منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۳۳/فصلت﴾
و چه شخصی خوش گفتارتر از آن کس که به سوى خدا دعوت نماید و کار نیک انجام دهد و گوید من [در برابر خدا] از تسلیم‏ شدگانم (۳۳/فصلت)
************
حسین سبزعلی هستم
از محصلین مرکز تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم (تربیت راهنما)
امیدوارم توفیق خداوند متعال و اهل بیت شامل حال حقیر شده ، از خطباء ، سخنرانان و دعوت کنندگان به سوی خداوند متعال باشم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

بیش از 30 عامل مغفرت خدا

عوامل مغفرت در قرآن و روایات

عوامل مغفرت الهی

عوامل مختلف مغفرت

عوامل مختلف بخشش گناهان

تقلید ممدوح

تقلید مذموم

آیا تقلید در احکام عقلانی است

حکم شرعی کوهنوردی مختلط

حکم شرعی اردوی مختلط

حکم شرعی اختلاط زن و مرد

حکم شرعی اختلاط دختر و پسر

گریه بر حسین علیه السلام گناهان بزرگ را از بین می برد

همسویی توبه و اشک بر حسین علیه السلام

شبهه شیعتنا العرب و العجم عدونا

زنان ایرانی را به اسارت بگیرید جمله امام حسین نیست

متن روضه شب تاسوعا

متن مجموعه روضه های شب های محرم

متن روضه های محرم

متن روضه شب های محرم از مداحان معروف

متن روضه ده شب محرم

سخنی از فیض کاشانی در مورد توبه

سخنی از امام خمینی ره در مورد توبه

خوشحالی خدا از توبه بنده

توبه کنندگان واقعی

شب قدر شبی برای امام علی علیه السلام و یازده فرزند اوست

به شب قدر ایمان بیاورید

شب قدر شبی برای اعتقاد راسخ به امام عصر عح

رابطه شب قدر و امامت

پیامبر صل الله علیه و آله : من انکر المهدی فقد کفر

آخرین نظرات

۴ مطلب با موضوع «مواد منبر :: اشعار منبری» ثبت شده است

شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۷ ق.ظ

30 شعر امام زمانی

1_

همه جا بروم به بهانه تو 
که مگر برسم در خانه تو 

همه جا دنبال تو می گردم 
که تویی درمان همه دردم 

یا ابا صالح مددی مولا 

نشوم به جز از تو گدای کسی 
بی ولای تو من نکشم نفسی 

که تو لیلای من مجنونی 
همه هست من دلخونی 

یا ابا صالح مددی مولا 

اگرم نبود دل لایق تو 
نظری که دلم شده عاشق تو 

به خدا هستی همه هستم 
به تو دل بستم به تو دل بستم 

یا ابا صالح مددی مولا 

دل خود زده ام گره بر در تو 
چه شود که رسم بر محضر تو 

من نا قابل به تو دل بستم 
نکشی دامان خود از دستم 

یا ابا صالح مددی مولا 

همه درد و غمم، تو دوای منی 
تو صفای صفا، تو منای منی 

تو گل زیبای منی مهدی (عج) 
تو مه شبهای منی مهدی (عج) 

یا ابا صالح مددی مولا 


************************

2_

خوش آن صبح وصالی که هجران به سر آید 
خوش آن جمعه که بر ما ز مهدی خبر آید 

بگویید و بگردید به دریا و به صحرا 
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا 

خوش آن لحظه ی شیرین که روی تو ببینیم 
سر راه تو همچون گدایان بنشینیم 

ببوسیم رهت را، ببینیم رخت را 
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا 

خوش آن لحظه که آریم به سوی تو نیازی 
همه پشت سر تو بخوانیم نمازی 

برد نغمه ی حمدت به هر آیه دل از ما 
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا 

به پای گل نرگس بریزید گل یاس 
بخوانید حضورش همه روضه ی عباس 

بگویید بگویید ز بی دستی سقا 
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا 

خوش آن لحظه ی شیرین که در کعبه درآیی 
چو پیغمبر اکرم کنار حجر آیی 

شود دیده ی حجاج همه محو تماشا 
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا 

