منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۳۳/فصلت﴾
و چه شخصی خوش گفتارتر از آن کس که به سوى خدا دعوت نماید و کار نیک انجام دهد و گوید من [در برابر خدا] از تسلیم‏ شدگانم (۳۳/فصلت)
************
حسین سبزعلی هستم
از محصلین مرکز تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم (تربیت راهنما)
امیدوارم توفیق خداوند متعال و اهل بیت شامل حال حقیر شده ، از خطباء ، سخنرانان و دعوت کنندگان به سوی خداوند متعال باشم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

بیش از 30 عامل مغفرت خدا

عوامل مغفرت در قرآن و روایات

عوامل مغفرت الهی

عوامل مختلف مغفرت

عوامل مختلف بخشش گناهان

تقلید ممدوح

تقلید مذموم

آیا تقلید در احکام عقلانی است

حکم شرعی کوهنوردی مختلط

حکم شرعی اردوی مختلط

حکم شرعی اختلاط زن و مرد

حکم شرعی اختلاط دختر و پسر

گریه بر حسین علیه السلام گناهان بزرگ را از بین می برد

همسویی توبه و اشک بر حسین علیه السلام

شبهه شیعتنا العرب و العجم عدونا

زنان ایرانی را به اسارت بگیرید جمله امام حسین نیست

متن روضه شب تاسوعا

متن مجموعه روضه های شب های محرم

متن روضه های محرم

متن روضه شب های محرم از مداحان معروف

متن روضه ده شب محرم

سخنی از فیض کاشانی در مورد توبه

سخنی از امام خمینی ره در مورد توبه

خوشحالی خدا از توبه بنده

توبه کنندگان واقعی

شب قدر شبی برای امام علی علیه السلام و یازده فرزند اوست

به شب قدر ایمان بیاورید

شب قدر شبی برای اعتقاد راسخ به امام عصر عح

رابطه شب قدر و امامت

پیامبر صل الله علیه و آله : من انکر المهدی فقد کفر

آخرین نظرات

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۳۷ ب.ظ

شب قدر

شب قدر

- ما قرآن را، در شب قدر، فرو فرستادیم.

تو شب قدر را چگونه شبی می‌دانی؟

شب قدر، از هزار ماه بهتر است.

در آن شب فرشتگان و روح (جبرئیل)، به اذن خدا، همه فرمان‌ها و سرنوشت‌ها را فرود می‌آورند.

آن شب، تا سپیده دمان، همه، سلام است و سلامت.


آیا کدامین شب؟

این امر بزرگ چیست؟ و این شب کدام است؟

آن شب فرخنده، که قرآن فرود آمده است، چه شب است؟

آن شب که از هزار ماه بهتر است، کدام لحظات گرانقدر است؟

آن شب، که فرشتگان فرود می‌آیند، و روح (جبرئیل)(1) نیز فرود می‌آید، کدامین است؟

آن شب، که فرمان‌ها و تقدیرها را به زمین می‌آورند، و بر طبق حکمت بر می‌نهند، و معین می‌دارند؟ …

آن شب، که تا سپیده دمان، همه آنات و لحظات آن، درود است و سلام، و رحمت است و سلامت، و ایمنی است و فرخندگی؟…

این واقعیت بزرگ، که با "فعل مضارع" بیان شده است، و استمرار را می‌رساند چیست: "تنزل الملائکة و الروح …" فرشتگان و روح، همی فرود آیند، و همی فرود آیند، به کجا؟

آری، فرشتگان و روح، در هر سال، در شب هنگام "قدر" پیوسته فرود آیند، و به "اذن خدا"، هر "امری" و "تقدیری" را فرود آورند… این امر چگونه است؟ این فرشتگان نزد چه کسی می‌روند، و فرمان‌ها و تقدیرها را به چه کسی می‌سپارند؟ آنجا که روح بزرگ فرود می‌آید کجاست؟ و آن آستان مقدس، و مطلع نور، و مرکز ناموس، که "کل امر"، به همراه فرشتگان، به جانب آن فرود آورده می‌شود، کدام آستان است؟ در شب قدر، فرودگاه فرشتگان آسمان، در کدام سرمنزل قدس، و مهبط مطهر است؟


شب قدر است و طی شد نامه هجر

آن شب، که باید شکوائیه هجران را در نوردید، و به امید وصل و دیدار بیدار نشست، و از جام طهور "سلام"، تا "مطلع فجر"، سرمست بود، کدام شب است؟

از ابوذر غفاری روایت است که گفت: به پیامبر خدا گفتم: ای پیامبر! آیا شب قدر و نزول فرشتگان، در آنشب، تنها در زمان پیامبران وجود دارد، و چون پیامبران از جهان رفتند، دیگر شب قدری نیست (پیامبر فرمود: "نه، بلکه شب قدر، تا قیام قیامت هست."

آن شب، که شاعر حافظ قرآن، با الهام گرفتن از قرآن، آن شب را "شب وصل" می‌نامد، و نامه هجران را، در آنشب، طی شده و پایان یافته می‌خواند، کدام شب نورانی و دل افروز است؟ شبی که باید در عاشقی ثابت قدم بود، در طلب کوشید، و بیدار ماند و دیدار جست و احیا گرفت، و به نیایش پرداخت، و کار خیر کرد، و صالحات به جا آورد، و به نیازمندان رسید، و دانایی طلبید، و مذاکره علم کرد؟(2) شبی که در آن، کاری بی‌اجر نخواهد ماند؟ شبی که باید به یاد روی آن محبوب عزیز، و آن یار آواره از دیار، و پنهان رخسار، با دردمندی‌های عاشقانه نالید، و دیدار روی او را از خدای طلبید؟ … کدام شب عزیز است؟


شبی در هر سال

چنانکه از آیه‌های "سوره قدر"(3)، بروشنی فهمیده می‌شود، در هر سال شبی هست، که از هزار ماه – به ارزش، وقدر و فضیلت – برتر است.(4) و این شب، در هر سال، هست. و در هر سال، یک شب، شب قدر است. در این شب، فرشتگان به همراه بزرگ خویش (روح) به زمین می‌آیند، و هر امر و فرمان و تقدیری، که از سوی خدا معین شده است – برای یک سال، تا شب قدر سال آینده – فرود می‌آورند.

آنچه از احادیثی که در تفسیر این سوره، و تفسیر آیات آغاز سوره "دخان" و جز آن رسیده است، فهمیده می‌شود، این است که فرشتگان در شب قدر مقدرات یک ساله را به نزد "ولی مطلق زمان" می‌آورند، و بر او عرضه می‌دارند و به او تسلیم می‌کنند. این واقعیت، همواره، بوده است و خواهد بود. در روزگار پیامبر اکرم، محل نزول فرشتگان شب قدر، آستان مصطفی صلی الله علیه و آله بوده است. این امر مورد قبول همگان است. امر دیگری که مورد قبول است این است که پس از پیامبر اکرم نیز "شب قدر" هست، چنانکه در "قرآن کریم"، در "سوره قدر" و "سوره دخان" بروشنی ذکر شده است، که شب قدر، در هر سال هست، رشید الدین میبدی، مفسر معروف سنی، می‌گوید:

برخی گفته‌اند: این شب قدر، به روزگاران پیامبر صلی الله علیه و آله بود، و سپس از میان رفت. اما چنین نیست، زیرا که همه اصحاب پیامبر و علمای اسلام معتقدند که شب قدر، تا قیام قیامت، باقی است.(5)

شیخ طبرسی نیز، در این باره، روایتی از ابوذر غفاری نقل می‌کند:

- از ابوذر غفاری روایت است که گفت: به پیامبر خدا گفتم: ای پیامبر! آیا شب قدر و نزول فرشتگان، در آن شب، تنها در زمان پیامبران وجود دارد، و چون پیامبران از جهان رفتند، دیگر شب قدری نیست (پیامبر فرمود: "نه، بلکه شب قدر، تا قیام قیامت هست."

درباره این امر شناختی مهم، احادیث متعدد رسیده است، و این موضوع عظیم قرآنی، مورد تشریح و توضیح قرار گرفته است. از این جمله است حدیث دیگری، که در کتاب "اصول کافی" نقل شده است. در این حدیث، از قول امام جعفر صادق علیه السلام چنین آمده است:

علی علیه السلام بسیار می‌فرمود، که هر گاه دو تن از اصحاب نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، و آن حضرت سوره "انا انزلناه" را با خشوع و گریه تلاوت می‌کرد، می‌گفتند: چقدر در برابر این سوره حساسی؟ می‌فرمود: "این حساسیت برای چیزی است که چشمانم دیده است، و جانم نیوشیده است. و پس از من، جان این مرد (اشاره به علی) خواهد نیوشید". می‌پرسیدند: تو چه دیده‌ای، و او چه خواهد دید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ آنها روی خاک می‌نوشت: "تنزل الملائکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر. در شب قدر فرشتگان و روح، به اذن خدا، هر امری (و تقدیری) را فرود می‌آورند". آنگاه می‌فرمود: "پس از این که خدای متعال فرموده است: "من کل امر"، (هر امری)، آیا چیز دیگری باقی خواهد ماند؟" می‌گفتند: نه … (7)

چنانکه "قرآن کریم" تا قیام قیامت هست و "حجت" است، صاحب شب قدر نیز همواره هست و همو "حجت" است. و پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، این مقام، از آن جانشینان پیامبر است. و همین دو واقعیت بزرگ است (یعنی: وجود شب قدر در هر سال، و وجود صاحب شب قدر در هر عصر)، که امام علی بن ابیطالب علیه السلام، از آنها، این چنین یاد می‌کند:شب قدر، در هر سال هست. در این شی امور همه سال (و تقدیرها و سرنوشت‌ها) فرو فرستاده می‌شود، پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله نیز، این شب، صاحبانی دارد …


صاحب شب قدر

هنگامی که در شناخت قرآنی، به این نتیجه می‌رسیم که "شب قدر" در هر سال هست، باید توجه کنیم که پس "صاحب شب قدر" نیز باید همیشه وجود داشته باشد – چنانکه در احادیث آمده است(8) – وگرنه فرشتگان بر چه کسی فرود می‌آیند؟ و کتاب تقدیر را نزد چه کسی می‌گشایند؟ و مجاری امور را، به اذن خدا، به چه کسی می‌سپارند؟

هدایت و ولایت "تکوینی"، از هدایت و ولایت "تشریعی" جدا نیست. عکس این قضیه نیز صادق است. پس چنانکه "قرآن کریم" تا قیام قیامت هست و "حجت" است، صاحب شب قدر نیز همواره هست و همو "حجت" است. و پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، این مقام، از آن جانشینان پیامبر است. و همین دو واقعیت بزرگ است (یعنی: وجود شب قدر در هر سال، و وجود صاحب شب قدر در هر عصر)، که امام علی بن ابیطالب علیه السلام، از آنها، این چنین یاد می‌کند:

شب قدر، در هر سال هست. در این شی امور همه سال (و تقدیرها و سرنوشت‌ها) فرو فرستاده می‌شود، پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله نیز، این شب، صاحبانی دارد …

بسیار جالب توجه است که عالمان اهل سنت نیز، در مواردی این حقایق را به صراحت گفته‌اند، از جمله در شرح "حدیث ثقلین".(10) حدیث ثقلین، حدیث مشهور و متواتری است، که صدها مدرک سنی و شیعه آن را نقل کرده‌اند و یکی از مسلم‌ترین حقایق اسلامی و احادیث نبوی است. پیامبر اکرم، در این حدیث شریف، می‌فرماید:

- من، در میان شما امت، دو شئ گرانقدر می‌گذارم و می‌روم، تا هنگامی که به آن هر دو چنگ زنید (و از هر دو با هم و در کنار هم پیروی کنید)، گمراه نخواهید شد. یکی از این دو، کتاب خداست و عترت من (ائمه طاهرین علیهم السلام).(11)

