منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۳۳/فصلت﴾
و چه شخصی خوش گفتارتر از آن کس که به سوى خدا دعوت نماید و کار نیک انجام دهد و گوید من [در برابر خدا] از تسلیم‏ شدگانم (۳۳/فصلت)
************
حسین سبزعلی هستم
از محصلین مرکز تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم (تربیت راهنما)
امیدوارم توفیق خداوند متعال و اهل بیت شامل حال حقیر شده ، از خطباء ، سخنرانان و دعوت کنندگان به سوی خداوند متعال باشم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

بیش از 30 عامل مغفرت خدا

عوامل مغفرت در قرآن و روایات

عوامل مغفرت الهی

عوامل مختلف مغفرت

عوامل مختلف بخشش گناهان

تقلید ممدوح

تقلید مذموم

آیا تقلید در احکام عقلانی است

حکم شرعی کوهنوردی مختلط

حکم شرعی اردوی مختلط

حکم شرعی اختلاط زن و مرد

حکم شرعی اختلاط دختر و پسر

گریه بر حسین علیه السلام گناهان بزرگ را از بین می برد

همسویی توبه و اشک بر حسین علیه السلام

شبهه شیعتنا العرب و العجم عدونا

زنان ایرانی را به اسارت بگیرید جمله امام حسین نیست

متن روضه شب تاسوعا

متن مجموعه روضه های شب های محرم

متن روضه های محرم

متن روضه شب های محرم از مداحان معروف

متن روضه ده شب محرم

سخنی از فیض کاشانی در مورد توبه

سخنی از امام خمینی ره در مورد توبه

خوشحالی خدا از توبه بنده

توبه کنندگان واقعی

شب قدر شبی برای امام علی علیه السلام و یازده فرزند اوست

به شب قدر ایمان بیاورید

شب قدر شبی برای اعتقاد راسخ به امام عصر عح

رابطه شب قدر و امامت

پیامبر صل الله علیه و آله : من انکر المهدی فقد کفر

آخرین نظرات

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

حضرت زهرا(س)

شهادت

منکران قتل زهرا گوش گوش 
حامیان قاتل زهرا خموش 
قتل دخت مصطفی افسانه نیست 
قصۀ شمع و گل و پروانه نیست 
آتش افروزی به بیت بوتراب 
پیش ما روشن تر است از آفتاب 
دارم از اهل مخالف چهل سند 
چهل سند جمله صحیح و مستند 
که فلانی گفت با حبل المتین 
نفس پیغمبر امیرالمؤمنین 
کای علی بیرون بیا از خانه باز 
بر خلیفه دست بیعت کن دراز 
گر ز خانه پای نگذاری برون 
ور نیایی جانب مسجد کنون 
به خداوندی که جان داد و تنم 
خانه را با اهلش آتش می زنم 
پاسخش گفتا یکی در آن میان 
با چه جرأت از تو سر زد این بیان 
هیچ می دانی که در این انجمن 
زینبش است و حسین است و حسن 
گفت حتی با حسین و با حسن 
بایدم این خانه را آتش زدن 
او برون استاده مولا در درون 
او قسم خورد و علی  نامد برون

چون علی بیرون نیامد لاجرم 
دود آتش رفت بالا زان حرم 
از هجوم دشمنان در باز شد 
حمله بر بیت الولا آغاز شد 
حال می پرسم که آیا فاطمه 
بی تفاوت بود در بین همه؟ 
نیست هرگز یک مسلمان باورش 
فاطمه غافل شود از شوهرش 
بین دشمن یار را تنها نهد 
بهر حفظ جان علی را وانهد 
او از اول پشت در استاده بود 
بر دفاع شیر حق آماده بود 
دید دشمن گشته زهرا سدّ راه 
تازیانه رفت بالا آه آه 
سدّ راه خویش را برداشتند 
پای در بیت خدا بگذاشتند 
داشت زهرا دامن حیدر به دست 
زان غلاف تیغ دستش را شکست 
میثم اینجا دیده را خونبار کن 
باز هم این بیت را تکرار کن 
قتل ناموس خدا افسانه نیست 
قصۀ شمع و گل و پروانه نیست

مصیبت حضرت زهرا(س)

پیغمبری که یک عمر، غمخوار امتش بود

روی کبود زهرا، اجر نبوتش بود؟

ای خاک بر سر من مردم شدند دشمن

با بانویی که قرآن درس محبتش بود

زهرا که بر نمازش حق افتخار می کرد

بی حرمتیِّ امت اجر عبادتش بود

جان داد مخفیانه تشییع شد شبانه

بیت الولایه ی او، دار الشهادتش بود

با هیچ کس نمی گفت از درد خویش اما

دیوار و در، کتابِ، ذکر مصیبتش بود

تا وقت مرگ پنهان کرد از علی غمش را

بعد از شهادتش هم دستش به صورتش بود

غم های آن شهیده ناگفته ماند اما

حمل جنازه ی او فریاد غربتش بود

با آن که مخفیانه تشییع شد شبانه

لبخند زد به تابوت این درس عصمتش بود

آن پای تا به سر نور رو می گرفت از کور

نیلی چرا زسیلی خورشید طلعتش بود

شب بر سر مزارش مولا چو شمع می سوخت

روز آفتاب سوزان زواّر تربتش بود

کوه گناه (میثم) در سیل اشک گم شد

آلوده بود و زین در امّید رحمتش بود


دوازده بند شعر در مدح و مصیبت حضرت زهرا (س)

بند اول

نبوت ناتمام است و علی تنهاست بی زهرا 
ولایت کشتی گم گشته در دریاست بی زهرا 
چنان که بی علی زهرا ندارد کفو و همتایی 
علی آری علی یکتای بی همتاست بی زهرا 
به قدر قدر و کوثر می خورم سوگند نزد حق 
که قدر قدر و کوثر هر دو ناپیداست بی زهرا 
نه جنت را نه کوثر را نه غلمان را نه حورا را 
نه دنیا را نه عقبی را نخواهم خواست بی زهرا 
مبادا ناقة او پا گذارد دیر در محشر 
که حتی انبیا را بانگ وانفساست بی زهرا 
به آیات شفاعت می خورم سوگند در محشر 
شفاعت را نه مفهوم است و نه معناست بی زهرا 
به پیشانی اهل جنت این مصراع بنوشته 
که جنت دوزخ رنج و عذاب ماست بی زهرا 
محبت آب داده لاله های بوستانش را 
شفاعت می کشد در حشر ناز دوستانش را