همه منتظر هستیم که آیی به مدینه 
کنی یاد، کنی یاد، ز مسمار و ز سینه 

ز سوز تو مدینه شود محشر کبری 
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا 

خوش آن لحظه که آیی سر قبر پیمبر 
سر قبر پیمبر شوی زائر مادر 

شود تربت زهرا به دیدار تو پیدا 
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا 


************************

3_


دانلود سبک

چون مهر به نور خود پیدایی و پنهانی 
با آن که ز من دوری نزدیک تر از جانی 

اوصاف کمالت را آیات جمالت را 
می خوانم و می بوسم انگار که قرآنی 

از صوت تو مبهوتم در حسن تو حیرانم 
تو حضرت داوودی یا یوسف کنعانی 

من با تو و تو با من، انصاف کجا رفته؟ 
من کمترم از مور و تو فوق سلیمانی 

من زخم و تویی مرهم، من درد و تویی درمان 
من خشکی و تو دریا، من تشنه تو بارانی 

من شام غریبانم تو صبحدم عیدی 
من خار مغیلانم تو سرو گلستانی 

من بر سر راه تو چون گوی به چوگانم 
تو در دل زار من، چون نوح به طوفانی 

با گل کنمت تشبیه یا با نفس عیسی 
هم خوب تر از اینی، هم پاک تر از آنی 

قرآن به تو می نازد عترت به تو می بالد 
تو منتقم خون سالار شهیدانی 

سوز جگر "میثم" آتش زده بر عالم 
باشد که دمی با او بنشینی و بنشانی 

مولا یا ابا صالح


********************

4_

عمر را پایان رسید و یارم از در درنیامد 
قصه ام آخر شد و این غصه را آخر نیامد 

جام مرگ آمد به دستم، جام می هرگز ندیدم 
سال ها بر من گذشت و لطفی از دلبر نیامد 

مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز 
آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد 

عاشقان روی جانان، جمله بی نام و نشانند 
نامداران را هوای او دمی بر سر نیامد 

کاروان عشق رویش صف به صف در انتظارند 
با که گویم آخر آن معشوق جان پرور نیامد 

مردگان را روح بخشد، عاشقان را جان ستاند 
جاهلان را این چنین عاشق کشی باور نیامد 
امام خمینی


********************

5_



باید سلام کرد به تسبیح و یاد او
بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او

بر او درود و خیر کثیر وجود او
بر حالت قیام و رکوع و سجود او

عمرش چو جلوه‌ی ابدیت بلند باد
حزبش بلندپایه و پیروزمند باد

ای آخرین امید بشر، در کویر غم
هرم حریر عاطفه در زمهریر غم

مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی

ای یک اشاره‌ی لب تو «سابغ النعم»
یک زمزمه دل شب تو «دافع النقم»

چشمان ما غبار گرفت و نیامدی
دامان انتظار گرفت و نیامدی

کی می‌شود که پنجره‌ی پلک وا کنی؟
وجه خدای! عطف توجه به ما کنی

دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترینا»، گفتم «متی نراک»

«یا ایها العزیز»! ببین خسته‌حالی‌ام
چشمان پرستاره و دستان خالی‌ام

ماییم آن «خسی که به میقات» آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم

شام فراق، سوره‌ی واللیل خوانده‌ایم
یوسف ندیده «اوف لنا الکیل» خوانده‌ایم

یا ایها العزیز! به زیبایی‌ات قسم
بر حسن دل‌فریب و فریبایی‌ات قسم

دل‌ها ز نکهت سخنت زنده می‌شود
عالم به بوی پیرهنت زنده می‌شود

صبح وصال تو شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زبر کند

موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه، چشم به راه ظهور توست

تنها نه از غمت، دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است

شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
محمدجواد غفورزاده (شفق)


******************

6_


  • سبک

  • عمری به آرزوی وصال توسوختیم
    با یاد آفتاب جمال تو سوختیم

    ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
    ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم

    دلخون چولاله هانبشتیم وباغبان
    تا آورد به جلوه نهال تو، سوختیم

    ای شام هجر!کی سپری میشوی که ما
    در آرزوی صبح زوال تو سوختیم

    ما را چومرغکان، هوس آب ودانه نیست
    اما زحسرت لب و خال تو سوختیم

    چندی به گفت و گوی فراق تو ساختیم
    عمری به آرزوی وصال تو سوختیم
    عباس خوش عمل


    ******************

    7_


    از همه سو می دمد، نور تجلّای تو 
    غایبی و عالمی است، محو تماشای تو 

    تا که نهم از شرف، پا به سر آسمان 
    کاش که می شد سرم، خاک کف پای تو! 