درباره این حدیث، عالمان و محققان اهل سنت، بیانات بسیار مهمی دارند. در اینجا، به عنوان نمونه، یکی از آن بیانات را می‌آورم. محدث معروف، ابن حجر هیثمی مکی شافعی، مولف کتاب‌هایی چند، از جمله "الصواعق المحرقه"، می‌گوید:

- احادیثی که از پیامبر رسیده است و در آنها تأکید شده است بر پیروی از خاندان پیامبر و چنگ زدن به هدایت آنان می‌فهماند که همیشه، تا قیام قیامت، کسی از خاندان پیامبر وجود دارد که شایسته رهبری و هدایت است، چنانکه قرآن نیز تا به قیامت راهبر و هادی است. و برای همین (که همیشه کسی از ایشان در جهان هست)، آنان سبب ایمنی و بقایند برای اهل زمین …

واقعیت بزرگ و محتوای سترگ است که علامه مجاهد، و مرزبان حماسه جاوید، حضرت میرحامد حسین نیشابوری هندی نیز آن را یادآور می‌شود. وی می‌گوید:

حدیث ثقلین چنانکه برهان با هر امامت ائمه اثناعشر – سلام الله علیهم – عموما، و سلطان قاهر خلافت بلافصل جناب امیرالمؤمنین – علیه السلام – خصوصا می‌باشد … همچنین این حدیث شریف، دلیل واضح امامت امام دوازدهم – علیه السلام – و حجت قائمه وجود و بقای آن امام عصر – عجل الله طهوره – نیز هست، زیرا که این حدیث شریف، بلاشبهه، دلالت بر موافقت و ملازمت کتاب و عترت، تا به قیام قیامت … دارد. پس چنانکه قرآن مجید، تا به یوم آخر، باقی است، همچنین از عترت معصومه جناب رسالت مآب صلی الله علیه و آله، کسی که امام زمان، و حجت وقت باشد، بقاء او لازم و حتمی است.(12)

علامه میرحامد حسین، سپس یاد می‌کند که گروهی از دانشمندان و حافظان حدیث و بزرگان اهل سنت، به این حقیقت، تصریح کرده‌اند، و در توضیح "حدیث ثقلین"، به این امر عظیم توجه کرده‌اند، دانشمندان و حافظانی چون:

شهاب الدین دولت آبادی در کتاب هدایة السعداء.

نور الدین سمهودی در کتاب جواهر العقدین.

شهاب الدین ابن حجر هیثمی مکی در کتاب صواعق المحرقه.

کمال الدین جهرمی در کتاب براهین قاطعه.

عبدالرؤوف مناوی در کتاب فیض القدیر.

ابو عبدالله زرقانی مصری در کتاب شرح المواهب اللدنیه.

احمد بن عبدالقادر عجیلی در کتاب ذخیره المآل.

مولوی حسن زمان در کتاب قول مستحسن.(13)

من، پیش از نقل سخنان علامه میرحامد حسین هندی، گفته ابن حجر هیثمی را، در توضیح حدیث ثقلین، از کتاب "عبقات" نقل کردم.(14) و آن، نمونه‌ای است از گفته‌های دانشمندان دیگر اهل قبله.

باری، سخن درباره شب قدر بود. در فصل آینده، درباره اهمیت "شب قدر"، از نظرگاه دو قانون عظیم حاکم بر کاینات، سخن خواهیم گفت، یعنی: "قانون وساطت در فیض"، و "قانون اجمال و تفصیل در خلق و تقدیر". در اینجا همین اندازه تأکید می‌کنم که مسئله "تداوم تقدیر"، و "تداوم مجری تقدیر"، مسئله‌ای حتمی و قانونی الهی است. و قانون‌های الهی، هرگز تبدیل نمی‌پذیرد، و تغییر نمی‌کند.(15) این دو واقعیت توامان و همیشگی است، همواره بوده است و هست و خواهد بود.

در این مقام، از حضرت ابن الرضا، امام جواد علیه السلام تعلیمی رسیده است. خوب است خلاصه آن تعلیم را، در این مقام بیاوریم، که بیان ولوی همین حقیقت حقه، و واقعیت ثابته است:

خداوند متعال، شب قدر را، در ابتدای آفرینش دنیا آفرید. همچنین در آن شب، نخستین پیامبر و نخستین وصی را آفرید. در قضای الهی چنان گذشت که در هر سال شبی باشد، که در آن شب، تفصیل امور و مقدرات یک ساله فرود آید …

بی‌شک پیامبران با شب قدر در ارتباط بوده‌اند. پس از پیامبران نیز، باید حجت خدا وجود داشته باشد. زیرا زمین از نخستین روز خلقت خود تا آخر فنای دنیا، بی‌حجت نخواهد بود. خداوند در شب قدر، مقدرات را به نزد آن کس که اراده فرموده است (وصی و حجت) فرو می‌فرستد. به خدا سوگند، روح و ملائکه در شب قدر، بر آدم نازل شدند و مقدرات امور را نزد او آوردند و حضرت آدم در نگذشت مگر این که برای خود وصی و جانشین تعیین کرد. همه پیامبرانی که پس از آدم آمدند نیز، بر هر کدام، در شب قدر، امر خداوند نازل می‌گشت و هر پیامبری، این مرتبت را، به وصی خویش می‌سپرد… (16)

در این حدیث شریف و تعلیم بزرگ – که تنها بخشی از آن آورده شد – نکته‌های مهم چندی است، که از نظر شناخت و معرفت، در خور توجه بسیار و فراگیری عمیق است. و شناخت واقع وجود و ماهیت جهان و روابت کائنات و قوام ماهوی حقایق، بدون این معرفت‌ها و معرفت این نهادها و پیوندها، جز شناختی پیوسته‌ای و قشری نخواهد بود، چنانکه "قرآن کریم" درباره علم‌های کسانی که از این حقیقت‌ها بی‌اطلاعند، فرموده است:

یعلمون ظاهرا" من الحیاة الدنیا … (17)

- اینان، تنها صورتی ظاهری، از جهان و زندگی جهان، می‌شناسند.

البته شناخت ظاهر اشیاء و جهان، منافات ندارد با پی‌بردن به خواص پاره‌ای از اجسام و فلزات و ترکیبات شیمیایی و معادن، و اطلاع یافتن از مقداری از کهکشان‌ها… و اختراع برخی وسایل رفاهی و مسافرتی و جنگی و پزشکی و اطلاعاتی و کیهان نوردی. اینها نیز – به گونه‌ای – هنوز همان صورت ظاهر است، در قیاس با درک حقایق. باری، سخن درباره نکته‌هایی بود، که در حدیث مذکور، آمده است. در اینجا به پنج نکته اشاره می‌کنیم:

1- ضرورت وجود نظم و تقدیر، تا جایی که نخستین چیزی که از این جهان آفریده می‌شود، شب قدر است – یعنی: ظرف زمانی تقدیر و تنظیم امور.

2- ضرورت وجود اجرا کننده، به گونه‌ای که می‌بینیم همراه ظرف زمانی تقدیر، دست اجرا کننده نیز پدیدار می‌گردد.

3- ضرورت وجود حجت، در جریان امور، که همان اجرا کننده مقدورات است به اذن خدا، و خلیفه خداست: پیامبر، یا وصی پیامبر.

4- ضرورت واسطه فیض، در پیوند باطنی عالم، که همان ولی و حجت است، و وجود او مقدم است بر دیگران.

5- ضرورت تداوم سنت‌های الاهی تاریخ، و استمرار آنها، بی‌وقفه و بی‌گسست، تا هنگامه رستاخیز و قیام قیامت.

پس می‌نگریم که شب قدر و تقدیر، از نخستین هنگام آفرینش این جهان بوده است، و در امت‌های پیش از ما نیز مورد توجه قرار داشته است. گفته‌اند: امت‌های پیشین نیز در طلب شب قدر بوده‌اند، و به این شب و اهمیت آن توجه داشته‌اند.(18)


پاورقی‌ها:

1- در برخی از احادیث، "روح" را – در این آیه – "جبرئیل" گفته‌اند، و در برخی، مخلوقی با عظمت‌تر از ملائکه و جبرئیل.

2- "و قال شیخنا الصدوق، فیما املی علی المشایخ، فی مجلس واحد، من مذهب الامامیه: و من احیی هاتین اللیلتین بمذاکره العلم فهو افضل" – یعنی: شیخ بزرگوار صدوق، در بیانیه‌ای که در محفل مشایخ حدیث درباره مذهب تشیع عرضه داشت گفت: "افضل اعمال، در شب قدر، مذاکره علم است" – "مفاتیح الجنان"، فصل "اعمال مخصوصه شب قدر"، ص 226- 227.

3- همچنین آیات آغاز "سوره دخان" که ذکر آنها خواهد آمد.

4- "شب زنده‌داری و عبادت کردن و انجام دادن کار خیر، در این شب، بهتر است از شب زنده‌دار و عبادت و کار خیر، در هزار ماه، که شب قدر نداشته باشد"، "مجمع البیان"، ج 10، ص 520. هزار ماه، 83 سال و 4 ماه است.

5- "کشف الاسرار"، ج 10، ص 559.

6- "مجمع البیان"، ج 10، ص 518.

7- "اصول کافی"، کتاب الحجه، "باب فی شأن انا انزلناه فی لیلة القدر و تفسیرها"، حدیث 5.

8- کتاب پیشین، همانجا، حدیث 7.

9- کتاب پیشین، همانجا، حدیث 2.

10- نام این حدیث مهم و مشهور اسلامی، از همین کلمه "ثقلین" که در آن آمده گرفته شده است.

11- "عبقات الانوار"، مجلدات "حدیث ثقلین"، چاپ اصفهان.

12- همان مأخذ.

13- "عقات"، ج 3، ص 65-66.

14- کتاب پیشین، ج 3، ص 66-68.

15- سوره اسراه (17)، آیه 77، سوره احزاب (33)، آیه 62، سوره فاطر (35)، آیه 43، سوره فتح (48)، آیه 23.

16- "اصول کافی"، کتاب الحجة، "باب فی شأن انا انزلنا …". حدیث 2.

17- سوره روم (30)، آیه 7.

18- تفسیر "کشف الاسرار"، ج 10، ص 559.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۳۷
حسین سبزعلی
سه شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۴۸ ب.ظ

رابطه شب قدر و امام زمان عج

رابطة شب قدر با حجت زمان و امام عصر

رابطة شب قدر با حجت زمان و امام عصر


شب قدر ، قدر شب مقدرات

خداوند متعال در چهارمین آیة سورة مبارکة قدر می‌فرماید:
تنزّل الملائکة و الرّوح فیها بإذن ربهّم من کلّ أمرٍ.
فرشتگان و روح، در آن شب به دستور پروردگارشان با هر فرمانی (برای تقدیر هرکاری) فرود آیند.
فعل مضارع «تنّزل» دلالت بر تکرار و بقاء «لیلةالقدر» دارد، و در آیات سوم و چهارم سورة دخان نیز: فیها یفرَق کلّ أمرٍ حکیم.1

در آن شب، هر فرمانی، برحسب حکمت صادر می‌شود.
دلالت بر تجدد و دوام دارد. زیرا هیأت نحوی باب «تفعّل» اگر دلالت بر پذیرش یا تکلف یا هر دو می‌نماید. ظاهر این فعل‌ها، خبر از تفریق و تنزل امر در لیلةالقدرهای آینده می‌دهد.
این امر که در زمان رسول خدا(ص) به آن حضرت نازل می‌شده‌است، در هر شب قدر، باید بر کسی نازل و تبیین و تحکیم یا کشف شود که به افق نبوت نزدیک و پیوسته باشد.
قبول اصل وصایت رسول اکرم(ص) و امامت، ناشی از این معنی و مبتنی بر همین اساس است.