**********

بند دوم

محمد جان جان عالم و زهرا بود جانش 
از آن می گفت ای جان پدر بادا به قربانش 
زمین و آسمان مهمان سرا و میزبان زهرا 
ملک در عرش و جن و انس در فرشند مهمانش 
چگونه، کی، کجا از خلق آید وصف بانویی 
که ذات حق ثناگو باشد و احمد ثنا خوانش 
به قرآن می خورم سوگند بی جا نیست گر گویم 
محمد خاتم پیغمبران زهراست قرآنش 
اگر بی مهر او سلمان گذارد پای در محشر 
مسلمان نیستم بالله اگر خوانم مسلمانش 
مناز اینقدر بر عیسای خود ای مادر عیسی 
دو عیسی آفرین پرورده این مادر به دامانش 
نه جن و انس و حوری و ملک گشتند مبهوتش 
که علم کل امیر المومنین گردیده حیرانش 
ثناها گفته و خواندند در امکان بسی او را 
به جز آنکس که خلقش کرده نشناسد کسی او

**********

بند سوم

تو زهرایی تو زهرای محمد پروری زهرا 
رسول الله را هم دختری، هم مادری زهرا 
نبی را پارة تن روح مابین دو پهلویی 
امیرالمومنین را رکن و کفو و همسری زهرا 
گواهی می دهم ای روح احمد هستی حیدر 
که تو هم مصطفی، هم فاطمه، هم حیدری زهرا 
گهی گویم امیرالمومنین برتر بود از تو 
گهی بینم تو از او در جلالت برتری زهرا 
تو والشمسی، تو واللیلی، تو والفجری، تو والعصری 
تو نوری، هل اتایی و الضحایی کوثری زهرا 
تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از ساره 
نه، تو از انبیا جز احمد مرسل سری زهرا 
امید رحمة للعالمین محبوبة داور 
پناه انبیا در گیر و دار محشری زهرا 
تو سر ناشناس ذات پاک حق تعالایی 
نمی دانم که هستی آنقدر دانم که زهرایی

**********

بند چهارم

سلام الله ای جان محمد، بر تن و جانت 
که پیغمبر کند تعظیم و بوسد همچون قرآنت 
تویی آن سرمدی بحر و تویی آن احمدی کوثر 
که جوشد تا قیامت گوهر عصمت ز دامانت 
خدا خود بر محمد کرد ابلاغ سلامت را 
محمد گفت جانان منی جانم به قربانت 
تو از روز نخستین میزبان خلقتی زهرا 
تمام آفرینش تا صف حشرند مهمانت 
تویی انسیه الحورا تویی حوراء الانسیه 
همه در حیرتم حوریه خوانم یا که انسانت 
تو نوراللهی و نور علیٰ نورند اولادت 
تو الرحمانی و حق داده لؤلؤ داده مرجانت 
نه تنها خواجة لولاک برخیزد به تعظیمت 
که جبرییل امین آرد سلام از حی سبحانت 
تو روحی، روح مابین دو پهلوی رسول استی 
بتول استی، بتول استی، بتول استی، بتول استی

**********

بند پنجم

تو مام یازده عیسای عیسی آفرین استی 
تو سرتا پا تمام رحمة للعالمین استی 
تو از صبح ازل منصورة اهل سماواتی 
تو تا شام ابد عرش الهی در زمین استی 
امیرالمومنین دست خدا بود و یقین دارم 
که تو یا فاطمه دست امیرالمومنین استی 
علی حبل المتین باشد به قرآن حی سرمد را 
یقین دارم تو حبل محکم حبل المتین استی 
شنیدم بعد احمد جبرئیلت هم سخن بودی 
چه می گویم تو خود استاد جبریل امین استی 
تو منصوره، تو صدیقه، تو راضیه، تو مرضیه 
تو توحیدی، تو قرآنی، تو ایمانی، تو دین استی 
تو هم روح الفؤاد استی، تو هم باب المراد استی 
تو هم عین الحیات استی، تو هم حق الیقین استی 
اگر چه در ثنایت در فشاندم یا گهر سفتم 
تو بالاتر از آنی من به قدر فهم خود گفتم

**********

بند ششم

قیامت روز قدر و اقتدار توست یا زهرا 
عذاب و عفو هم در اختیار توست یا زهرا 
شفاعت می کنی در حشر کل دوستانت را 
کرامت تا ببخشی بی قرار توست یا زهرا 
نه تنها آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی 
رسول الله هم چشم انتظار توست یا زهرا 
رها کردن، گرفتن، عفو کردن، حکم فرمودن 
به تو تفویض از پروردگار توست یا زهرا 
تو کوثر بودی و گشتی عطا بر احمد مرسل 
که این سوره فقط در انحصار توست یا زهرا 
تمام آفرینش در مزارت گشته گم آری 
کجا از دیده ها پنهان مزار توست یا زهرا 
میان دشمنان تنها حمایت از علی کردن 
به دست و سینه مهر افتخار توست یا زهرا 
مدینه خواست از نفرین تو زیر و زبر گردد 
فداکاریت باعث شد که حیدر زنده برگردد

**********

بند هفتم

تو در بیت ولایت شمع سوزان علی بودی 
تو جانان محمد بودی و جان علی بودی 
چگونه حرمتت پامال شد ای سورة کوثر 
چرا نقش زمین گشتی تو قرآن علی بودی 
علی حق داشت گر از هجر تو سرو قدش خم شد 
تو سرو و باغ و بستان و گلستان علی بودی 
نه در شام عروسی، نه ز صبح روز میلادت 
تو پیش از خلقتت در عهد و پیمان علی بودی 
تو تا رفتی علی تنهای تنها شد، که تو تنها 
شریک درد و غم های فراوان علی بودی 
تو با دست شکسته، دست حیدر بودی ای زهرا 
تو با اشک پیاپی چشم گریان علی بودی 
ندارد شیر حق بعد از تو همتایی و هم شانی 
تو همتای علی بودی و هم شان علی بودی 
علی می دید مرآت الهی را به دیدارت 
چگونه پیش چشم او جسارت شد به رخسارت

**********

بند هشتم

شگفتا اهل دوزخ باغ رضوان را زدند آتش 
شیاطین بیت ذات حی سبحان را زدند آتش 
الهی جسمشان در نار قهر کبریا سوزد 
که هیزم جمع کرده کعبة جان را زدند آتش 
به دین کردند با شمشیر دین از چار سو حمله 
ز قرآن دم زدند و بیت قرآن را زدند آتش 
گلی را که نبی پرورد با ضرب لگد چیدند 
به غنچه حمله کردند و گلستان را زدند آتش 
به قرآن می خورم سوگند سوزاندند قرآن را 
به ایمان می خورم سوگند ایمان را زدند آتش 
مسلمان نیستم گر کذب گویم، نامسلمانان 
از این بیداد قلب هر مسلمان را زدند آتش 
به ناموس الهی حمله ور گشتند نامردان 
همان قومی که بیت شاه مردان را زدند آتش 
نمی گویم که تنها دخت احمد را زدند آنجا 
محمد را، محمد را، محمد را زدند آنجا