    روی به هر سو کنی، پای به هر جا نهی 
    در سر ما شور توست، در دل ما جای تو 

    سروقدان قائمند تا تو قیامت کنی 
    ای نگه فاطمه بر قد و بالای تو! 

    خیز و بر آر از جگر بانگ "اَنَاالمنتقم" 
    تا همگان بشنوند از حرم، آوای تو 

    زنده شود از دمت، روح هزاران مسیح 
    دل ببرد از کلیم، نطق دل آرای تو 

    از حرم فاطمه تا صف کرببلاست 
    چشم دو ششماهه بر قامت رعنای تو 

    موسی سینای جان، چهره عیان کن عیان 
    تا که شود عالمی طور تجلّای تو 

    آرزوی فاطمه بانگ "اَنَاالمهدی ات" 
    عقده گشای علی، دست توانای تو 

    آینه بگشا دمی تا که کند هر دمی 
    چارده آیینه نور، جلوه ز سیمای تو 

    "میثم" اگر می چکد، از نفسش شهد جان 
    میوة نخلش بود، شاخة خرمای تو 
    سازگار


    *******************

    8_

  • سبک

  • ای دل رنجور مرا مشتعل 
    ای همه عشاق به تو مشتغل 

    حجت معبود سلام علیک 
    مهدی موعود سلام علیک 

    دست من خسته و دامان تو 
    چشم من و سفره ی احسان تو 

    جمعه ی دیگر دگر از دست رفت 
    طاقت این محتضر از دست رفت 

    سر به گریبان و شهیدم تو را 
    خسته شدم بسکه ندیدم تو را 

    جمعه غروبش چه نفس گیر شد 
    یاور مظلوم بیا دیر شد 

    زخم فراق تو دهن باز کرد 
    شمع شد و سوختن آغاز کرد 

    آخر این شام سحر گاه نیست 
    کار من زار به جز آه نیست 

    طعنه زدن زخم زبان یک طرف 
    شیعه غریب است و جهان یک طرف 

    من که غلام استم و خاک تو ام 
    گرچه بدم لیک هلاک تو ام 

    امشب اگر جواب دعوت دهید 
    شور به بزم این رعیت دهی 

    رنجه کن ای ماه قدم هات را 
    جلوه نماکن رخ زیبات را 

    روضه ی من سینه ی سوزان تو 
    جان من و عشق عمو جان تو 

    باز دلم خانه ی غم شد بیا 
    روضه ی عباس علم شد بیا 
    محمود کریمی


    ********************

    9_

  • سبک

  • هر شب به دل غمزده، غوغای تو دارم 
    نقشی به دل از قامت رعنای تو دارم 

    غائب ز نظر باشی و در قلب هویدا 
    از دیده ی دل، دیده به بالای تو دارم 

    نادیده مجسّم شده ای در بر چشمم 
    آن سان که نظر، بر رخ زیبای تو دارم 

    اندر ظلمات دلم ای خضر طریقت 
    صد شعله به هر شب ز تجلای تو دارم 

    گر جلوه کنی یا نکنی، حکم تو باشد 
    امّا چه کنم، میلِ تماشای تو دارم 

    ای یوسف زهرا(س)! سر بازار محبّت 
    با رشته کلافی سر سودای تو دارم
     

    از ذره زیانی نرسد مهر فلک را 
    من ذره ی ناچیز و تمنای تو دارم 

    با غیر توأم نیست در عالم سروکاری 
    امید کرم از تو و آبای تو دارم 

    مپسند که نادیده جمال تو بمیرم 
    این مسئلت از درگه والای تو دارم
     

    از قبر و قیامت نبود بیم و هراسم 
    زیرا که به دل مهر تولای تو دارم 

    امضای قبولی زنی ار بر دل عاشق 
    فخرم به جهان است که امضای تو دارم


    ******************

    10_


  • سبک

  • دیگر دل شیدا زده ام تاب ندارد 
    چشمان به ره مانده من خواب ندارد 

    از بس که دویدم ز پیت یوسف زهرا 
    این پیکر خسته که دگر تاب ندارد 

    تا کی به فراغ تو کنم گریه شب و روز 