هنگامی که کسی قرآن را به عنوان کلام خدا پذیرفت به این معنی که همة سوره‌ها و آیات آن را پذیرفته است و یک مسلمان واقعی هم کسی است که تسلیم همة آیات قرآن باشد، پس هر مسلمانی الزاماً باید سورة قدر، و از آن سوره شب قدر، و استمرار آن را تا قیامت بپذیرد و لازمة پذیرفتن آن، آیة (تنزّل الملائکة...) که هر فرد با ایمانی ناگزیر از قبول آن است، این است که بپذیرد که در شب قدر فرشته‌ها و روح از جانب پروردگار با هر امری فرود می‌آیند و این امر یک متولی و ولی می‌خواهد که متولی و ولی آن امر باشد. اینکه خداوند در آیات سوم و چهارم سوره دخان می‌فرماید:
در آن شب هر فرمانی، برحسب حکمت صادر می‌شود فرمانی از جانب ما، و ما همواره فرستندة آن بوده‌ایم.
دلالت بر تکرار و تجدید فرق و ارسال در آن شب دارد و به این معنا که آن شب، فرشتگان و روح، در هر سال، دائماً نازل می‌شوند؛ پس باید به طور مدام شخصی به عنوان «ولی» این امر باشد که به سوی او نازل و ارسال گردند که او همان ولی جهان و جهانیان خواهد بود؛ و هم اوست که اطاعتش بر همگان واجب است.
به همین سبب، هرکس ادعا کرد که من ولی امر هستم، باید ثابت کند که این امر توسط فرشتگان و رو ح بر او نازل شده و می‌شوند، و چون هیچ کس جز پیامبر و اوصیاء معصومینش(ع) نمی‌توانند مدعی این امر باشند و اساساً هم نیستند، باید از اوصیاء و پیامبر همواره کسی باشد که در شب قدر توسط روح و فرشتگان از جانب یزدان هر امری بر او نازل شود.
آیة مورد بحث، یکی از مستدل‌ترین آیات قرآن کریم بر ضرورت وجود همیشگی یک ولی امر از جانب خداست که امین بر حفظ و اجزاء و اداء امرالهی باشد، و آن همان امام معصوم(ع) است.
و هرکس نزول پیوستة فرشتگان و روح را در شب قدر بپذیرد که اگر به قرآن ایمان دارد باید بپذیرد، ناگزیر باید ولی امر را هم بپذیرد وگرنه کافر به بعضی از آیات قرآن خواهد بود، که در آن صورت چنین کسی بنابر بیان خود قرآن کریم کافر واقعی است.
فرشتگان و روح، در آن شب به دستور پروردگارشان با هر فرمانی (برای تقدیر هرکاری) فرود آیند.
چنان که خداوند در آیات 150 و 151 سورة نساء می‌فرماید:
إنّ الّذین یکفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون أن یتّخذوا بین ذلک سبیل أولئک هم الکافرون حقّاً و أعتدنا للکافرین عذاباً مهینا.
کسانی که به خدا و پیامبران خدا کافر شده‌اند و می‌خواهند بین خدا و رسولانش جدایی اندازند و می‌گویند به برخی ایمان می‌آوریم و به بعضی کافر می‌شویم و می‌خواهند در این میان (بینابین) اتخاذ کنند، اینان حقا کافرند و ما برای کفرکیشان عذاب خوارکننده‌ای مهیا کرده‌ایم.
و می‌بینید که خداوند، کسانی را که پاره‌ای از آیات خدا را بپذیرند و برخی را نپذیرند، کافر حقیقی می‌داند.
بنابراین مؤمن حقیقی کسی است که هم استمرار لیلةالقدر را تا قیامت پذیرا باشد و هم وجود حجت زمان و ولی امر، و امام معصومی که امر الهی را دریافت می‌کند و امین بر آن در جهت پاسداری، به‌کار بستن و اداء باشد، قبول کند؛ یعنی همان بزرگواری که در زمان وجود مقدس بقیةالله الاعظم حضرت مهدی(عج) می‌باشد 

و به همین سبب پیامبر خاتم(ص) بنابر آنچه شیعه و سنی از آن حضرت نقل کرده‌اند، فرمودند:

 من أنکر المهدی فقد کفر.2
کسی که وجود مهدی را انکار کند، رهسپار دیار کفر شده است
.
و در کتب شیعه، از این قبیل احادیث فراوان است، و از آن جمله، از امام صادق(ع) و آن حضرت از پدر ارجمندشان و از آن طریق از جد عالیقدرشان و از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرموده‌اند:
القائم من ولدی اسمه إسمی و کنیته کنیتی و شمائله شمائلی و سنّته سنتی یقیم النّاس علی ملتّی و شریعتی و یدعوهم إلی کتاب الله عزّوجلّ، من أطاعه أطاعنی و من عصاه عصانی، و من أنکره فی غیبته فقد أنکرنی، و من کذبه فقد کذّبنی، و من صدّقه فقد صدّقنی، إلی الله اشکو المکذّبین لى فى أمره، و الجاهدین لقولی و المضلّین لأمتّی عن طریقته و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلبٍ ینقلبون.1
قائم از فرزندان من است اسم او اسم من «محمد» و کنیة او، کنیه من «ابوالقاسم» و سیمای او سیمای من و سنت او سنت من است، دین و آیین و ملت و شریعت مرا در بین مردم برپا می‌دارد و آنان را به کتاب خدای عزوجل فرامی‌خواند. کسی که او را طاعت کند، مرا پیروی ‌کرده و کسی که او را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است و کسی که او را در دوران غیبتش انکار کند، تحقیقاً مرا انکار کرده و کسی که او را تکذیب کند هر آینه مرا تکذیب کرده و کسی که او را تصدیق کند، هر آینه مرا تصدیق کرده است. از آنها که مرا دربارة او تکذیب کرده و گفتار مرا در شأن او انکار می‌کنند و امت مرا از راه او گمراه می‌سازند، به خدا شکایت می‌برم. به‌زودی آنها که ستم کردند و می‌دانند که بازگشتشان به کجا است و سرنوشتشان چگونه است (و چگونه در دگرگونی‌ها مجازات ستمگری‌های خود را در دنیا و آخرت خواهند دید).


در این حدیث شریف انکار و تکذیب امام عصر، اروحنا فداه، انکار و تکذیب پیامبر به حساب آمده است، و در نتیجه همة پیامبران را انکار کرده، که همان رهسپاری به وادی کفر خواهد بود.
علی بن ابراهیم قمی در تفسیری دربارة نزول فرشتگان و روح، در شب قدر می‌گوید:
فرشتگان و روح القدس، در شب قدر، بر امام زمان(ع) نازل می‌شوند و آنچه را از مقدرات سالانة بشر، نوشته‌اند، به او تقدیم می‌دارند. و همین محدث مورد وثوق از حضرت امام باقر(ع) نقل کرده، که وقتی از حضرتش پرسیدند: آیا شما می‌دانید که لیلة القدر کدام شب است؟
کسانی که به خدا و پیامبران خدا کافر شده‌اند و می‌خواهند بین خدا و رسولانش جدایی اندازند و می‌گویند به برخی ایمان می‌آوریم و به بعضی کافر می‌شویم و می‌خواهند در این میان (بینابین) اتخاذ کنند، اینان حقا کافرند و ما برای کفرکیشان عذاب خوارکننده‌ای مهیا کرده‌ایم.
حضرت فرمودند: چگونه ندانیم، و حال آن‌که در شب قدر فرشتگان برگرد ما طواف می‌کنند.3
حضرت امام سجاد(ع)، در این باره، می‌فرمایند: همانا سال به سال در شب قدر تفسیر و بیان کارها، بر ولی امر (امام زمان(ع)) فرود می‌آید.

و نیز آن حضرت(ع) فرموده‌اند: 

ای گروه شیعه، با سورة « انا انزلناه فی لیلة القدر» با مخالفین امامت ائمه معصومین(ع) مخاصمه و مباحثه (و اتمام حجت) کنید تا کامیاب و پیروز شوید، به خدا که آن سوره، پس از پیغمبر اکرم(ص) حجت خدای تبارک و تعالی است بر مردم، و آن سوره آقای دین شماست و نهایت دانش و آگاهی ماست.

 ای گروه شیعه،

 با «حم و الکتاب المبین؛ انا انزلناه فی لیلة مبارکة اناکنا منذرین» مخاصمه و مناظره کنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت بعداز پیامبر اکرم(ص) است.
همچنین از رسول اکرم (ص) نقل شده است، که به اصحابشان فرموده‌اند:
به شب قدر ایمان بیاورید، زیرا آن شب برای علی بن ابی‌طالب(ع) و یازده نفر از فرزندان او پس از من خواهد بود.
از آنچه که نگارش یافت، استفاده می‌شود که شب قدر تا قیامت باقی است و در هر شب قدر هم ولی امر و صاحب امری هست که آن امر را دریافت دارد، که در زمان ما صاحب آن امر صاحب بزرگوار ما حضرت حجة‌ بن الحسن المهدی، ارواحنا فدا، است و برای آن‌که بهتر بدانیم که لیلةالقدر بیانگر مقام شامخ ولایت اهل بیت(ع) و امامت آنان تا روز رستاخیز می‌باشد. حدیثی را هم که در بخش فضیلت‌های حضرت فاطمة زهرا(س) است، ملاحظه می‌کنیم که در آن به طور کنایه از آن بانوی عظیم القدر تعبیر به لیلةالقدر شده است و آن در تفسیر فرات بن ابراهیم از حضرت صادق(ع) نقل شده که فرموده‌اند:
«ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم»، «شب قدر» فاطمه و «قدر» خداست، پس کسی که فاطمه(س) را آنگونه که باید، بشناسد، شب قدر را درک کرده است.
و این اشاره به مقام ولایت آن بانوی معصوم (س) نیز دارد.
و از طرفی، همان‌گونه که در شب قدر امر حق بر امام به حق فرود می‌آید، نزول‌گاه نور پاک امامان معصوم(ع) نیز وجود مقدس فاطمة زهرا(س) است؛ که حقیقتاً هرکس آن بانو را شناخت و به عظمت مقام فرزندان معصومش و همسر مظلوم و معصومش پی‌برد، شب قدر را درک کرده است.

پی نوشت ها:
برگرفته از: تحقیقی دربارة لیلةالقدر و رابطة آن با امام عصر، ارواحنافداه، صص 149 ـ 132 ، با تلخیص.
1. سورة دخان (44)، آیة 4.
2. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج 51، ص 51؛ منتخب الاثر فصل 10، ب 1، جز 1 ، ص 492.
3. علامه مجلسی، همان، ج 51، ص 73؛ منتخب الاثر فصل2، ب 3، ح4 ، ص 183.
4. امراء هستی، ص 190؛ تفسیر القمی، ص 731؛ علامه مجلسی، همان، ج 97، ص 14، جز 23.

 


منبع : پایگاه حوزه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۸
حسین سبزعلی
سه شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۵۴ ب.ظ

متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد امام علی (ع)

متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد امام علی (ع)

متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد امام علی (ع)

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام على سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابى القاسم محمد صلى الله علیه و على اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

وعده داده بودم در رابطه با پاکى همه جانبه اى که براى هر انسانى تحصیلش میسر است مصداقى را بیان کنم، این مصداق که هم در قرآن کریم با نشانه هایى که آیات بیان میکند و هم در روایات و هم در گفتار اهل دل، اهل حال، اهل دانش و اهل بینش مطرح است، وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) است.

امام (ع) نسبت به خدا، انسان و دنیا از اندیشه و نظر پاک برخوردار بود. در مرحله قلب و نیّت قلب از پاکى برخوردار بود. در عمل و کردار و در اخلاق و حالات هم دریاى بى ساحلى از پاکى و طهارت بود. طوفان بلاها و خطرها و تنگناها و مصائب سنگین در نظر پاک او نسبت به حق، نسبت به انسان و نسبت به دنیا در اخلاق و عمل او اثر منفى نگذاشت و راهى براى ایجاد انحراف در هیچ کدام از نواحىِ وجود مبارک او پیدا نکرد.