**********

بند نهم

خدای من بهشت و شعله های نار یعنی چه؟ 
خطا کاران و بیت عصمت دادار یعنی چه؟ 
جسارت های دیو و صورت انسیه الحورا 
گل بی خار و باغ وحی و نیش خار یعنی چه؟ 
نگاه شیر حق و تازیانه خوردن زهرا 
طناب خصم و دست حیدر کرار یعنی چه؟ 
امیرالمومنین تنها میان آن همه دشمن 
یگانه حامیش بین در و دیوار یعنی چه؟ 
مگر نه سینة زهرا، بهشت مصطفی بودی 
بهشت مصطفی و صدمة مسمار یعنی چه؟ 
فشار در، غلاف تیغ، قتل طفل شش  ماهه 
به ناموس الهی این چنین رفتار یعنی چه؟ 
مدینه زیر و رو شد از صدای نالة زهرا 
خدایا بی¬تفاوت بودن انصار یعنی چه؟ 
نه تنها سوختند از آتش کین بیت مولا را 
مسلمانان به پیغمبر قسم کشتند زهرا را

**********

بند دهم 

تو طوبای علی بودی، چرا بشکست پهلویت 
تو مرآت خدا بودی، چرا شد نیلگون رویت 
تو روح مصطفی بودی، چرا پشت در افتادی 
تو دست مرتضی بودی، چرا بشکست بازویت 
خدیجه کو که گیرد در بغل چون جان شیرینت 
محمد کو که در بر گیرد و چون گل کند بویت 
اگر چه در پس در، حبس شد در سینه فریادت 
صدای یا علی سر می کشید از تار هر مویت 
تو با دست شکسته لب گشودی تا کنی نفرین 
امیرالمومنین با دست بسته شد دعاگویت 
مصیبت های تو از آسمان ها بود سنگین تر 
که در سن جوانی این چنین خم گشت زانویت 
چرا در هم شکستی ای محمد در قد و قامت 
چه با مهر رخت شد ای قمر شرمنده از رویت 
چه شد با تو چه پیش آمد که با آن صبر بسیارت 
طلب کردی هماره مرگ خود از حی دادارت

**********

بند یازدهم

تو در راه امیرالمومنین خود را فدا کردی 
تو با ایثار جان حق ولایت را ادا کردی 
تو بر حفظ علی با طفل معصومت سپر گشتی 
تو حتی بین دشمن چار کودک را رها کردی 
تو زینب داشتی ای بانوی خلقت چه پیش آمد 
که چون نقش زمین گشتی کنیزت را صدا کردی 
مدال روی بازویت گواهی می دهد آری 
که جان دادی طناب از دست حبل الله وا کردی 
تو از دور علی، روبه صفت ها را پراکندی 
تو در یک شهر دشمن، یاریِ شیر خدا کردی 
تو برگرداندی از مسجد امامت را سوی خانه 
تو دختر تربیت بهر قیام کربلا کردی 
تو با نطق رسایت خطبه خواندی از علی گفتی 
تو ما را با علی تا صبح محشر آشنا کردی 
ولایت زنده از نطق رسای توست یا زهرا 
غدیر دوم ما خطبه های توست یا زهرا

**********

بند دوازدهم

سلام ما به سوز و گریه و تاب و تبت مادر 
سلام مرغ شب بر ذکر یا رب، یا ربت مادر 
سلام ما به پایان غروب درد انگیزت 
سلام ما به غسل و کفن و تشییع شبت مادر 
سلام ما به غم¬هایی که کردی از علی پنهان 
سلام ما به اشک بی صدای زینبت مادر 
سلام ما به آن آخر نگاه و آخرین ذکرت 
که وقت دادن جان، گشت جاری بر لبت مادر 
سلام ما سلام ما سلام ما بر آن بانو 
که درس عصمت و ایمان گرفت از مکتبت مادر 
سلام ما به فرزندان پاکت تا صف محشر 
که تو خود آسمان استی و آنان کوکبت مادر 
سلامی پاک همچون آیة تطهیر از میثم 
به سبطین و دو دخت و شوهر و ام و ابت مادر 
به هر جا رو کنم شهر و دیار توست یا زهرا 
دل هر شیعه تا محشر مزار توست یا زهرا


در مدح و مصیبت حضرت زهرا(س

ای خاک تو چشم آسمان‌ها
بانوی همیشۀ جهان‌ها
اوج تو بلندتر ز امکان
عمر تو فزون‌تر از زمان‌ها
جایی که پدر شود فدایت
زیبد که شود فدات جان‌ها
با آنکه هماره از تو گویند
لالند به مدحتت زبان‌ها
حقا که تویی فخر خداوند
برخلق زمین و آسمانها
سر تا به قدم همه خدایی 
ای بندۀ برتر از گمان‌ها

عطر نفست سرشت احمد
سر تا قدمی بهشت احمد

هر نبض تو یک پیام قرآن
بر هر نفست سلام قرآن
خوی تو بود تمام توحید
روی تو بود تمام قرآن
فضه که کنیز توست عمری
بوده سخنش کلام قران
حرمت ز تو می‌گرفت احمد
آنگونه که احترام قرآن
سوگند به عمر کوته تو
از توست بلند، نام قرآن
از تربت مخفی تو خیزد
انوار علی‌الدوام قرآن

ای وسعت ملک حق مزارت
ماییـم همیشــه در کنارت

ما سائل و لطف توخدایی 
کارت همه‌دم گره‌گشایی

در حشر ز قد و قامت تو

پیداست جلال کبریایی 
پیغامبری به روز محشر
بی مهر تو نیستش رهایی 
این نیست عجب که در صف حشر
گر بر تو دهد خدا خدایی
چون پرده ز چهره برگرفتی
کردی به علی خدانمایی 
رضوان که بهشت در ید اوست
دارد ز تو رتبۀ گدایی

ممدوحۀ قدر و کوثری تو 
چون ذات خدا مطهری تو

ای حامل وحی هم‌کلامت 
ای سکه احمدی به نامت
هر جا که صدای پات آمد 
برخاست نبی به احترامت

این نیست عجب اگر به محشر

خوانند پیمبران امامت
قدقامت انبیا بلند است 
هنگام نماز با قیامت
از ما صلوات از خداوند
هر لحظه هزارها سلامت 
پیش از همگان شراب کوثر 
نوشند پیمبران ز جامت

یک خوشه ز خرمنت کرامت 
یـک لالـه ز دامنـت امـامت

ای در تن خویش جان احمد
وی دست و دل و زبان احمد
هم کوکب دُرّی خدایی 
هم اختر آسمان احمد
والله قسم چو وحی، زیباست
اوصاف تو با بیان احمد

از عطر تو ای بهشت گل‌ها
لبریز بود روان احمد
بر ما ز کرم تو مادری کن
ای مادر دودمان احمد
در مصحف خویش نام ما را
بنویس قسم به جان احمد