    این دیده گریان که دگر آب ندارد 

    ای روشنی ظلمت و تاریکی قبرم 
    این خانه به جز نور تو مهتاب ندارد


    ****************

    11_


    چه انتظار عجیبی! چه انتظار عجیبی!
    تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

    عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت!
    چه کودکانه سپردم دلم به قصه قسمت!

    چه بی خیال نشستم، نه کوششی نه وفایی!
    فقط نشسته و گفتم: «خدا کند که بیایی!»


    ******************

    12_

    باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد 
    صبح آمد ظهر شد مغرب رسید آقا نیامد 

    شب شد و خورشید کنعان ولایت را ندیدم 
    کور شد از گریه چشمم، یوسف زهرا نیامد 

    دشمنان با خنده می پرسند پس آقایتان کو؟ 
    دوستان با گریه می گویند آمد یا نیامد؟ 

    ما بدون او غریب و او میان ماست تنها 
    آن امام قرن ها مثل علی تنها نیامد 

    عمر ما با نالة یابن الحسن طی شد دریغا 
    منجی ما صاحب ما رهنمای ما نیامد 

    شیر حق خانه نشین، فرزند او در کوه و صحرا 
    قامت زهرا دو تا شد حجت یکتا نیامد 

    شاید او هم مثل جدّش سر میان چاه برده 
    پس چرا از چاه هم آوای آن مولا نیامد؟ 

    دیده ام از اشک لبریز و دلم دریایی از خون
    رفتم از دست و ز مولایم صدای پا نیامد 

    فتنة فرعون عالم گیر شد ای اهل عالم 
    کو عصا چون شد ید بیضا چرا موسا نیامد؟ 

    سال ها و ماه ها و هفته ها بگذشت میثم 
    جمعه ها رفتند و آن مهر جهان آرا نیامد 


    ******************

    13_

    یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو
    ای آفتاب من همه چیزم فدای تو

    یک شب بیا به ما برسد ای اذان صبح
    از پشت بام مسجد کوفه صدای تو

    ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم
    شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو

    غیر از همین دو قطره اشکی که مانده بود
    چیزی نداشتم که بیارم برای تو

    از روزهای هفته سه شنبه برای من
    شبهای پنجشنبه و جمعه برای تو

    روزی به خاطر سفر جمکران من
    روزی به خاطر سفر کربلای تو
    علی اکبر لطیفیان


    ********************

    14_


    آفتابا بسکه پیدائی نمی دانم کجائی 
    دور از مائی و با مائی نمی دانم کجائی 

    هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم 
    جلوه گر از بس به هر جائی نمی دانم کجائی 

    جمع ها سوزند گِرد شمع رخسار تو و، تو 
    در میان جمع تنهائی نمی دانم کجائی 

    گاه چون یونس به بحری گه چو عیسی در سپهری 
    گاه چون موسی به سینائی نمی دانم کجائی 

    گاه دلها را بکوی خویش از هر سو کشانی 
    گاه خود پنهان به دلهائی نمی دانم کجائی 

    در جهان جویم رخت یا از جنان گیرم سراغت 
    در دو عالم عالم آرائی نمی دانم کجائی 

    هر کجا می خوانمت بر گوش جان آید جوابم 
    پیش من با من هم آوائی نمی دانم کجائی 

    شهر را گردم به شوقت کو به کو منزل به منزل 
    یا به دشت و کوه و صحرایی نمی دانم کجائی 

    کعبه ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمینی 
    یا کنار قبر زهرائی نمی دانم کجائی 