 

خدا در دیدگاه على (ع)

 فعل حضرت حق درباره وجود مقدس حضرت حقّ البته در جهت فعل حقّ که شیاطین بیشترین انحراف را در طول تاریخ در اندیشه ها ایجاد کردند وجود مقدس او این نظر را داشت، (در حالى که خودش گرفتار انواع حوادث و بلاها و مشقّت ها بود ببینید چه نظر پاکى نسبت به فعل حقّ داشت: (ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبادِه.)«۱» خدا را این گونه دید و درست دید، نظرى که درباره خدا و فعل خدا داشت، صحیح ترین و پاک ترین نظر بود، چون قرآن مجید اعلام کرد غیر از مخلَصین هر کس درباره خدا نظر بدهد و حرف بزند نظر کاملى نیست و سخن جامعى نیست، اما صریحاً قرآن کریم نظر مخلصین را در رابطه با پروردگار امضا کرد.

امیرالمؤمنین (ع) مى فرماید: او وجود مبارکى است که نسبت به بندگانش کمترین ستمى روا نمى دارد، نه در دنیا و نه در آخرت، کمبودها، نقص ها و عیب ها هم در هر شکلى که در زندگى مردم رخ نشان مى دهد کارخانه تولیدش را خود مردم مى دانند.

(إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْا وَ لَکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ .) «۲» خداوند متعال به کمترین چیزى به بندگانش ستم روا نمى دارد، این مردم هستند که خودشان زمینه ستمکارى بر خودشان را فراهم مى کنند.

 

خیلى حرف زیبایى است، امیرالمؤمنین (ع) اعتقادش این است که عیب هاى زندگى، نقص هاى زندگى، کمبودهاى زندگى، مشکلات زندگى و دردهاى زندگى را با عادل شدن معالجه کنید، و الا تا در جامعه ستم هست طبعات ستم هم خواهد بود، آثار ستم هم خواهد بود.

رهایى از آثار ستم به این است که همه تصمیم بگیرند آدم هاى پاکى بشوند، انسان هاى عادلى بشوند، انسان هاى با انصافى بشوند.

نهایتاً حرف اسلام این است که کلید حل مشکلات متخلق شدن همه، به اخلاق پروردگار است. اگر یک نفر ستمکار هم بین مردم باشد باز کشتى حیات عیب پیدا خواهد کرد، و خیمه حیات دچار تنگنا خواهد شد. در قیامت هم همین طور، با این که (مَلِکِ یَوْمِ الدّینِ ) است قدرت واحد و تمام مهار قیامت به تنهایى به دست اوست.

 

در قرآن مجید مى فرماید: به اندازه رشته نازک وسط هسته خرما که به زحمت هم به چشم مى آید، یا در آیات دیگر مى فرماید: به اندازه سوراخ ریز میان هسته خرما به احدى ستم روا نخواهم داشت.

این طور نیست که در بازار قیامت بگویم این طرفم فرعون است، این نمرود است، این شمر است، این یزید است و با این اوضاعى که در دنیا داشتند بیش از حد جرمشان توى سرشان بزنم، نه، جریمه به اندازه جرم است، خداوند ستم نمیکند. «۳»

 

منفعت این دیدگاه

 یک منفعت این نظر پاک این است که هیچ گاه انسان گلایه مند و شاکى از وجود مقدس او نمى شود. وقتى که آنجا را در اوج عدالت ببیند و ستمکارى و مولدش را انحراف فکرى و روحى خود انسان بداند، تمام درهاى گلایه و شکایت از پروردگار عالم به روى ذهن بسته مى شود، آن وقت رابطه آدم با پروردگار عاشقانه مى شود، بى رغبتى به حق در دل پیدا نمى شود، کسالت از حق در باطن پدیدار نمى شود و خستگى از حق براى انسان نمى آید. بلکه انسان در این سیر فکرى پاک روز به روز بر عشق و ایمان و ارتباط و عبادت و حرکتش به جانب مقام قرب اضافه میشود. این پاکى و عشق تا جایى مى رسد که نوشته اند: روز عاشورا هر چه بر أباعبدالله (ع) میگذشت برافروختگى چهره او بیشتر مى شد، و زمانى که شمر تیزى خنجرش را مى خواست به گلوى حضرت بکشد سید الشهداء (ع) لبخند زد، این لبخند خیلى معنى داشت، معنایش هم این بود که تمام وجودم از محبوبم در اوج رضایت قرار دارد و آنچه میگذرد مربوط به انحراف انسان است نه تقدیر و عمل پروردگار. این نظر وجود مبارکشان به پروردگار در جهت فعل پروردگار است.

 

احکام حضرت حق

 و اما درباره احکام پروردگار مى فرماید: (عَدَلَ عَلَیْهِمْ فى حُکْمِه ). «۴» پروردگار عالم در فرمان دادن به بندگانش فقط و فقط عدل را رعایت میکند. (وَ قامَ بِالْقِسْطِ فى خَلْقِه .) و تمام حیات بشر را در سیطره عدلش اداره میکند، و ستم ها مربوط به خودشان است.

 

انسان از دیدگاه على (ع)

 و اما نظرشان در رابطه با انسان، خیلى نظر شگفت انگیزى است.

یک گروهى در زمان خود امیرالمؤمنین (ع) در اوج هواپرستى و خودپرستى و جهالت که خطرناکترین بیمارى ها و کاملا بر ضد خدا قرار گرفتن است چنان با شخصیت امیرالمؤمنین (ع) درگیر شدند که نهایتاً حکم کفر بر امیرالمؤمنین (ع) جارى کردند. شما مطلبى را فقط مى شنوید، باید به گذشته برگردید و خود را در زمان امیرالمؤمنین (ع) قرار بدهید و امیرالمؤمنین (ع) را امیرالمؤمنین (ع) ببینید، هم از دید پروردگار هم از دید پیغمبر، حداقل سیصد آیه در قرآن است که اهل تسنّن هم نقل کرده اند، میگویند مصداق اکمل این سیصد آیه در امت، امیرالمؤمنین (ع) است.

شما پیغمبر (ص) را ببینید و با چشم پیغمبر (ص)، على (ع) را نگاه کنید، من فقط یک نظر پیغمبر (ص) را میگویم که: شیخ سلیمان بلخى حنفى در کتاب ینابیع الموده خود نقل میکند که روزى پیغمبر (ص) بالاى منبر به مردم فرمود: واقعاً هر کسى که دلش مى خواهد آدم را با علمش ببیند، نوح را با عزمش ببیند، ابراهیم را با حلمش ببیند، موسى را با هیبتش ببیند، و عیسى را با زهدش ببیند اشاره کردند: (فَلْیَنْظُرْ الى عَلى ابْنِ ابى طالِب .) «۵» این یک نفر به تنهایى همه انبیاء است، آن وقت این هواپرستان خودپرست جاهل، در دل جامعه اسلامى که خودشان را هم به مردم باورانده بودند که ما آدم هاى درستى هستیم اعلام کردند که: على کافر است و جنگ با او و کشتنش واجب است و شرّش را باید از سر جامعه کم کرد. «۶»

 

از گنهکار ناامید نباشید

 در چنین موقعیتى نظر ایشان راجع به انسان چه بود؟ وقتى که به او میگفتند با این گروه هواپرست و خودپرست جاهل که شما را تا پستى کفر به باور مردم دادند چه باید کرد؟ شما بودید چه نظرى داشتید؟ آنقدر براى انسان احترام قائل بود که درباره این گروه وقتى که از او مى پرسیدند چکار باید کرد؟ میفرمود: از گنهکار نا امید نباشید، کریمانه با او برخورد بکنید، معالجه اش بکنید. میفرمود: انسان هاى خوب که خوبند، انسان هاى پاک که پاکند، ما در کنار آنها کارى و زحمتى نداریم، یک کاروان پاکى هستند که به جانب لقاء خدا حرکت مى کنند، باید به داد اینها رسید، باید دل براى اینها سوزانید، باید براى اینها گریه کرد و باید براى آنها طبیبانه اقدام کرد. و اصرار داشت ناامید نباشید.

 

حرمت انسان

 براى حریم انسان، جان انسان، وجود انسان آنقدر احترام قائل بود که میگفت: دشمن ترین دشمنان من بیمارند، باید علاجشان کرد. علاج. او غیر حکومت هایى بود که اگر یک نفر بر اثر درد بگوید: بالاى چشمتان ابروست، مأمور در خانه اش بیایند و دعوتنامه بفرستند و او را به انواع مراکز اطلاعاتى بکشند و به خاک سیاه بنشانند. او میگفت: اولا اینها انسان هستند و بعد هم عارضه بیمارى به آنها خورده، باید معالجه شان کرد، ناامید هم نباشید. یک روزى روى منبر کوفه در ایام حکومت و قدرتش سخنرانى مى کرد، آنقدر مردم تحت تأثیر سخنرانى بودند که مات زده نگاهش میکردند، یکى از همین گروه از وسط جمعیت بلند شد و گفت: پسر ابوطالب! خدا ریشه ات را بکند که چقدر خوش زبانى! تا چهل پنجاه نفر قصد حرکت کردند، امام (ع) از روى منبر فرمود: با شما بود؟! گفتند: نه. فرمود: به چه کسى گفت خدا ریشه ات را بکند؟ گفتند: به شما. فرمود: حق درگیرى بر عهده من است، من باید با او درگیر بشوم، من هنوز سخنرانى ام تمام نشده، بگذارید بنشیند و گوش بدهد، شاید هدایت بشود.

 

هدایت انسان ها

 او نسبت به انسان ها فقط دغدغه هدایت داشت. به خدا قسم در سه جنگ جمل و صفین و نهروان تا جایى که در توان امیرالمؤمنین (ع) بود جنگ واقع نشود کوشید اما نشد و دشمن جنگ را به او تحمیل کرد. نوشته اند در جنگ جمل بعد از این که حضرت (ع) پیروز شد به جاى این که بگوید شهرها را چراغان بکنید، نقل و شیرینى پخش بکنید و پرچم هاى رنگارنگ بزنید، آمد وسط میدان جمل، کنار کشته هاى دشمن، عین مادر داغ دیده اشک ریخت و گفت: اینها دلم را سوزاندند، و سوز دل من به این است که همه باید بهشت مى رفتند، اما خودشان راهشان را به سوى جهنم کج کردند. کدام فرمانده نظامى براى کشته هاى دشمن اشک ریخته است؟! سراغ دارید؟ فرماندهان پیروز، همیشه غرور نشان مى دهند و مارش پیروزى میزنند و چراغانى مى کنند، درجه میگیرند، اما امیرالمؤمنین (ع) آنقدر براى انسان دغدغه داشت که مى آمد کنار کشته دشمن اشک مى ریخت که چرا جهنم رفتید؟ چه درسهایى امیرالمؤمنین (ع) از پاکى به ما مى دهد!

 

ما چه کرده ایم؟

 پدران! مادران! معلم ها! اساتید دانشگاه! حاکمان مملکت! شما چه مقدار دغدغه انسان را دارید؟ چه مقدار؟ این همه سوز دل را چگونه باید معالجه  کرد؟ مشکلات را چگونه باید حل کرد؟ ثروت مملکت را چگونه باید خرج کرد؟ محبت ها، چگونه باید خرج بشود؟ معلم چگونه باید خود را خرج شاگرد بکند؟ استاد دانشگاه چگونه باید خود را خرج کند؟ دولت چگونه باید خود را خرج ملت کند؟ شما یک مو از على (ع) به تنتان هست؟ شما به اندازه اى که او دغدغه انسان را داشت، شما هم دارید؟ او براى گمراه اشک مى ریخت، شما براى گمراه تا حالا چه کرده اید؟ الآن هم که کشور ما (یَخْرُجُونَ مِنْ دینِ اللّهِ افْواجاً) است. چقدر شما دغدغه دارید؟ چقدر ناراحتید؟ چقدر دختران ما از نظر روش و افکار و اخلاق تبدیل به دختران تل آویو و واشنگتن شده اند؟ چقدر جوان هاى این مملکت فاسد و معتاد و دزد و جیب بر شدند؟ شما چقدر دغدغه انسان را دارید؟

 

محبت به شقى ترین مردم

 شبى که زیر تیزى شمشیر زهرآگین ابن ملجم داشت دست و پا مى زد نزدیک نیمه شب بیست و یکم حسن و حسین و قمر بنى هاشم و محمد حنفیه: را صدا زد، گفت: عزیزان من! یک نفر به من حمله کرده، من امشب شهید مى شوم، فردا ننشینید بگویید على (ع) را کشتند پس تا جایى که دلمان خنک بشود باید بکشیم، یک نفر مرا کشته است. بعد به حسن و حسینش 8 گفت: حسن جان! حسین جان! اگر دلتان آمد قاتل مرا ببخشید، اگر بنا شد قصاص بکنید، در تاریکى محراب، یک ضربت به من زده، دوتا نزده، مبادا دوتا شمشیر به او بزنید، اگر با آن یک ضربت کشته شد بدنش را دست مردم ندهید چون من مى دانم مردم عصبانى هستند، عادل هم نیستند، چاقو و خنجر و چوب میآورند، بدنش را ممکن است سوراخ سوراخ کنند، چشمش را دربیاورند، خودتان جنازه قاتل مرا دفن کنید، به دست مردم نیفتد. چه کسى چنین

دغدغه اى را نسبت به انسان دارد؟ آن هم نسبت به اشقى الاشقیاء و قاتل خود.