سرمایــۀ مــا ولایـت توست
آن هم همه از عنایت توست

تو دست خدا در آستینی
تو رکن امیر مؤمنینی
تو مادر یازده امامی
تو دختر ختم مرسلینی
بانوی بزرگ آسمان‌ها
ام‌الملکوت در زمینی
هم مادرکل راستانی
هم رکن امام راستینی
تنها نه به ختم انبیا ام
والله قسم تو مام دینی

عیسی نگرد چو بر مقامت
پیش از مادر کند سلامت

غیر از تو بهشت مصطفی کیست
همتای ولی کبریا کیست
غیر از تو مدافع ولایت
در راه علی مرتضی کیست
یاری که به حفظ جان یارش
شش‌ماهه خود کند فدا کیست
در راه خدا فتاده از پا
از دست علی گره‌گشا کیست
غیر از تو کسی که تا دم مرگ
یک دم ز علی نشد جدا کیست

حـق نمــک علــی ادا شــد
هم غنچه و هم گلش فدا شد

آتش زدن در ولایت
در محضر کوثر ولایت
آثار غلاف تیغ دشمن
بر بازوی مادر ولایت
آوخ که ستمگران چه کردند
با روح مطهر ولایت
از ابر خسوف نیلگون شد
خورشید منور ولایت
ای اهل مدینه خون بگریید
بر غنچۀ پرپر ولایت
هم خانه توست قتلگاهت
هم قبر تو سنگر ولایت

هر نکته که حاجت بیان است
از تربـت مخفی‌ات عیان است

ای جان به کف علی نهاده
قرآن به زیر پا فتاده

والله عدو به وقت حمله
بر قتل تو داشته اراده
بر بازوی تو مدال بسته
بر ماه رخت نشان نهاده
می‌خورد به پیکر پیمبر
هر ضربه که می‌شدی اعاده
این‌گونه ستم به دخت احمد
هرگز نکند حلال‌زاده

میثم بنویس این روایت

زهـراست شهیدۀ ولایت


حضرت زهرا(س) - زبانحال حضرت علی (ع)

دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من 
تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من 
من به احزاب و احد یکدم نلرزیدم ولی
تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من
کاش جانم با نفس از سینه می‌آمد برون
کاش می‌مردم مدینه نیست دیگر جای من
روزها لب بسته از فریاد و می‌سوزم خموش
حبس در دل گشته حتی نالۀ شب‌های من
قنفذ بیدادگر جان مرا از من گرفت 
تو زمین خوردی و از هم شد جدا اعضای من
آفتاب طلعتت از ابر سیلی شد سیاه 
زین مصیبت تیره شد در چشم من دنیای من
در عزای تو تمامی عمر من شد احتضار
با فراق تو شده هر شب، شب احیای من

تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی
تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من 
حیف باغ آرزوهای مرا آتش زدند 
رفت از کف غنچۀ من لالۀ حمرای من
مرحبا میثم که در اشعار تو پیدا بود
غصۀ ناگفته و غم‌های ناپیدای من


در مدح و مصیبت حضرت زهرا(س)

از ما چه قابل از احد داورت سلام
از انبیا و از پدر و شوهرت سلام
از حضرت مسیح بر آن یازده مسیح
وز مریم مقدس بر دخترت سلام
تا صبح روز حشر ز آباء و امهات
پیوسته بر تو و پدر و مادرت سلام
تو کیستی که حضرت جبریل بر پدر
با وحی آرد از طرف داورت سلام
شک نیست اینکه روح تمام پیمبران
آرند روز و شب همه در محضرت سلام
گردد زمام چرخ چو دستاس در کفت
دست خدا! به دست فلک‌گسترت سلام
از روح حوریان همه بر فضه‌ات درود
وز قلب قدسیان همه بر قنبرت سلام
بر زینبین و مکتب ایثار و صبرشان
بر دامن حسین و حسن‌پرورت سلام
تو کیستی که خواجۀ لولاک روز و شب
آرد به امر ذات خدا بر درت سلام
زن می‌کند سلام به شوهر عجیب نیست
گر آورد به محضر تو شوهرت سلام
گویند انبیا همه با ختم انبیا
کای ختم انبیا به تو و کوثرت سلام
تو روح پاک احمد مرسل به پیکری
بر احمد و به روح تو و پیکرت سلام
چون رو کنی به حشر شفاعت ندا دهد
بر لحظۀ ورود سوی محشرت سلام
با دست حیدریت ز حیدر کنی دفاع
بر دست‌های حیدری و حیدرت سلام
اول‌شهید راه علی، محسن تو بود
بر محسنت که گشت فدا در برت سلام
همسنگر تو کودک شش‌ماهۀ تو بود
ای مادر شهیده به هم‌سنگرت سلام
دشمن ز اشک چشم تو پیوسته بیم داشت
بر اشک‌های چشم و به چشم ترت سلام
باید شنید خطبۀ همان از زبان تو
بر منطق و به خطبه روشنگرت سلام
هر شب نهاده سر به مزار تو همسرت
پیوسته بر مزار تو و همسرت سلام
دست شکستۀ تو پر از بوسۀ نبی است
بر جای‌جای بوسۀ پیغمبرت سلام
مویت سفید گشت و سیه گشت معجرت 
بر گیسوی سفید و سیه‌معجرت سلام
در یاری علی صدف و گوهرت شکست
تا روز حشر بر صدف و گوهرت سلام
پرپر شد از تو باغ گلی بعد غنچه‌ات
بر غنچه و به باغ گل پرپرت سلام
تا جن و انس و حور و ملک زائر تواند
میثم دهد به تربت بی‌زائرت سلام 


در مدح و مصیبت حضرت زهرا(س
سلام ای روح قرآن سلام ای جان احمد

سلام یا پای تا سر تمام قرآن احمد

سلام ای سینۀ تو بهشت رضوان احمد

حقیقت قدر و کوثر کمال فرقان احمد

خدا مدیحت‌سرایت زبان قرآن ثنایت
هزار فردوس سائل هزار رضوان گدایت

محبتت فوق طاعت ولایتت فوق ایمان

خدای را مظهری تو کتاب را داوری تو 

وجود را محوری تو رسول را دختری تو

بهشت پیغمبری تو حقیقت حیدری تو

ائمه را مادری تو فراتر از باوری تو
تو عصمت کبریایی تو هستی مصطفایی
تو رکن رکن هدایت تو دست دست خدایی

تو جان جان رسولی فدای خاک رهت جان
چراغ ملک الهی جمال نورآفرینت 
جبین نهند آسمان‌ها به روی خاک زمینت
هزار جبریل ریزد به یک دم از آستینت

شرار شمشیر حیدر خطابۀ آتشینت
جلال محو جلالت کمال مات کمالت 
بهشت مشتاق قنبر فرشته خاک بلالت