    عبد را هجران مولا تلخ تر از زهر باشد 
    من تو را عبدم تو مولائی نمی دانم کجائی 

    زخم قرآن را شفابخشی به تیغ انتقامت 
    درد عترت را مداوائی نمی دانم کجائی 

    مانده بر لب های اصغر همچنان نقش تبسم 
    تا برای انتقام آئی نمی دانم کجائی 

    «میثم» از خون جگر دائم بیادت دیده شوید 
    تا بر او هم چهره بگشائی نمی دانم کجائی


    ******************

    15_

    چی میشه عزیز زهرا دیگه از سفر بیایی
    برای بوسه به دستت شده یک نظر بیایی

    اگه تو منتظری که من خودم عوض بشم 
    برای خوب شدنم باید تو یک سحر بیایی

    غروب جمعه که می شه دل عاشق میگره 
    چی میشه قبل غروب دیگه تو از سفر بیایی

    ما که غیر روضه جد تو جایی نداریم 
    چی میشه لطف کنی و میون چشم تر بیایی

    به خدا ز هر طرف ما رو به غفلت می کشن 
    چی مشه مدد بدی برای رفع این خطر بیایی

    ما که غیر روضه جد تو جایی نداریم
    چی میشه منتقم، گل شکسته سر بیایی 

    چی میشه همه جوره من و گدای خود کنی 
    برا اینکه زندگیم خوب بشه پر ثمر بیایی


    ******************


    16_

    رها کنید دگر صحبت مداوا را 
    فراق اگر نکشد، وصل می کشد ما را

    تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما 
    ندیده ایم هنوز آن جمال زیبا را

    شراره های دلم اشک شد، ز دیده چکید
    ببین چگونه به آتش کشید، دریا را

    قسم به دوست که یک موی یار را ندهم
    اگر دهند به دستم، تمام دنیا را

    به شوق آنکه ز کوی تو ام نشان آرد
    به چشم خویش کشیدم غبار صحرا را

    جنون کشانده به جایی مرا که نشناسم
    طریق کعبه و بتخانه و کلیسا را

    تمام عمر به خورشید و ماه ناز کنم
    اگر به خانه تاریک من نهی پا را

    نسیم صبح ز راهی که امدی برگرد 
    ببر سلام ز من، آن عزیز زهرا را

    به راه عشق سرودست وپا بده میثم
    ولی زدست مده دوستی مولا را 
    غلام رضا سازگار


    ********************


    17_

    کی شود از تو بیاید خبری مهدی جان 
    برسداین شب ما را سحری مهدی جان 

    ز فراق رخ تو تا به سحر ناله زنم 
    ناله دلشدگان را اثری مهدی جان 

    آه و افسوس که عمرم به فراق تو گذشت 
    حاصلم نیست بجز چشم تری مهدی جان

    مادرت گفت میان در و دیوار بیا 
    که مرا حاصل خون پسری مهدی جان 

    بین چه سان سیلی دشمن رخ من کرده کبود
    که چنین تیره نگشته قمری مهدی جان 

    صورت نیلی خود را ز علی پو شاندم 
    تا نبیند ز کبودی اثری مهدی جان
    سید حسین هاشمی نژاد 