به جز از على که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

این چه روح و فکر پاکى است که وقتى صبح نوزدهم او را روى گلیم میگذارند، سر گلیم را بچه ها میگیرند میآورند داخل خانه، بلافاصله نان و آب و شیر میآورند، چشمش را باز میکند میگوید: حسن جان! ابن ملجم هم مسافر است، او هم روزه نیست، صبحانه مرا به او بدهید بعد براى من صبحانه بیاورید. و براى این که قاتل را بیدار و آگاه کند آفتاب که طلوع کرد به پسرهایش گفت: قاتل را بیاورید من او را ببینم. ابن ملجم را آوردند. فرمود: بنشین کنار بستر من. براى این که او را تحریک بکند و به خود بیاید، با آن حال مظلومانه اش برگشت گفت: من براى تو بد امامى بودم؟! عیبى داشتم؟!

 

سفارش به استاندار

 در عهدنامه مالک اشتر نوشت: مالک! کارى کن که در خیمه حیات از حداقل زندگى خوب تمام مردم برخوردار باشند، چه این که مردم هم دین تو باشند یا هم دین تو نباشند، براى تو فرقى نکند. یک وقت نگویى چون اینها مؤمن هستند به اینها بیشتر برسم، ولى اینها چون یهودى، مسیحى یا زرتشتى اند از تدارکات کشور چیزى به آنها ندهم. «۷»

 

دنیا در دیدگاه على (ع)

 اما راجع به دنیا پاک ترین نظر را داشت: (انّ الدُنْیا دارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها، وَ دارُ عافیَه لِمَنْ فَهِمَ عَنْها وَ دارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها وَ دارُ مَوْعِظَه لِمَنِ اتَّعَظَ بِها، مَسْجِدُ أَحِبّاءاللّهِ وَ مُصَلّى مَلائِکَهِ اللّهِ وَ مَهْبَطُ وَحْىِ اللّهِ وَ مَتْجَرُ اوْلیاءَاللّه اکْتَسَبُوا فیها الرَحْمَه وَ رَبِحُوا فیها الْجَنَه). «۸» شما در تمام مکتب ها بگردید اگر نمونه این نظر را راجع به دنیا دیدید؟

 

نیّت امیرالمؤمنین (ع)

 و اما نیّت او، کافى است که شما در کتاب هاى شیعه و سنى وزن نیت او را از زبان پیغمبر اکرم (ص) بشنوید. این وزن نیت على (ع) در پاکى در سن بیست و سه سالگى است: (ضَربَهُ عَلى یَوْمَ الْخَنْدَقْ افْضَلْ مِنْ عِبادَهِ الثَقَلَیْنْ.) «۹» در پاکى نیت، شما کافى است پاکى نیت او را در این آیه سوره بقره ببینید: (وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ...) «۱۰» خدایا! جانم را آن هم در سن بیست سالگى با تو معامله مى کنم فقط محض خودت. من نه کارى به بهشت دارم و نه کارى به جهنم، جانم را با شخص خودت معامله مى کنم.

 

عمل امیرالمؤمنین (ع)

 اما از نظر عمل: امام باقر (ع) میفرماید: یک روز در اتاق پدرم زین العابدین (ع) نشسته بودم، داشتم عبادت پدرم را نگاه مى کردم، رکوعش را، سجودش را، حالش را، بعد با صداى بلند شروع کردم گریه کردن. پدرم نمازش را که سلام داد و فرمود: باقرم! چرا گریه مى کنى؟ گفتم: پدر از این سنگینى عبادتت دلم سوخت، پدرم شروع کرد گریه کردن. به پدرم گفتم: من دلم براى شما سوخت گریه کردم، شما براى چه گریه مى کنى؟ فرمود: عزیز دلم! اگر زمان على (ع) بودى و عبادت على (ع) را مى دیدى چه میگفتى!

یک شعر از یک سنى حنفى مسلک بخوانم، حنفى ها خیلى متعصب اند.

شیر خدا شاه ولایت على

صیقلى شرک خفى و جلى

روز احد چون صف هیجا گرفت

تیر مخالف به تنش جا گرفت

غنچه پیکان به گل او نهفت

صد گل محنت ز گل او شکفت

روى عبادت سوى محراب کرد

پشت به درد سر اصحاب کرد

 

بیست و سه سالش بود، جراح به پیغمبر (ص) گفت: نود زخم خورده، همه را بستم اما یک تیر به عصب استخوان پا فرو رفته تا مى خواهم آن را دربیاورم شدید ناله مى زند، من هم مى دانم دردش خیلى است، نمیگذارد آن را دربیاورم، چکار کنم؟ پیغمبر (ص) فرمود: صبر کن وقت نماز بشود.

خنجر الماس چو بینداختند

چاک به تن چون گلش انداختند

گُل گُل خونش به مصلى چکید

گشت چو فارغ ز نماز آن بدید

این همه گل چیست ته پاى من

ساخته گلزار مصلاى من

صورت حالش چو نمودند باز

گفت که سوگند به داناى راز

کز علل تیغ ندارم خبر

گر چه زمن نیست خبردارتر

(جامى) از آلایش تن پاک شو

در قدم پاک روان خاک شو

شاید از این خاک به گردى رسى

گرد شکافى و به مردى رسى

 

اخلاق امیرالمؤمنین (ع)

 یک موردش را برایتان بگویم، ایام حکومتش است، رئیس مملکت است، در راه دارد میآید یک دختر خانمى را مى بیند زار زار گریه میکند. على (ع) در مقابل گریه گریه کنندگان طاقت نمیآورد، دختر خانم! چى شده؟ گفت: من کنیزم و کلفت هستم، پول به من داده اند خرما خریده ام، خرما خوب نیست، خانمم گفته برو پس بده و آمده ام به خرمافروش میگویم: پس بگیر، میگوید: پس  نمیگیرم. فرمود: بیا با همدیگر برویم من خرمایت را پس بدهم. آمد در مغازه خرمافروش، خیلى بامحبت فرمود: این خرما را عوض بکن. گفت: به تو هیچ ربطى ندارد، به خرما فروش لات و بیتربیت دوباره فرمودند، اگر ممکن است عوض کن، گفت مزاحم کسبم نشو. و از پشت دخل آمد و یک مشت به سینه امیرالمؤمنین (ع) زد و از مغازه بیرون پرتش کرد. گفت: میگویم برو. به دختر فرمود: خوب این که پس نگرفت بیا برویم در خانه تان به خانمت بگویم حالا با این خرماها قناعت کن. هیچ قدرتمندى در روى این کره زمین به این پاکى مى شناسید؟ اینقدر اخلاق والا. دختر راه افتاد، على (ع) هم راه افتاد، همسایه روبرویى آمد در مغازه جوان خرمافروش، گفت: با کدام دستت به این سینه زدى؟ گفت: با این دست. گفت: خوشت آمد با این مشتى که به این مرد زدى؟! تو فهمیدى این کیست؟ گفت: نه، کیست؟ با این  لباس پاره اش آمده بود اینجا مزاحم ما شده بود. گفت: نفهمیدى؟ گفت: نه، گفت: این سینه، صندوق اسرار خداست، این شوهر فاطمه زهرا (س) است، این پدر حسن و حسین 8 و این امیرالمؤمنین (ع) است. دوید دنبال امیرالمؤمنین (ع)، آمد خودش را بیندازد روى پاى على (ع)، زیر بغلش را گرفت، گفت: مرا ببخش، بد کردم. فرمود: تو مرا ببخش، من آمدم مزاحم کاسبى ات شدم. «۱۱» لا اله الا الله.

 

شما رئیسهاى کشورها یک موى على (ع) به تنتان هست؟ خرما را گرفت و بهترین خرما را براى دختر آورد و فرمود: برو، گفت: على جان! دیر شده مرا مى زنند. فرمود: خوب من میآیم از جانب تو عذرخواهى مى کنم. خانم دید کنیزش دیر کرده، پنج دفعه هى آمد در را باز کرد و بیرون را نگاه کرد، بعد یک مرتبه دید کنیزش با امیرالمؤمنین (ع) دارد میآید، على (ع) را میشناخت، دو لنگه در را باز کرد امیرالمؤمنین (ع) فرمود: یک مقدار دیر شده عذرش را قبول کن، گفت: آقا جان! فداى قدمتمان بشوم، من این کنیز را به شما بخشیدم. امام (ع) هم رو کرد به کنیز، فرمود: من هم تو را در راه خدا آزاد کردم برو، این یک مصداق پاکى.

 

مجلس امشب به نام على (ع) شد، على (ع) هنوز مظلوم است، على (ع) هنوز تنهاست، چند روز است از کنار قبرش صداى ناله هاى مظلومانه بلند است،«۱۲» فرهنگ على (ع) هنوز در دنیا فرهنگ مظلومى است، پاى منبرش یک نفر بلند شد و گفت: به من ظلم شده. فرمود: چقدر به تو ظلم شده؟ گفت: یک ظلم. فرمود: به تو یک ظلم شده اما به من به اندازه ریگ هاى بیابان، و به تعداد نخ پشم گوسفندان دنیا ظلم شده.

 

مصیبت جانکاه

 زهرا (س) داشت جان مى داد و اشک مى ریخت، امیرالمؤمنین (ع) گفت: چرا گریه مى کنى؟ گفت: به مظلومیت تو گریه مى کنم. در دامن خودش جان داد. بعد از ظهر بود، به حسن و حسین، و زینب و کلثوم: گفت: عزیزانم! بلند بلند گریه نکنید، نمى خواهم همسایه هاى دیوار به دیوارمان هم بفهمند که مادرتان را از دست دادید. نیمه شب شد بدن دختر پیغمبر را داخل آن حیاط کوچک آورد، صدا زد: حسن جان! حسین جان! شما آب بیاورید، من بدن مادرتان را با کمک شما غسل بدهم. اما وسط غسل دیدند بابا غسل را رها کرد و آمد صورت به دیوار گذاشت، شروع کرد بلند بلند گریه کردن.

 

مگر بابا به ما نگفته بلند بلند گریه نکنیم؟ چرا خودش بلند بلند گریه میکند؟ آمدند گفتند: بابا چى شده؟ فرمود: دستم به بازوى مادرتان رسید، آنقدر با غلاف شمشیر به بازوى مادرتان زده اند ... بعد بدن را کفن کرد و صدا زد حسن جان! حسین جان! دخترانم! این آخرین بارى است که مادرتان را مى بینید. بچه ها آمدند، دوتا دختر دو طرف بدن مادر سر گذاشتند، امام حسن (ع) صورت، روى صورت مادر، ابى عبدالله (ع) صورت، کف پاى مادر، حسین جان! براى شما سخت تر بود صورت روى پاى مادر یا براى خواهرت زینب (س) وقتى صورت روى گلوى بریده تو گذاشت.

