخصیت خوارج و تشکیل روحیه ی آنها مؤثر بود، از عناصری نبود که تحت نفوذ و حکومت دافعه ی علی قرار گیرد. بسیاری از برجستگیها و امتیازات روشن هم در روحیه ی آنها وجود داشت که اگر همراه یک سلسله نقاط تاریک نمی بود، آنها را تحت نفوذ و تأثیر جاذبه ی علی قرار می داد، ولی جنبه های تاریک روحشان آنقدر زیاد بود که آنها را در صف دشمنان علی قرار داد.


[1] احزاب/6.
[2] علی و بنوه ، ص 40.
[3] روضة الواعظین ، ص 31.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۳۷
حسین سبزعلی