    ********************


    18_


    آیا شود که یکبار سویم نظرکند یار 
    با دست مهربانش پنجه بسر کند یار

    آیا شود که یکبار بر زانوان دلدار 
    من سر نهم فراوان آوازه سر کند یار

    آیا شود که یکبار آید مرا وصالی
    تا بر زنخدان من بوسه خبر کند یار

    آیا شود که یکبار از دست پرتوانش
    جامی دهد شرر بار دل پر ثمر کند یار

    آیا شود که یکبار از مهر پر فروغش
    این پرده از دلم را راه گهر کند یار

    آیا شود که یکبار پرده زچشم براید
    تا بینم آن جمالش در دل اثر کند یار

    آیا شود که یکبار دست مرا بگیرد
    تا هر چه غیر خود را از دل بدر کند یار


    ***********************


    19_


    کاش از لطف شبی یاد زما می کردی
    یاد از عاشق افتاده ز پا می کردی

    کاش بیمار فراقت که ز پا افتاده 
    با نگاه ملکوتی، تو دوا می کردی

    کاش می آمدی با یک نظر ای نخل امید 
    گره از کار من زار، تو وا می کردی

    کاش یک شب تو برای فرجت مالک من 
    با دل سوخته ی خویش دعا می کردی

    همچو باران به سر شیعه بلا می بارد 
    کاش می آمدی و دفع بلا می کردی

    پرچم ظلم بر افراشته شد در همه جا 
    کاش تو پرچمی از عدل بپا می کردی


    سید عبد الحسین رضایی 


    ***********************


    20_


    چرا ز کوی عاشقان دگر گذر نمی کنی 
    چه شد که هر چه خوانمت به من نظر نمی کنی 

    مگر مرا ز درگهت خدا نکرده رانده ای 
    دگر برای خدمتت مرا خبر نمی کنی 

    خدا گواه من بود که قهر تو کشد مرا 
    ز قهر با غلام خود چرا حذر نمی کنی 

    نشسته ام به راه تو به عشق یک نگاه تو
    ز پیش چشم خسته ام چرا گذر نمی کنی 

    تو ای همای رحمت ای جهان به زیر سایه ات
    چرا نظر به مرغکی شکسته پر نمی کنی؟

    نگر به خیل سائلان به سامرا و جمکران 
    ز باب خانه ات چرا سری به در نمی کنی؟ 
    شاعر: حبیب الله چایچیان «حسان 


    *************************


    21_


    ای طبیبم به سر بستر بیمار بیا
    بهر دلداری دلسوخته زار بیا

    تو که دل را به نگاهی بربودی ز کفم
    بپرستاری بیمار دل افکار بیا

    آتش هجر تو سوزانده همه هستی من
    به تسلای دل و جان شرربار بیا

    اشک هجر است که از دیده من میبارد
    بهر غمخواری این چشم گهر بار بیا

    دل من خون شد و از دیده برون میریزد
    به تماشای دل و دیده خون بار بیا

    یوسف فاطمه (ع) بین منتظران منتظرند
    پرده بردار ز رخ بر سر بازار بیا


    *******************


    22_


    از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
    انی رایت دهرا من هجرک القیامه

    دارم من از فراقش در دیده صد علامت
    لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

    هر چند کازمودم از وی نبود سودم 
    من جرب المجرب حلت به الندامه

    پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
    فی بعدها عذاب فی قربها السلامه

    گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
    و الله ما راینا حبا بلا ملامه

    حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
    حتی یذوق منه کاسا من الکرامه


    ********************


    23_



    چه خوشست من بمیرم به ره ولای مهدی
    سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی 

    همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان
    که یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی 

    نه هوای کعبه دارم نه صفا و مروه خواهم
    که ندارد این مکانها به خدا صفای مهدی 

    چه کنم چه چاره سازم که دل رمیده من
    نکند هوای دیگر به جز از هوای مهدی 

    من دلشکسته هر دم به امید درنشستم
    که مگر عیان ببینم رخ دلشگای مهدی


    ***********************


    24_


    یک عمر دویدیم و به کویَت نرسیدیم
    دل از تو شکستیم؛ ولی دل نبریدیم

    روی تو گل انداخت ز شرمِ گنهِ ما
    ما از گل روی تو خجالت نکشیدیم

    خال لب تو دانه ی ما بود و صد افسوس
    کاندر طلب دانه به هر دام پریدیم

    رفتیم و دویدیم همه عمر و نگفتیم
    دنبال که رفتیم؟ به سوی که دویدیم؟

    توسینه ی صد چاک ز ما خواستی و ما
    حتی ز فراق تو گریبان ندریدیم

    عالم همه جا بود محیط کرم تو
    افسوس که ما قطره ای از آن نچشیدیم

    بودیم سرافراز به مِهر تو هماره
    هرچند ز بار گنه خویش خمیدیم


    **********************


    25_


    گفتم چرا قلبم دگر بر تار زلفت گیر نیست 
    سربر زمین افکند و گفت: خود کرده را تدبیر نیست

    اشکی به زیر مقدمش انداختم رحمی کند 
    گفتا که اشک بی ورع در رتبه تاثیر نیست 

    گفتم بیا در بند کش این بنده فرار را 
    گفتا اگر عاشق شوی کاریت با زنجیر نیست

    گفتم که دیگر گوییا افتاده ام از چشم تو 
    با غم نگاهی کرد و گفت: مهدی زنوکر سیر نیست 