کنند خیل ملایک ثنای مقداد و سلمان

به مُلک بی‌انتهای خدای عالم تو نوری

نه ‌اُم، امام‌الائمه به بامداد نشوری
تو پاکی و از پلیدی به نص تطهیر دوری

به جسم توحید روحی به قلب احمد سروری

تو مهری و در حجابی وجود را آفتابی

هماره ام‌الرسولی همیشه‌ ام‌الکتابی

تو ام‌الاسرار حقی به حق دادار منان

سلام ذات الهی به طینت و خلق و خویت

سلام احمد به حسن و سلام قرآن به رویت

نه دیده مه چشم و ابرو نه دیده خورشید رویت

دریده کوثر گریبان به شوق آب وضویت

نیاز غلمان به سویت نماز حوری به کویت

هزار فردوس و رضوان فدای یک تار مویت

فدای یک تار مویت هزار فردوس و رضوان

خدای یکتاست شاهد به پاکی و عصمت تو 

امین وحی الهی به خانه هم‌صحبت تو

تمام قرآن احمد صحیفۀ صورت تو 
جهاد در راه حیدر شکوهی از غیرت تو

تو عصمت کبریایی تو مادر انبیایی
نبی بود دست‌بوست به حق که دست خدایی

تو کیستی ای علی را جلالتت کرده حیران

تویی نخستین شهیده علی ولی خدا را

تو مام اول‌شهیدی امام ارض و سما را

تو پیش موج حوادث سپر شدی مرتضی را

تو درس ایثار دادی به پایداریت ما را
شهید راه ولایت همه سپاه ولایت
قسم به قرآن تویی تو، تو دادخواه ولایت

شب عروسیت بستی همان در خانه پیمان

خدا کند صورتت را به خانه حیدر نبیند
بهشت نیلوفرت را علی، پیمبر نبیند
نشان گل‌میخ در را نگاه دختر نبیند
به کوچه آنچه حسن دید حسین دیگر نبیند

تو در جوانی خمیدی تو کوه ماتم کشیدی
تو پشت در از درونت صدای بابا شنیدی

دل نبی سوخت بر تو تن حسن گشت

مدینه دارد نشان‌ها ز تربت بی‌نشانت
مصائبت تا قیامت عیان ز قبر نهانت
دهند خرما درختان ز گریۀ دوستانت
سلام هر راست‌قامت به سر و قد کمانت
همیشه اشکت مجسم به دیدۀ اهل عالم

مصائبت پاگرفته ز ریشۀ نخل میثم
که عمری از درد و داغت سروده با چشم گریان


حضرت زهرا (س)

هزار بار شکستند رکن مولا را
یکی نگفت چرا می‌زنید زهرا را 
همین که فاطمه‌اش بر روی زمین افتاد
سیاه دید علی روی آسمان‌ها را 
کسی که شیعه بود مادرش بود زهرا
خدا گواست که کشتند مادر ما را 
فراق فاطمه بر کشتن علی بس بود 
روا نبود ببندند دست مولا را 
هزار مرتبه نفرین بر آن ستم‌گستر
که کشت حامی تنها امام تنها را 
برای مادر سادات گریه منع شده
که بهر گریه گرفته‌است راه صحرا را 
علی چگونه ببیند بر آن رخ نیلی 
شرار تابش خورشید و سوز گرما را

کنار سایۀ نخلی در آفتاب گریست 
شب از عناد بریدند نخل خرما را 
رواست عالمیان جان دهند از این غصه 
که جای پنجۀ دیو است روی حورا را 
قسم به سورۀ یاسین و هل‌اتی میثم 
که پیش چشم علی می‌زدند طاها را


حضرت زهرا (س)

چو بسمل می‌زنی در هر نفس بال و پری مادر
مرو از دست ما آخر تو دست حیدری مادر 
مدینه مرده، ما بی‌کس، علی تنها، همه دشمن
میان دشمنان تنها تو او را یاوری مادر 
گل روی تو ای قرآن روی سینۀ احمد
چرا نیلی شده آخر تو از گل بهتری مادر 
غم بی‌مادری سخت است بر ما هم نگاهی کن
مرو مادر مرو آخر تو ما را مادری مادر 
هنوز انگار می‌آید به گوشم ناله‌ات از دل
هنوز انگار می‌بینم که تو پشت دری مادر 
به من گفتند مادر رفتنی گردیده فکری کن
به خود گفتم تو ما را همره خود می‌بری مادر
تو بر حفظ ولایت محسن خود را سپر کردی
تو بر بابا همان همسنگر بی‌سنگری مادر

چرا در آستان وحی افتادی ز پا آخر 
تو قرآن امیرالمؤمنین را کوثری مادر 
مغیره تا به تن جان داشت جانت را گرفت از تن
نگفت آخر تو تنها دختر پیغمبری مادر
گناه میثم آلوده از کوه است سنگین‌تر 
مگر در عرصۀ محشر تو بر او بنگری مادر


حضرت زهرا(س)

غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جان علی مرتضی افتاده بود 
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته 
آیه‌ای از سورۀ کوثر جدا افتاده بود
گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل 
گوشواره من نمی‌دانم کجا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود 
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته 
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود
کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق
هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود
مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود

دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در 
کس نمی‌داند که پشت در چه‌ها افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید میثم آه آه 
فاطمه نه بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود


حضرت زهرا(س)

زبانحال حضرت علی (ع)

چو دید نقش زمین همسر جوانش را
ز دست داد همه طاقت و توانش را 
به پیش دیدۀ او چون زدند زهرا را
هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را 
هزار حیف که یارش نداشت یارایی 
ز دیده پاک کند اشک دیدگانش را 
نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب
نگفت درد و غم و غصه نهانش را 
به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم
کجا نشان بدهم قبر بی‌نشانش را
چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب
کزاو گرفت عدو همسر جوانش را 
که دیده بین قفس طایر شکسته‌پری
که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟ 
به جز به باغ امید علی و زهرایش

که دیده غنچه نشکفتۀ خزانش را 
حسین مادر مظلومه را دهد از دست
اگر بلال به پایان برد اذانش را 
چه قرن‌ها که ستم بر علی شده میثم 
که ریختند بسی خون شیعیانش را


شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(میثم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۱۹
حسین سبزعلی
کد خبر:۳۰۷۹۳۵
تاریخ انتشار:۲۰ اسفند ۱۳۹۱ - ۲۱:۲۳
زن باردار که برف همه مسیرهای منتهی به روستای آنها را مسدود کرده بود با تانک سپاه تیپ زرهی 21 امام رضا (ع) نجات یافت.

به گزارش همشهری، کارشناس ستاد هدایت عملیات بحران دانشکده علوم پزشکی نیشابور با بیان این خبر گفت: زن بارداری در روستای چاه سالار در خراسان رضوی دچار درد زایمان شده بود اما به‌دلیل بارش شدید برف تمامی راه‌های ارتباطی روستا مسدود شده و رفتن به آنجا برای امدادگران اورژانس غیرممکن بود.