 

______________________________
(۱). نهج البلاغه: خطبه 185
 (۲). یونس: 44.
 (۳). نساء: 124. «وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّلِحَتِ مِن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا»
(۴). نهج البلاغه: خطبه 185.
(۵). ینابیع الموده: 1/ 362، الباب الرابعون، حدیث 1. أخرج أحمد بن حنبل فى مسنده، و احمد البیهقى فى صحیحه عن أبى حمرا، قال: قال رسول الله 6: من أراد أن ینظر الى آدم فى علمه، و الى نوح فى عزمه، و الى ابراهیم فى حلمه، و الى موسى فى هیبته، و الى عیسى فى زهده، فلینظر الى على بن ابى طالب 7.
و این روایت در مصادر شیعى به طرق مختلف با اختلاف کمى نقل شده است.
(۶). خوارج حضرت امیرالمؤمنین 7 را کافر مى دانستند، ملل و نحل: 170، الایضاح: 48.
یک مصداق این مطلب روایتى است که: مردى از خوارج خطاب به امیرالمؤمنین 7 گفت: قاتله الله کافراً ما افقهه.
نهج البلاغه: حکمت 412؛ بحارالانوار: 33/ 434؛ حدیث 643.
(۷). نهج البلاغه: نامه 53.
 مَوْعِظَه لِمَنِ اتَّعَظَ بِها، مَسْجِدُ أَحِبّاءاللّهِ وَ مُصَلّى مَلائِکَهِ اللّهِ وَ مَهْبَطُ وَحْىِ اللّهِ وَ مَتْجَرُ اوْلیاءَاللّه اکْتَسَبُوا فیها الرَحْمَه وَ رَبِحُوا فیها الْجَنَه ). «1» شما در تمام مکتب ها بگردید اگر نمونه این نظر را راجع به دنیا دیدید؟
(۸). نهج البلاغه: حکمت 131." همانا دنیا سراى راستى براى کسى است که با آن به راستى برخورد کند، و خانه عافیت است براى آن که آن را فهمید، و محل توانگرى است براى آن که از آن توشه گرفت، و جاى پند است براى کسى که با آن پند گیرد. مسجد عاشقان خدا، و جایگاه نماز فرشتگان، و محل فرود آمدن وحى، و تجارتخانه اولیاء خداست که در آن کسب رحمت کردند و بهشت را سود بردند."
(۹). الاقبال: 467؛ عوالى اللآلى: 4/ 86، حدیث 102.
(۱۰). بقره: 207
 (۱۱). کشف الغمه: 1/ 163؛ بحارالانوار: 40/ 331، باب 98، حدیث 14.
(۱۲). در تاریخ ایراد این سخنرانى اشغالگران به شهر مقدس نجف اشرف حمله کرده بودند و گروه زیادى از شیعیان را در کنار حرم شریف حضرت امیرالمؤمنین به خاک و خون کشیدند


منبع : پایگاه عرفان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۵۴
حسین سبزعلی
دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۲۴ ب.ظ

متن و ترجمه تلقین میت

مؤلف گوید: غیر از زمان احتضار در دوجا براى میّت خواندن تلقین مستحبّ است: یکى زمانى که او را در قبر مى گذارند.
و بهتر آن است با دست راست دوش راست، و با دست چپ دوش چپ او را بگیرند، و وى را حرکت دهند و تلقین کنند.
و دیگر زمانى که از دفن او فارغ شدند، پس از آن که مردم رفتند، مستحبّ است ولىّ میّت نزدیک ترین خویشان او نزد سر میّت بنشیند، و به صداى بلند به او تلقین کند، و خوب است دو کف دستش را روى قبر گذارد، و دهان را نزدیک قبر ببرد، و اگر دیگرى را هم نایب کند خوب است.
و در اخبار وارد شده: چون میّت را این گونه تلقین کنند منکر به نکیر گوید: بیا برویم تلقین حجّتش کردند احتیاج به پرسیدن نیست، پس باز مى گردند و دیگر سال نمى کنند.
علاّمه مجلسى رحمه اللّه فرموده: اگر تلقین کننده به این صورت بگوید جامع تر است:

اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ

بشنو، بفهم اى فلان بن فلان
نام او و پدرش را بگوید:

هَلْ اَنْتَ عَلَى الْعَهْدِ الَّذى فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رسُولُهُ وَ سَیِّدُ النَبِّییّنَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلینَ وَ اَنَّ عَلِیّاً اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ وَ سَیّدُ الْوَصِیّینَ وَ اِمامٌ افْتَرَضَ اللَّهُ طاعَتَهُ عَلَى الْعالَمینَ وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِىَّ بْنَ مُوسى وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی وَ عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ وَالقآئِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدِىَّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ اَجْمَعینَ وَ اَئِمَّتُکَ اَئِمَّةُ هُدَىً اَبْرارٌ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ اِذا اَتاکَ الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِاللَّهِ تَبارَکَ وَ تعالى وَ سَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَ عَنْ نَبِیِّکَ وَ عَنْ دینِکَ وَ عَنْ کِتابِکَ وَ عَنْ قِبْلَتِکَ وَ عَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَ قُلْ فى جَوابِهِما:

آیا بر آن پیمانى که از ما بر پایه آن جدا شدى مى باشى، از گواهى بر اینکه معبودى جز خدا نیست، یگانه و بى شریک است، و اینکه محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) بنده و فرستاده اوست، و سرور پیامبران و خاتم رسولان است، و اینکه علىّ امیر مؤمنان است و آقاى جانشینان، و امامى که خدا اطاعتش را بر جهانیان واجب کرده، و اینکه حسن و حسین، و على بن الحسین، و محمّد بن على، و جعفر بن محمّد، و موسب بن جعفر، و على بن موسى و محمّد بن على، و على بن محمّد، و حسن بن على، و قائم حجت مهدى (درودهاى خدا بر ایشان) امامان مؤمنان، و حجّتهاى خدا بر همه آفریدگانند، و امامانت امامان هدایت و نیکانند.
اى فلان بن فلان، هنگامى که دو فرشته مقرّب، و دو فرستاده خداى تبارک و تعالى نزد تو آیند، از پروردگارت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبله ات و امامانت از تو سؤال کنند نترس، و در جواب آنها بگو:

اَللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ رَبّى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَبِیىّ وَالْاِسْلامُ دینى وَ الْقُرْآنُ کِتابى وَالْکَعْبَهُ قِبْلَتى وَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلِىُّ بْنُ اَبیطالِبٍ اِمامى وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِی الْمُجْتَبى اِمامى وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِی الشَّهیدُ بِکَرْبَلاءَ اِمامى وَ عَلِىٌ زَیْنُ الْعابِدینَ اِمامى وَ مُحَمَّدٌ باقِرُ عِلْمِ النَّبِیّینَ اِمامى وَ جَعْفَرٌ الصّادِقُ اِمامى وَ مُوسَى الْکاظِمُ اِمامى وَ عَلىٌ الرِّضا اِمامى وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامى وَ عَلِىٌ الْهادى اِمامى وَ الْحَسَنُ الْعَسْکَرىُّ اِمامى وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامى هؤُلاءِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ اَئِمَّتى وَ سادَتى وَقادَتى وَ شُفَعآئى بِهِمْ اَتَوَلّى وَ مِنْ اَعْدآئِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ،

خدا جلّ جلاله پروردگارم و محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) پیامبرم و اسلام دینم و قرآن کتابم و کعبه قبله ام و امیر مؤمنان على بن ابیطالب امامم، و حسن بن على مجتبى امامم، و حسین بن على شهید در کربلا امامم، و على زین العابدین امامم، و محمّد شکافنده دانش امامم، و جعفر صادق امامم، و موسى کاظم امامم، و علىّ الرضا امامم، و محمد جواد امامم، و على هادى امامم، و حسن عسکرى امامم، و حجّت منتظر امامم مى باشند.
اینان که درودهاى خدا بر همگى آنان باد امامان من و آقایانم و پیشروانم و شفیعان من هستند.
با آنان دوستى مى کنم و از دشمنانشان در دنیا و آخرت بیزارى مى جویم،

ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ اَنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ عَلِىَّ بْنَ اَبى طالِبٍ وَ اَوْلادَهُ الْائِمَّةَ الْاَحَدَ عَشَرَ نِعْمَ الْاَئِمَّةُ وَ اَنَّ ما جآءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَقُّ وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقُّ وَ سُؤالَ مُنْکَرٍ وَ نَکیرٍ فِى الْقَبْرِ حَقُّ وَالْبَعْثَ حَقُّ وَالنُّشُورَ حَقُّ وَ الصِّراطَ حَقُّ وَالْمیزانَ حَقُّ وَ تَطائُرَ الْکُتُبِ حَقُّ وَالْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ

سپس بدان اى فلان به درستى که خداى تبارک و تعالى نیکو پروردگارى است، و محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) نیکو رسولى است، و امیر مؤمنان على بن ابطالب، و فرزندانش یازده امام نیکو امامانى هستند، و آنچه را محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) آورده حق است، و مرگ حق است، و سؤال نکیر و منکر در قبر حق است، و بعث و نشر حق، و صراط و میزان و پراکنى نامه اعمال حق است، و بهشت و دوزخ حق است، و قیامت آمدنى است، شکّى در آن نیست، و خدا هرکه را در گورها باشد برانگیزد.
آنگاه بگوید :

اَفَهِمْتَ یا فُلانُ

اى فلان آیا فهمیدى؟
در حدیث آمده: میّت در جواب مى گوید: آرى فهمیدم، سپس بگوید:

ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ هَداکَ اللَّهُ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَوْلِیائِکَ فى مُسْتَقرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ

خدا بر گفتار ثابت، ثابت قدمت بدارد، به راه استوار هدایتت کند، بین تو و اولیائش در قرارگاهى از رحمتش آشنایى برقرار کند.
سپس بگوید:

اَللهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اَللهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ

خدایا زمین را از دو پهلویش خالى گذار، و روانش را به سویت بالا ببر، و از جانب خود حجّت را تلقین او فرما، خدایا ببخش و درگذر،
این رساله را به کلمه شریفه «عفو» پایان دادم، و رجاى واثق دارم که عفو الهى شامل حال این روسیاه و همه کسانى که به این رساله عمل مى کنند شود.

و کان ذلک فى آخر یوم الجمعه التّاسع عشر من شهر محرّم الحرام سنة 1345 الف و ثلثمائة و خمس و اربعین فى جوار امامنا المسموم مولینا الغریب المظلوم ابى الحسن علىّ بن موسى الرِّضا علیه و على آبائهُ السّلام من الحىّ القیّوم والحمدللّه اوّلاً و آخراً وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحمّد و آلهِ کتبه بیمناه الوازرة عبّاس بن محمّد رضا القمىّ عفى عنهما.