    ***********************


    26_


    در فراقت روز و شب از دیده گریانم هنوز
    پیر شد روح جوان از درد بیمارم هنوز

    کاش می شد گویمت ای مامن و ماوای من
    تا سحر بهر وصالت چشم در راهم هنوز

    گرچه از تنهائی و اندوه یاران خسته ام
    با امید عشق تو با سربدارانم هنوز

    ای امید اخرین و ای بهشت آرزو
    بهر دیدار رخت در کوچه بازارم هنوز

    لعل شیرین لبت را چون چشیدم در شفا
    از برای یاریت در جمع یارانم هنوز

    ای گل خوشبوی باغ احمدی
    با شمیم عطر تو در سبزه زارانم هنوز
    زهرا فراهانی


    *******************


    27_



    نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى
    رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى

    جهان ز دود ستم شد سیاه در بر چشمم
    فروغ صبح سعادت، خدا کند که بیایى

    در این کویر خطرزا که نیست راه گریزی
    دلیل راه هدایت، خدا کند که بیایى

    سموم باد خزانی گرفته گلشن دین را
    بهار باغ ولایت، خدا کند که بیایى

    رسیده جان به لب از انتظار طولانی
    تسلی دل امت، خدا کند که بیایى

    به شیعیان تو دنیا شده است همچو جهنم
    شمیم روضه‌ی جنّت، خدا کند که بیایى

    هزار جمعه به یادت، چه ندبه‌ها که نکردم
    تو ای تجلّی رحمت، خدا کند که بیایى

    نشسته‌اند گروهی به آرزوی نگاهی
    سحاب جود و کرامت، خدا کند که بیایى

    تو اصل صوم و صلاتی، تو مایه‌ی برکاتی
    تویی خلاصه‌ی خلقت، خدا کند که بیایى

    امام حاضر و غایب، تو سیدی و تو صاحب
    تویی نتیجه‌ی عصمت، خدا کند که بیایى

    به شیعیان تو پناهی، به ذات حق تو گواهی
    به حق حق تویی حجت، خدا کند که بیایى

    به یادت ای گل نرگس، چه شعرها که سرودم
    ز روی عشق و محبت، خدا کند که بیایى

    شب ولادتت ای گل،‌ کند ثنای تو «خسرو»
    ز پشت پرده‌ی غیبت، خدا کند که بیایى


    ******************


    28_


    در دل خود کشیده ام نقش جمال یار را
    پیشه خود نموده ام حالت انتظار را

    ریخته دام ودانه شه از خط وخال خویشتن 
    صید نموده مرغ دل برده از او قرار را

    سوزم وسازم از غمش روز وشبان بخون دل 
    تا که مگر ببینم آن طرّه مشکبار را

    دولت وصل او اگر یکشبی آیدم بکف
    شرح فراق کی توان داد یک از هزار را

    چشم امید دوختن درره وصل تابکی
    برده شرار هجر او از کفم اختیار را

    ایمه برج معدلت پرده زچهره برفکن
    شوی زچشم عاشقان زآب کرم غبار را

    سوختگان خویشرا کن نظر عنایتی
    مرهمی از کرم بنه ایندل داغدار را

    حیرانرا از جلوه ای از رخ خویش مات کن
    تا رهد از خودی خود ترک کند دیاررا


    علامه جعفری 
    1387/9/13


    *********************


    29_


    چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
    چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی 

    خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
    خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

    برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
    برای عده ای چه خوب شد نیامدی 

    تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام 
    دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد نیامدی


    *********************


    30_


    غزل امام خمینی(ره):

    «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
    چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم

    فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
    همچو منصور خریدار سر دار شدم

    غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
    که به جان آمدم و شهره بازار شدم

    درِ میخانه گشایید به‌رویم، شب و روز
    که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

    جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
    خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم

    واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
    از دم رند مى‌آلوده مددکار شدم

    بگذارید که از بتکده یادى بکنم
    من که با دست بت میکده بیدار شدم»

    غزل مقام معظم رهبری در پاسخ به غزل حضرت امام(ره):