حسین محمدی ادامه داد: عصر جمعه وقتی خانواده این زن با 115تماس گرفتند و ماجرا را گزارش کردند ابتدا آمبولانسی به روستا اعزام شد و با هماهنگی اداره راه، کامیونی نیز برای باز کردن جاده به محل اعزام شد اما متأسفانه آنها نتوانستند راهی برای رفتن به روستا و نجات زن باردار پیدا کنند؛ به همین دلیل با هماهنگی فرماندهی تیپ 21 امام‌ رضا(ع)، از تانک‌ نظامی برای انتقال مادر باردار از روستا به مرکز درمانی استفاده و با اعزام یک تانک به روستا، زن جوان به مرکز درمانی منتقل شد.

بعد از حضور زن باردار در مرکز درمانی، با تلاش و همکاری پزشک و پرستار این مرکز، وی ساعت 7:15شنبه به بیمارستان انتقال یافت و وضع حمل کرد. با پیگیری انجام شده حال مادر و نوزاد هم‌اکنون مناسب گزارش شده است


هر وقت که صحبت دفاع از حرم حضرت زینب(س) و جنگ با داعشی‌ها می‌شد و خبر شهادت مدافعان حرم را می‌آوردند، او ابراز ناراحتی می‌کرد و می‌گفت نگرانم از قافله شهدا جا بمانم.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سرهنگ "سیدیحیی حسینی" از همرزمان و دوستان سردار شهید مدافع حرم "محسن قاجاریان" اظهار داشت: آشنایی من با این شهید بزرگوار از سال 60 در منطقه عملیاتی جنوب آغاز شد که آن وقت به صورت نیروی بسیجی به جبهه‌ها اعزام شده بود. سپس در دوران دفاع مقدس و در عملیات خیبر فرمانده گروهان شد. در عملیات بدر در سال 63 نیز جانشین من در فرماندهی گردان بود.

وی ادامه داد: محمدباقر قالیباف فرمانده لشکر چند بار به من گفته بود که فرماندهی یکی از گردان‌ها باید به قاجاریان سپرده شود اما او به دلیل تواضعی که داشت این مسئولیت را قبول نمی‌کرد تا اینکه در سال 64 و در عملیات والفجر8 مجاب به قبول فرماندهی گردان فجر شد و تا پایان جنگ و در عملیات‌های مختلف مانند کربلای 5 فرماندهی این گردان را بر عهده داشت.

حسینی خاطرنشان کرد: از ویژگی‌های این سردار شهید شجاعت، خوش برخوردی و ولایتمداری بود که زبانزد دوستان و نیروهایش بود.

وی تصریح کرد: پس از پایان جنگ، شهید قاجاریان جانشین من در معاونت عملیات تیپ 21 امام رضا(ع) شد. او توانمندیش از من بیشتر بود اما از قبول مسئولیت امتناع می‌کرد. آن وقت پیشنهاد جانشینی فرماندهی تیپ هم به او داده شده بود اما قبول نمی‌کرد. این تواضع شهید موجب شده بود دوستان و نیروهایش او را دوست داشته باشند.

حسینی در رابطه با حضور شهید قاجاریان در سوریه گفت: هر وقت که صحبت دفاع از حرم حضرت زینب(س) و جنگ با داعشی‌ها می‌شد و خبر شهادت مدافعان حرم را می‌آوردند، او ابراز ناراحتی می‌کرد و می‌گفت نگرانم از قافله شهدا جا بمانم. لذا خیلی پیگیر بود تا به سوریه برود و به آرزویش یعنی شهادت دست یابد.

همرزم شهید قاجاریان اظهار داشت: چند روز پیش از این که به سوریه اعزام شود به آقای سلیمانی از دوستانمان گفته بود که پیکر من را در کنار قبر آیت الله غرویان و در محل یادمان سردار شهید شوشتری دفن کنید. شهید قاجاریان و امثال بنده، تمامی نیروهای سردار شهید نورعلی شوشتری بودیم.

وی اضافه کرد: شهید قاجاریان علیرغم جانبازی و اینکه در آستانه بازنشستگی بود اما همچون یک رزمنده جوان شوق دفاع از حرم حضرت زینب(س) را داشت. او در دوران جنگ، بیشتر در منطقه بود و کمتر به شهر برمی‌گشت. در سال‌های پس از جنگ که آرامش و امنیت در شهر برقرار بود، به صورت شبانه‌روزی در پادگان حضور داشت و در کنار نیروهایش بود. خانواده‌اش در این امر او را خیلی یاری کردند

سرهنگ حسینی در کنار سردار شهید قاجاریان

حسینی در رابطه با نحوه شهادت این فرمانده مدافع حرم گفت: به گفته دوستان و همرزمانی که در سوریه با ایشان بودند، سردار شهید قاجاریان در چند روز نخستی که به سوریه رفته بود اقدام به شناسایی منطقه کرد و سپس در طراحی عملیات آزادسازی شهرک‌های شیعه نشین نبل و الزهرا نقش داشت. در این عملیات نیز به همراه یکی از نیروهایش در کنار تانکی مستقر بودند که دستور شلیک به سوی هدفی را داد که از سوی دیگر موشک ضدتانکی به تانکشان برخورد کرد و سردار شهید محسن قاجاریان پس از سال‌ها دوری از یاران شهیدش آسمانی شد.

وی در پایان گفت: شهید قاجاریان سرباز و حافظ ولایت، راه شهدا و ارزش‌های انقلاب اسلامی بود.

منبع: دفاع پرس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۵۶
حسین سبزعلی
دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۳۷ ب.ظ

مرو فاطمه ، فاطمه جان مرو


شب و روز شهادت حضرت زهرا (س)


زمینه


 


شهید علی ، ای شهود علی


مکن گریه ابر کبود علی


مخوان قصه ی مرگ پروانه را


که لرزد چو شمعی وجود علی


مرو فاطمه ، فاطمه جان مرو


**


امیدم از این زندگانی مرو


تو عمری نداری ، جوانی مرو


تو آن همسر با وفائی ، بمان


تو آن مادر مهربانی مرو


مرو فاطمه ، فاطمه جان مرو


**


بسوزم چو شمعی ز سو سوی تو


تو از من خجل ، من هم از روی تو


طنابی که بسته به بازوی من


غلافی که بشکسته بازوی تو


مرو فاطمه ، فاطمه جان مرو

                  دانلود سبک
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۳۷
حسین سبزعلی
چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ب.ظ

زندگی نامه و سیره حضرت زینب سلام الله علیها

زندگى نامه و سیره حضرت زینب سلام الله علیها

منبع : سایت شهید آوینی ره
ولادت

حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده، و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.