و پایان این کتاب در آخر روز جمعه، نوزدهم محرم، سال هزار و سیصد و چهل و پنج قمرى بوده است، در جوار امام مسموم، مولاى غریب و مظلوم ما، ابى الحسن علىّ بن موسى الرضا (که بر او و پدرانش سلام از سوى خداى زنده پاینده) ، و ستایش خداى را در آغاز و انجام، و [درود خدا بر محمّد و خاندانش باد] آن را عباس فرزند محمّد رضا قمى که خدا هر دو را عفو کند نگاشت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۲۴
حسین سبزعلی
پنجشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۲۸ ب.ظ

ترجمه منظوم دعاهای هر روز ماه رمضان

تورن احمدضیاء سالنگی

 24-01-2015
ترجمه منظوم دعای کـــوتاه روز های ماه مبارک رمضان


پروردگارعالمیان


«دعای روزاول»
ای خدا روزه مــــرادرآن
روزه صائمان خودگردان
هم قیام مرا بده تـــــوفیق
چون قیامی زقائمان جهان
توازآن خواب کن مرابیدار
که بود خواب مردم نادان
هم ببخشای این زمان گنهم
ای خداوند گار عالمیان
درگذر، عفو کن ، خطای مرا
ای تو برمجرمان گنه بخشا

{دعای روزی دوم }
ای خدای جهان ، مرا درآن
ساز نزد یکتر به رضوانت
دورکن ای خدا مرا این وقت
زاتش قهر وخشم سوزانت
تودراین وقت ده مرا توفیق
ازراه لطف ورحمت دائم
ای توبخشنده تر زهرراحم

{ دوعای روز سوم }
ای خدا رزق وروزیم درآن
هوشیار کن ونباهت دل
دورکن این زمان توجان مرا
ازره ورسم مردم جاهل
تونصیبی ببخش روح مرا
ازهمه خیر چون کنی نازل
ازره جود وبخشش سرمد
ای توبخشنده تر زهر اجود

{ دوعای روز چهارم }
ای خدا بهر من ببخش توان
تاکه حکم تورا به پادارم
بچشان شهد وذکر خویش به من
تاسپاس تورا به جا آرم
ازکرم وزره نگهداریت
تودراین روز شود نگهدارم
تومرا پرده پوشی اس ساتر
ای که بینا تری زهر ناظر

{ دوعای پنجم }
ای خدا ی جهانیان درآن
قسمتم کن که طریق استغفار
تومرا این زمان قراربده
خاضعی ازعباد نکوکار
ازمیان مغربان خودت
یکی ازدوستان مرابشمار
ازره لطف ورافت دائم
مهربان تر توی زهر راحم

{دعای روز ششم}
ای خدا خواریم مده درآن
که طریق گناه بسپارم
نیز با تازیانه نقمت
تومزن برمن ومیازارم
زانچه خشم تورا به بردار
دورسازو ازان بری دارم
ازره منت وره احسان
ای نهایت به شوق مشتاقان

{دعای روزهفتم }
ای خدا یاریم بده درآن
تاسپارم ره صیام وقیام
دورکن جان من دراین ساعات
ازره لغزش ره آثام
رجم کن دراین زمان ذکرت
تاکنم یاد نام تو به دوام
زانچه توفیق توست همره آن
ای که هادی توی به گمراهان

{دعای روزهشتم}
ای خداکن نصیب من دران
رحمت ولطف مهر با ایتام
هم پزیرای ازکسا به غذا
هم ملا قات بادرودوسلام
با کریمان معاشرت کردن
ازره لطلف وفضلت ای اعلام
هم به فضل توی خدای جهان
ای توملجا به آروزومندان

{د عای روز نهم }
ای خداکن نصیب من درآن
سهمی ازبهر لطف پهناور
رهنمای کن این زمان تومرا
با براهین روشنی گستر
توی عنانم بگیر وباش مرا
سوی رضوان جامعت رهبر
ازره مهرت ای خدای جهان
ای امید جمیع مشتاقان

{دعای روزدهم}
ای خدا کن سصیب من درآن
به توسازم توکل ازدل وجان
تاشوم بیش کامکارمرا
توملازم به خدمتت گردان
ومقرربدارقسمت من
تابه نزدت شوم زنزدیکان
ازره خیرلطف بربنده
ای نهایت به شوق جوینده

{دعای روزیازدهم}
ای خداکن به پیش من محبوب
درچنین وقت ره احسان را
زشت و مکروه سازدرنظرم
این زمان راه فسق عصیان را
حالیاکن حرام برتن من
شعله خشم وقهرنیران را
ازره عونت ای که سلطانی
دادرس بهردادخواهانی

{دعای روزدوازدهم}
ای خدا زینتم بده درآن
باکسایی زپوشش وزعفاف
توبپوشان دل مراکنون
جامه ای ازقناعت وزکفاف
تودراین وقت هم مروادار
به ره عدل ودرره انصاف
توامان بخش بهرمن درآن
زانچه ترسم زهرچه منه اخاف
به نگهدارخودای رحمان
ای نگهدارمردم ترسان

{دعای روزسیزدهم}
ای خداپاک کن مردرآن
ازکثافات وچرک وجمله ذنوب
تومرا این زمان شکیباکن
باقضاوقدربری زعیوب
ده توتوفیق بهرم ازتقوا
هم مصاحب شدن به مردم خوب
ازره یاری توای رحمان
که تویی نورچشم مسکینان

{دعای روزچهاردهم }
ای خدا تومکن مواخذه ام
درهمین وقت بهرلغزشها
درگذرازمن آنچه رادارم
درچنین وقت کارلغووحطا
تومرادرزمان نشانه مکن
هدف افت ونشان بلا
ازره عزت توای زحمان
ای زتوعزت مسلمانان

{دعای روزپانزدهم}
ای خدطاعتی ببخش به من
طاعتی همچوطاعت خاضع
شرح صدری به من عطافرما
باانابات مردم خاشع
باامان دادن خودای رحمان
ای امان بهرمردم ترسان

{دعای روزشانزدهم}
ای خدااین زمان بده توفیق
دره وفق وسازش ابرار
ومرادورکن این ساعات
ازرفاقت به زمره اشرار
جای ده ازطریق رحمت خویش
جسم وجان مربه دارقرار
به خداییت ای خدای جهان
ای که هستی الاه عالمیان

{دعای هفدهم }
ای خداکن هدایتم درآن
به سوی کارخیرازاعمال
وبرآوردرآن حوائج من
ای که حاجت نباشدت به سوال
به محمدفرست رحمت خویش
نیزبراهلبیت طاهروأل سلام
ای که آگه تویی به جمله نهان
که بوددرصدورعالمیان

{دعای روزهجدهم}
ای خداآگهی بده درآن
بردلم ازخجسته اسحارش
روشنی ده ازآن به جان ودلم
ازطریق ضیاءانوارش
همه عضومرابه کارگمار
درره پیروی زآثارش
ازره نورت ای توروشنگر
بهردلهاعارفان یکسر

{دعای روزنوزدهم}
ای خدااین زمان توافزون کن
بهره ام زین زمان واین برکات
توطریق مربکن هموار
درچنین روزها سوی خیرات
این زمانهامرامکن محروم
ازپذیرفتن ره حسنات
ای که هستی تورهنمای کسان
به سوی حق آشکارجهان

{دعای روزبیستم}
ای خدابازکن به روی لم
همه باب ازبهشت رادرآن
وبه رویم ببنداین اوقات
همه درهای دوزخ ونیران
وموفق بداردراین وقت
تومرادرتلاوت قرآن
ای که نازل کنی توامن وامان
دردل مدمان باایمان

{دعای روزبیست ویکم}
ای خدابرقرارکن رهبر
این زمان تاروم سوی رضوان
ودراین روزواین زمان توبخواه
بسته برروی من ره شیطان
جای آسایش وقرارمرا
ای خدا برقرارکن به جنان
ای که سازی ادازاحسانت
حاجت هرکه هست خواهانت

{دعای روزبیست ودوم}
ای خداباکن به روی دلم
این زمان باب فضل واحسانت
توبباران دراین زمان برمن
برکاتی زلطف شایانت
توچنین وقت بخش توفیقم
درره موجبات رضوانت
جای ده این زمان مردریاب
درمیان بهشت غفرانت
ای که پاسخ دهی توهمواره
دعوت مردمان بیچاره

{دعای روزبیست وسوم}
ای خداشستشوبده درآن
تومراازهمه خطاوذنوب
جای من پاک کن دراین اوقات
توزآلودگی زکل عیوب
ازمون کن دل وروان مرا
بهرتقواکه می نهی به قلوب
ای که داری تودیده گنهکاران

{دعای روزبیست وچهارم}
ای خداخواهم ازتودراین وقت
آنچه سازدتورازمن خشنود
به سوی توپناه میآرم
زانچه بهرتوخشم ورنجش بود
خواهم ازتودهی به من توفیق
تااطاعت کنم تورابه وجود
نه به عصیان توشوم مایل
ای توبخشنده برهمه سائل

{دعای روزبیست پنجم}
ای خدا درچنین زمان تومرا
دوست گردان ، به دوستدارانت
ساز دوشمن مرا به اعدایت
پیروخاتم رسولانت
ای نگهدارازگناه وخطا
دل وجان پیامبرانت را

{دوعای بیست وششم }
ای خدا این زمان قراربده
کوششم را به نزد خود مشکور
جرم من بخش وکار من بپزیر
عیب من کن تواین زمان مستور
ای که هستی بیشتر شنوا
ازکسانیکه که بشنوند ندا

{دوعای روزبیست وهفتم }
ای خدا روزیم بکن دران
لیلة القدروفضل آن شب را
توبگردان امورمن آسان
دورساز ازطریق سختی ها
عذرهای مرا بپزرا باش
وبریزان زمن گناه وخطا
ای که هستی روف وخیراندیش
برهمه بنده گان صالح خویش

{دوعای روز بیست وهشتم}
ای خدا بهره ام زیادت کن
درچنین وقت ازنوافل آن
توگرامی بیدارجان مرا
به حضورمسائل ایمان
کن مقرب وسیله ام سوی خویش
ازمیا ن وسایل ای ر حمن
ای که برگشت نستت درکار
گرسماجت کنند وگراصرار

{دوعای بیست ونهم }
ای خدا رخت رحمتت پوشان
برمن این روزها و ساعت ها
روزیم کن دران ره توفیق
ونگهدارجسم وجان مرا
درره اتهام وتیرگیش
قلب من پاک کن خداوندا "
ای که داری تومهربانی بیش
برهمه بنده گان ومومنان خویش

{دوعای روز سی ام }
ای خدا روزه مرا کن وصل
تودراین روزها به شکر ورضا
باقبول وره رضایت تو
نیزخوشنودی رسول هدا
فرع آن با اصول کن ستوار
به محمد ص که سروراست به ما
وبه آن آل واهل بیت رسول
که همه طاهرند نزدخدا
جمله حمد هست ازیزدان
کوست پرور دگارعالمیان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۲۸
حسین سبزعلی
چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۶ ب.ظ

خمس





خمـــس

س 422 ـ این جانب دوستى دارم که در وجوب خمس شبهه مى کند و وجوه شرعى مالش را نمى پردازد و چه بسا از حرفهایش بوى انکار مى آید مستـدعى است حکم مسأله را بیان کرده و راهنمایى فرمایید.
ج ـ اصل وجوب خمس فى الجمله از ضروریات اسلام است و منکر آن کافر است و خلاصه اینکه خمس یکى از فرائض الهى است که در قرآن مجید(1) و روایات مستفیضه (2) به آن امر اکید شده و محلّ اتّفاق همه شیعه امامیّه بلکه 

1 ـ قال اللّه تعالى: واعلموا اَنّ ما غَنَمْتُم مِن شیىءِ فَاِنَّ لِلّه خُمْسَهْ وَ لِلّرسُولِ وَلِذى القربى والیتامى والمَساکین وابن السَّبیل اِنْ کُنْتم آمَنْتُم بِالله وَ ما اَنزَلنا عَلى عَبدِنا یَومَ الفَرقانِ یَومَ التقى الجمعان والله عَلى کُلِّ شَىء قَدیر(سوره انفال، آیه 41).
2 ـ عن ابى جعفر علیه السلام قال: لایحلّ لاَِحد اَن یشترى مِنَ الخُمس شَیئاً حتّى یصِلَ اِلَینا حَقَّنا (الوسائل، ابواب مایجب فیه الخمس، ب 1، ح 4)
و عن محمّد بن زید الطبری قال: کتب رجل من تجّار فارس من بعض موالی أبى الحسن الرضا(ع) یسأله الأذن فی الخمس، فکتب إلیه: 
بسم الله الرحمن الرحیم، إنّ اللّه واسع کریم، ضمن على العمل الثواب، و على الضیق الهمّ، لایحلّ مال إلاّ من وجه أحلّه الله، إنّ الخمس عوننا على دیننا و على عیالاتنا و على أموالنا، و ما نبذله و نشتری من أعراضنا ممّن نخاف سطوته، فلا تزووه عنّا، ولاتحرموا انفسکم دعاءنا ما قدرتم علیه، فإنّ إخراجه مفتاح رزقکم، و تمحیص ذنوبکم، و ما تمهدون لأنفسکم لیوم فاقتکم، والمسلم من یفی للّه بما عهد إلیه، ولیس المسلم من أجاب باللسان و خالف بالقلب، والسلام.
عن محمّد بن زید قال: قدم قوم من خراسان على أبى الحسن الرضا(ع) فسألوه أن یجعلهم فی حلّ من الخمس، فقال: ما أمحل هذا؟! تمحضونا المودّة بألسنتکم و تزوون عنّا حقّاً جعله اللّه لنا و جعلنا له، لانجعل لانجعل لانجعل لأحد منکم فی حلّ.
و عن أبی بصیر، عن أبی جعفر(عو قال: سمعته یقول: من اشترى شیئاً من الخمس لم یعذره اللّه، اشترى مالا یحلّ له.
و عن ابى الحسین محمّد بن جعفر الأسدى قال: کان فیما ورد علىّ [من] الشیخ أبى جعفر محمّد بن عثمان العمری قدّس الله روحه فى جواب مسائلى إلى صاحب الدار(ع): و أمّا ما سألت عنه من أمر من یستحلّ ما فی یده من أموالنا و یتصرّف فیه تصرّفه فى ماله من غیر أمرنا فمن فعل ذلک فهو ملعون و نحن خصماؤه، فقد قال النبى(ص): المستحلّ من عترتى ما حرّم الله ملعون على لسانى و لسان کلّ نبی مجاب، فمن ظلمنا کان من جملة الظالمین لنا، و کانت لعنة الله علیه لقوله عزّ وجلّ: «أَلا لَعنَةُ الله عَلَى الظّالِمینَ» إلى آخر.
و عن إسحاق بن عمّار قال: سمعت أبا عبدالله(ع) یقول: لایعذر عبد اشترى من الخمس شیئاً أن یقول: یا ربّ، اشتریته بمالی، حتى یأذن له أهل الخمس. (الوسائل، ابواب الانفال، ب 3، ح 2، 3، 6، 7 و 11)

(صفحه190)

عموم مسلمین است اگر چه در بعضى خصوصیّات آن از حیث مورد و مصرف اختلاف وجود دارد و چنانچه کسى از پرداخت یک درهم یا کمتر از آن امتناع کند در زمره ظالمین به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ذریّه آن حضرت مى باشد و از غاصبین حق آنها محسوب مى شود بلکه هر کس خمس را حلال بداند از کافرین است و در هر صورت تا انکار شخص نسبت به اصل خمس محرز نشود نمى توان حکم به کفر او کرد و احکام اسلام بر او مترتّب مى شود و پاک است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۰۶
حسین سبزعلی
سه شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۰۱ ب.ظ

عوامل لذت بخشی مناجات و عبادت


چه کار کنیم تا لذت مناجات را بچشیم؟
همراه با این آگاهی و عمل، آن لذّتی هم که به دنبالش می‌باشیم حاصل می‌شود. 
اما این که چگونه و چه‌طور و با چه وسیله‌ای فراهم می‌شود موضوع بحث ما است که توضیح می‌دهیم.

 

به گزارش سرویس دینی جام نیوز، همان طور که انسان دارای حواس ظاهری است، حواس باطنی هم دارد مثل چشم باطن، گوش باطن او لذت معنوی را با همین مذاق روحی و درونی‌اش درک می‌نماید.
لذت را چنین تعریف کرده اند: لذت حالتی است ادراکی که هنگام یافتن شیئی دلخواه، برای ما حاصل می‌شود به شرط این که آن شیئ را به عنوان مطلوب خود بشناسیم و نیز از یافتن آن آگاه و به آن توجه داشته باشیم.(1)

 


عبادت هم به معنی بندگی و پرستش می‌باشد که به گفتة خداوند متعال هدف خلقت جن و انس عبادت و بندگی است. ما خلقتُ الجن و الانسُ الّا لیعبدون(2).

 


درک لذت عبادت با آگاهی از عبد و بنده بودن ما نسبت به خدا می‌باشد همین آگاه بودیم که بنده و عبدیم و او مولا و همة اختیار عبد در دست اوست، بنابراین باید او را اطاعت کنیم. همراه با این آگاهی و عمل، آن لذّتی هم که به دنبالش می‌باشیم حاصل می‌شود. اما این که چگونه و چه‌طور و با چه وسیله‌ای فراهم می‌شود موضوع بحث ما است که توضیح می‌دهیم.

 

 

سلامتی روح و درک لذت: 

بارها شده است که بیمار می‌شویم و به خاطر همین امر از مزة غذاها و سایر لذات جسمی درک کاملی نداریم مثلاً به خوبی نمی‌توانیم بوها را تشخیص دهیم. مزه‌ها نامفهوم می‌شود و صداها را خوب نمی‌شنویم در مورد مسائل معنوی و عبادی هم چنین می باشد. موقعی که روح ما با مادیات، گناهان و امور غیر خدایی بیشتر انس گرفت، از درک واقعی عبادات هم، به همان مقدار غافل و محروم می‌شویم. شاید بعضی مواقع از سلامت روح برخوردار باشیم اما وجود نواقصی در شناخت و باورمان مانع از درک واقعی می‌شود. در این زمینه ما اصول مهم را در دو بخش بیان می‌کنیم.

 

 

اصول زیربنایی

مطلب مهم همان آگاهی به جایگاه خود و خدای خود می‌باشد. به عنوان مثال کسی می‌تواند طعم شاگردی را بچشد که واقعاً در خدمت یک استاد باشد و وظایف شاگردی را انجام دهد بداند که استاد صاحب تجربه و کمال است و شاگرد نیازمند به آنهاست. در عبادات هم به همین صورت است، ما باید نسبت به جایگاه خود شناخت بدست آوریم. باید نسبت به خدا، به خود و به جهان پیرامون خود آگاه باشیم. موقعی که سؤالهایی مثل از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟ جمله انا لله و انا الیه راجعون برای ما تفهیم شد آنگاه می بینیم که مسیر زیادی را پیموده ایم ولی این شناخت چگونه حاصل می شود؟

 

 

1. تفکر: 

با اندیشیدن در خود و نعمت های الهی و با تکرار و تلقین آن به نفس و ذکر اذکاری مبنی بر وجود دائمی خدا، قدرت و علم و احاطه و تسلط خدا بر ما، شناخت حاصل می شود. با مطالعه و سیر در آفاق و انفس (جهان بیرونی و جهان درونی) و طرح سؤالاتی در مورد چرایی و چگونگی، مثل قطره آبی که بر سطح سختی می چکد و بر آن نفوذ می کند، اندک اندک بر نفس ما اثر می گذارد و همین که شناختیم، با شوق و ذوق بیشتر به سوی معبود و محبوب قدم بر می داریم.

 

 

2. انجام واجبات و ترک گناهان

قبلاً از سلامت و صحت روح بحث شد. در این جا هم متذکر می شویم که برای درک واقعی لذت عبادات، باید ذائقة روح ما تغییر نکرده باشد و مأنوس با گناه نشده باشد چرا که خود همین، موجب عدم درک لذت واقعی می شود. با توبه و استغفار و انجام عمل صالح می توان به مرور زمان ذائقة روح را به سمت اصلی خود رهنمون سازیم.

 

 

3. یاد معاد و دوام ذکر خدا: 

در طول انجام عمل برای افزایش شناخت خود باید به مسألة ذکر و دوام بر آن هم توجه نماییم. در مدت شبانه روز که با یاد خدا شب و روز را سپری می کنیم، موجب می شود در عبادات خود هم حضور بیشتری داشته باشیم و لذت آن را درک نماییم. صحبت از حضور شد هرچه ما در محضر پروردگار عالم حضور بیشتری احساس کنیم، لذت بیشتری هم دارد و این سخن مکمل همان شناخت می باشد که بدانیم کجا هستیم و نقش ما در این عالم چیست؟

 


یاد معاد و مرگ هم در انقطاع و دل کندن از دنیا و هجرت به سوی خدا بسیار کار ساز است چرا که این یاد و ذکر متعلق آن مرگ و حساب و کتاب و پاداش و ... می باشد که با خصوصیات روح مجرد ما بیشتر سنخیت و موافقت دارد.

 

 

اصول فرعی

پس از آنکه موارد زیربنایی مهم تر را مورد توجه قرار دادیم یعنی با تفکر و مطالعه و ... آگاهی و شناخت خود را نسبت به خود و خدا بیشتر کردیم و با سوهان توبه دل و جان خود را صیقل دادیم تا آئینة تمام نمای خداوند شوند، در کنار آن ها رعایت موارد دیگری هم کار ساز خواهد بود.

 


1. دوستان و به طور کلّی محیط و ارتباطات ما در حالت های معنوی ما تأثیر بسزائی می گذارند

بنابراین در انتخاب و ارتباط با دوستان باید دقت کنیم. زیرا که معاشرت با گروهی، انسان را بالا یا پایین می کشاند.

 


2. اقبال و ادبار قلب. قلب انسان به طور دائم آمادگی برای هر کاری را ندارد. بنابراین موقعی که آمادگی روحی بیشتری دارید، می توانید از انجام واجبات به مستحبات - که خود پلی است برای ترقّی - بپردازید. ولی مواقعی که از آمادگی روحی زیادی برخوردار نیستید فقط به انجام واجبات بسنده کنید هرچند می توان گفت. یکی از دلایل آمادگی کم یا زیاد روح ما برای عبادت به کارهای روزمرة ما بستگی دارد ولی در این مسأله هم باید دقت کرد.

 


3. موعظه و تنبّه و مطالعة حالات عرفانی عرفا و بزرگان دین هم سهم به سزائی در بالا بردن درک لذت عبادات دارد. همین که می بیینیم عرفا چگونه با شروع عبادت از خود بیخود می شدند و پرواز روحانی داشتند و چه لذتی از زندگی می بردند، برای ما خوشایند خواهد بود و ما را به آن سمت می کشاند که موانع را برداریم و مانند آن ها عمل نماییم.

 


4. دعا و توسل برای رسیدن به چنین مقامی.

 

 

پایان: به توضیح دو نمونه از عشق ورزی و درک لذت عبادت می پردازیم:


1. وقتی محبت بالا گیرد نامش عشق است و نشانة آن تخلیة دل از غیر و اختصاص دادن آن به محبوب است. اهل ایمان، کمال محبت و دوستی را فقط به خدا اختصاص می دهند.(3) این جاست که هم آن ها خدا را دوست می دارند و هم خدا آن ها را دوست می دارد «یحِبًّهم و یحبونه».

 


دل عاشق و سالک خالی از محبت دنیا و آخرت است و غیر از رحمت یار، قلبش به غیر اختصاص ندارد.(4)

 


2. آن که آتش اشتیاق در دل او شعله ور شده باشد نه میلی به غذایش باشد و نه از آب خوشگوارتر لذتی برد ... . پس چون به میدان شوق قدم نهادی بر نفس خود و هر مرادی که از دنیا داری تکبیر بگو و هر چه را که دل به آن بسته ای واگذار.(5)

 


آری! با شناخت او و درک جایگاه خود محبت و عشق او در دل جای می گیرد و غیر از خدا همه را بیرون می کند و انقطاع حاصل می شود و شبانه روز فرد می شود او و یاد او و این است لذت واقعی.

 

 

 

 

پی نوشت ها:

1. مصباح یزدی، محمدتقی، خودشناسی برای خودسازی، قم، مؤسسة در راه حق، 1373، ص 35.
2. ذاریات:56.
3. ارفع، سیدکاظم، اخلاق در قرآن، تهران، فیض کاشانی، چاپ دوم، 1375، ص 24.
4. همان، ص 27 به بعد.
5. ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، رسالة لقاء الله، ترجمة سید احمد فهری، تهران، فیض کاشانی، چاپ هشتم، 1374، ص 36.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۱
حسین سبزعلی