نام، لقب و کنیه آن حضرت: نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ...

ویژه نامه,حضرت زینب,زینب,ولادت حضرت زینب,ویژه نامه ولادت حضرت زینب,ویژه نامه حضرت زینب,زندگینامه,روز پرستار,سیره حضرت زینب,زندگینامه حضرت زینب

پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مىباشد.

همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.

فرزندان حضرت زینب (س)

 سبط بن جوزى درتذکرة الخواص گوید: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت زینب (س) بوده است .

پرستارى مادر

 روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین ، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن 5 سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید.

 

القاب حضرت زینب (س)

 عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته فهمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار کعبة الرزایا: قبله رنجها.

نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س) نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع) ملیکة الدنیا: ملکه جان ، شهبانوى گیتى

عقیلة النساء: خردمند بانوان .

عدیلة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.

شریکة الشهید: انباز شهید.

کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.

ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى .

سیة العقائل : بانوى بانوان خردمند.

سر ابیها: راز پدرش على (ع)

سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .و لیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى .

شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).

عقیلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت .

رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده .

بلیغة : سخنور رسا.ویژه نامه,حضرت زینب,زینب,ولادت حضرت زینب,ویژه نامه ولادت حضرت زینب,ویژه نامه حضرت زینب,زندگینامه,روز پرستار,سیره حضرت زینب,زندگینامه حضرت زینب

فصیحة : سخنور گویا.

صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ).

الموثقة : بانوى مورد اطمینان .

عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ).

الفاضلة : بانوى با فضیلت .

الکاملة : بانوى تام و کامل .

عابدة آل على : پارساى خاندان على

عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى

شمسة قلادة الجلالة : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .

نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت .

المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .

قرینة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.

محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).

قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).

صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.

عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى .

ربة خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس .

قبلة البرایا: کعبه آفریدگان .

رضیعة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است .

باب حطة الخطایا: دروازه آمرزش گناهان .

حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).

ربیعة الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .

بطلة کربلاء: قهرمان کربلا.

عظیمة بلواها: بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.

عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش .

الباکیة : بانوى گریان .

سلیلة الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س).

امنیة الله : امانت دار الهى .

آیة من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.

مظلومة و حیدة : ستمدیده بى کس .

هوش و ذکاوت

ویژه نامه,حضرت زینب,زینب,ولادت حضرت زینب,ویژه نامه ولادت حضرت زینب,ویژه نامه حضرت زینب,زندگینامه,روز پرستار,سیره حضرت زینب,زندگینامه حضرت زینب

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین مىنویسد:

در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر مىکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و مىگوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»

دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .

فصاحت و بلاغت

کلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایى که از آن حضرت روایت شده خود قوىترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى:

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیدهاى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است».

در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند مىکنیم:

«به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر مىکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین بردهاى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیدهاى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند مىفرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بلکه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169

و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تورا بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

کرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى مىباشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواستههاى خویش نائل گردیدهاند.

حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:

«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیدهاى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:

آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء

و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.

زینب عالمه بود

 امام سجاد (ع) خطاب به عقیله بنى هاشم ، زینب کبرى (س) مى فرمایند:

(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) .

عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى ، و فهمیده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.

زینب محدثه بود

 از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان دیگر - رحمهم الله - ظاهر و هویدا است که آن خاتون دو سرا حضرت زینب کبرى (س) علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمایش امام سجاد (ع) به او:

(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شکر و سپاس ، تو دانایى هستى که کسى به تو نیاموخته ، و فهمیده و درک کننده اى هستى که کسى به تو نفهمانده است .

دلیل و راهنما است به این که زینب دختر امیرالمؤ منین (س) محدثه بوده ، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است . همچنین علم و دانش او از علوم لدنیة (علومى که از استاد فرا نگرفته ، بلکه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .

عقیله بنى هاشم

 در برخى روایات است که او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته که براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زینب را از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را (( عقیله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند.

ابن عباس از او حدیث کند و گوید: (( عقیله ما، زینب دختر على (ع) حدیث کرد... و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند. ))

ازدواج با عبدالله بن جعفر

ویژه نامه,حضرت زینب,زینب,ولادت حضرت زینب,ویژه نامه ولادت حضرت زینب,ویژه نامه حضرت زینب,زندگینامه,روز پرستار,سیره حضرت زینب,زندگینامه حضرت زینب

وقتى که زینب به سن ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافت‏خانوادگى‏شایستگى همسرى او را داشت ‏برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنى‏هاشم و قریش براى زینب مى‏آمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنى‏هاشم، عبدالله‏بن جعفر از همه شایسته ‏تر بود.

پدر عبدالله، جعفربن ابى‏طالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود،ابوهریره در باره جعفر مى‏گوید:

پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابى‏طالب کسى نبود.

جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشه‏هجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عده‏اى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن اوبه مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت:

«نمى‏دانم از آمدن جعفر دل‏شادترم و یا از فتح خیبر».

و نیز از رسول خدا شنیده شد که مى‏فرمود:

«مردم از ریشه‏هاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم‏».

جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مى‏رفت، عازم جهاد بارومیان شد.

رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابى‏طالب خواهد بود. (2) .

سپاهیان اسلام رفتند، تا به‏حدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبه‏روشدند.

مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مى‏کرد، رومیان او را بانیزه‏هاى خودشان قطعه قطعه کردند.

جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تن‏جدا شد. جعفر علم را به‏دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاى‏دارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.

مادر عبدالله‏بن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وى خواهر میمونه ام‏المؤمنین‏و سلمى همسر حمزة‏بن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .

جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر به‏همسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، على‏بن ابى‏طالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر راآورد.

واقدى در تاریخش مى‏گوید که عون و یحیى را بیاورد.

شوهر زینب، عبدالله‏بن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است ‏از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.

ابن حجر در اصابه (4) نقل مى‏کند که رسول خدا فرمود:

«خوى و خلقت عبدالله به‏من مى‏ماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود:

«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان‏».

این جمله را سه بار مکرر مى‏کند. و سپس مى‏فرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم‏».

عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاک‏دامن، و مرکز جود و سخا نامیده‏شد; احسان فروشى نمى‏کرد و نیکى را نمى‏فروخت و هیچ مستمندى را از درخانه‏اش ناامید بر نمى‏گردانید. محمدبن‏سیرین مى‏گوید:

بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیش‏کارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.

یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست‏ عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.

این شعر عبدالله‏بن قیس رقیات است که مى‏گوید:

من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مى‏دانست که مال باقى‏نخواهد ماند، به مستمندان و بى‏چارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.

و این سخن عبدالله‏بن ضرار است که در ستایش عبدالله‏مى گوید:

اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانه‏ات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى.

میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویى‏هایى از تو بدیدند.

ابن قتیبه در عیون‏الاخبار نقل مى‏کند (5) که هنگامى‏که معاویه از مکه باز مى‏گشت،به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبدالله‏بن‏جعفر و محترمان‏دیگر قریش فرستاد.

به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینندهرکدام با هدایاى خود چه مى‏کنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند،معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت:

اگر بخواهید، به‏شما مى‏گویم که هر کس با هدیه‏اش چه خواهد کرد.

اما حسن، مقدارى از عطریات هدیه‏اش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کس‏که نزد او بود، مى‏بخشد.

اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شده‏اند، شروع‏مى‏کند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مى‏کند و شیر تهیه کرده‏به مردم مى‏دهد.

اما عبدالله‏بن جعفر، به غلام خود مى‏گوید: بدیح، قرض‏هاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعده‏هایى که به مردم داده‏ام انجام بده.

و اما فلان...تا آخر.

فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همان‏طور بود که‏معاویه گفته بود.

عبدالله در بخشش‏هاى خود اسراف مى‏کرد، و از آن که مالش از میان برود و یابه‏دشمنانش برسد ابایى نداشت.

اگر در کفش به‏جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداى‏بپرهیزد که آن را تقاضا نکند.

زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دوام‏کلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مى‏خواست او را به همسرى یزیددر آورد، تا از پشتیبانى بنى‏هاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را به‏دست‏خالوى‏او امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسم‏بن محمدبن‏جعفربن‏ابى‏طالب تزویج کرد.

ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام على‏به دختر و برادر زاده‏اش به اندازه‏اى بود که آن دو را هم‏چنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمام‏دار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت‏به کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مى‏زیستند.

در جنگ‏هاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مى‏کردویکى از سرداران آن حضرت در صفین بود.

مردم که مى‏دانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسیله‏اى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مى‏دادند; چون که‏خواهش او رد نمى‏شد و امیدش ناامید نمى‏گردید.

در اصابه از محمدبن سیرین نقل مى‏کند که یکى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنین‏گفت: مانیکوکارى را نمى‏فروشیم. (7) .

ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مى‏کند:

وقتى که حسن‏بن على‏از دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسن‏نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا به‏خاک سپارند،بنى‏امیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مى‏گفت:

چه جنگ‏هایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن‏کنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم،هرگز این کار نخواهد شد.

حسین نپذیرفت و گفت: چاره‏اى نیست جز آن که برادرش در کنار جدش‏به خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنه‏اى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میان‏نمى‏گذاشت.

او به پسر عمویش حسین عرض کرد:

تو را به حق من که کلمه‏اى برزبان نیاورى.

عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرش‏زهرا به‏خاک سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حکم بازگشت.

زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟

مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مى‏کنند; زیراکه او در خانه و روبسته زندگى مى‏کرده و ما نمى‏توانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم.

ولى پس از گذشتن ده‏ها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مى‏آید و مصیبت‏جانگداز کربلا او را به ما نشان مى‏دهد و کسى‏که او را به چشم دیده براى ما وصفش‏مى‏کند و چنین مى‏گوید - چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مى‏بینم زنى را که مانندخورشید مى‏درخشید و با شتاب از خیمه‏گاه بیرون مى‏آمد. (11) .

پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر على‏است.

هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مى‏رود، عبدالله بن ایوب‏انصارى در وصفش مى‏گوید:

...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پاره‏اى از ماه بود.

در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبت‏زده و داغ دیده بود، پس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جام‏داغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!

اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادث‏از دلیرى و پاى‏دارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلم‏نرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.

به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبن‏معاویه آشکار مى‏شود.

ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى‏کند که از قدرت زینب در سخن ونیرومندى‏اش در استدلال خبر مى‏دهد. (12) .

و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استان‏دار کوفه و مجلس‏یزیدبن معاویه سخنانى از زینب مى‏شنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجب‏مى‏کند، به همان اندازه‏اى که امروز ما را به تعجب مى‏اندازد و همگى به فوق‏العادگى‏او و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مى‏دهند.

جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مى‏کند:

پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطق‏تر و گوینده‏تر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین على‏بن‏ابى‏طالب سخن مى‏گفت.

این شمایل زینب است‏به طورى که او را در کربلا دیده‏ایم، و چنان که در زمان‏جوانى‏اش نمونه‏اى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مى‏شنویم که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.

و چنان که بعضى از روایات مى‏گوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده‏که زنانى که مى‏خواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مى‏شده و کسب‏دانش مى‏کرده‏اند.

صفات برجسته‏اى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبوده‏اند،لذاست که «بانوى خردمند بنى‏هاشم‏» گردید. ابن‏عباس که از او روایت مى‏کند،مى‏گوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت‏».

زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مى‏گفتند،زینب فهیمده مى‏شد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مى‏کردند و به «زادگان بانوى‏خردمند» شناخته شده بودند.

شهادت آن حضرت

حضرت زینب سلام الله علیها در شب یک شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.

و مزار ملکوتى آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مىباشد.

پی نوشتها:

1) از تحقیق در تواریخ به‏دست مى‏آید که فرمانده‏اول جعفر بوده و سپس زید.(مترجم).

2) بعضى از مورخان معتبر نقل کرده‏اند که نخستین فرماندهى‏که از طرف پیغمبر تعیین شده‏بود، جعفر بودو زیدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس که در مرثیه آن ها گفته و سیره ابن هشام، نقل‏مى‏کند نیز، چنین مستفاد مى‏شود. (مترجم).

3) الاستیعاب، ج 4، ص 230-231.

4) ج 3، ص 49.

5) ج 3، ص 40.

6) زمین‏هاى سبز و خرم را سواد گویند که بیشتر در عراق عرب بود. دهقان یعنى ارباب ملک. (مترجم).

7) الاصابة ، ج 2، ص 281.

8) ص 74.

9) قبلا تذکر داده شد که بودن قبر زهرا در بقیع کاملا موردتردید است.(مترجم).

10) بردن جنازه امام حسن به بقیع وسکوت حسین (ع) دراثروصیت امام حسن (ع) بوده. کامل‏ابن‏اثیر، ج‏3،ص 228. (مترجم).

11) تاریخ طبرى، ج 4، ص 340-341.

12) الاصابة، ج 4، ص 314 و 315 و 510

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۱۳
حسین سبزعلی

Pdfخصوصیات بارز حضرت زینب سلام الله علیها 

دانلود 

حجم: 1.27 مگابایت
توضیحات: متن فیش منبر 

« خصوصیات بارز حضرت زینب سلام الله علیها با فرمت پی دی اف»


 تصویر

فیش منبر خصوصیات حضرت زینب سلام الله علیها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۱۵
حسین سبزعلی