    «تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
    تو طبیب همه‌ای از چه تو بیمار شدی

    تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
    دار منصور بریدی همه تن‌دار شدی

    عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
    ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

    مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
    وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

    خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
    امت از گفته دربار تو هشیار شدی

    واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
    دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

    یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
    ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی»


    منبع اشعار فوق : سایت اشعار محمل

    ««« اللهم عجل لولیک  الفرج »»»

     التماس دعا


    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۰۷:۰۷
    حسین سبزعلی
    جمعه, ۱ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۲۸ ب.ظ

    خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

    زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست 

    هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود 

    صحنه پیوسته به جاست.

     خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد🌷🌷



    روح رفتگان شاد🌷🌷🌷

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۶ ، ۲۳:۲۸
    حسین سبزعلی
    شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۵:۲۲ ب.ظ

    آقا بیا...

    👈 تمام قافیه هایم ...❣


                  فدای        #آمدنت❣


    بیا ردیف کن ...❣


    این جمعه های درهم را🙏


    💟اللهم_عجل_لولیک_الفرج💟



    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۷:۲۲
    حسین سبزعلی
    چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۵۳ ب.ظ

    اشعار خلاقی منبر 1

    سخن اهل دل

    چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

    سخن‏ شناس نئی، جان من خطا اینجاست

    حافظ

     

    اخلاص و نیت

    عبادت به اخلاص نیت نکوست

    وگرنه چه آید ز بی مغز پوست؟

    بوستان سعدی

    الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

     

    خواب غفلت

    کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

    کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی ؟

     

    بی وفایی دنیا

    جهان ای برادر نماند به کس

    دل اندر جهان آفرین بند و بس

    مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت

    که بسیار کس چون تو پرورد و کشت

    چو آهنگ رفتن کند جان پاک

    چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

    گلستان سعدی

     

    هم نشینی

    گر نشیند فرشته ای    با     دیو

    وحشت آموزد    و خیانت   و      ریو

    از بدان نیکویی نیاموزی

    نکند گرگ پوستین دوزی

    سعدی

     

    تهاجم بیگانگان

    ای ز افسون فرنگی بی خبر

    فتنه ها  در آستین   او نگر

    از فریب او اگر خواهی امان

    اشترانش     را      ز حوض خود     بران

    اقبال لاهوری

     

    مذمت تکبر

    عیب است بزرگ بر کشیدن خود را

    از جمله خلق برگزیدن خود را

    از مردمک     دیده   بباید آموخت

    دیدن همه کس را    و      ندیدن خود     را

     

    مجالس گناه

    یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست

    از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

     

    پرهیز ازدشمن

    بپرس راه ز علم، این نه جای گمراهیست

    بخواه چاره ز عقل، این نه روز ناچاریست

    سلام دزد مگیر و متاع دیو مخواه

    چرا که دوستی دشمنان ز مکاریست

    هر آن مریض که پند طبیب نپذیرد

    سزاش تاب و تب روزگار بیماریست

    بچشم عقل ببین پرتو حقیقت را

    مگوی نور تجلی فسون و طراریست

    بدار دست ز کٍشتی که حاصلش تلخیست

    بپوش روی ز آئینه*ای که زنگاریست

    پروین اعتصامی

    الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم


     

    ارزش دوستان دانا

    دوستی با مردم دانا چو زرین کاسه ای است

    نشکند    ور بشکند    باید نگاهش    داشتن

     

    آه مظلوم

    آه مظلومان به هنگام سحر

    آسمان را بشکند پشت و کمر

     

    هدایت یا ضلالت ؟

    از جهان دو بانگ می آید به ضد

    تا کدامین را تو باشی مستعد

    آن یکی بانگش نشور أتقیاء

    و آن دگر بانگش فریب أشقیاء

     

    ارزش صُمت و سکوت

    ز خاموشی بریدم من زبان هرزه گویان را

    دو لب بر هم نهادم کار شمشیر دو دم کردم

     

    مرگ

    هر کس آمد در غم آباد جهان چون گردباد

    چند روزی خاک خورد، آخر بهم پیچید و رفت

     

    قناعت

    به نان قناعت کنیم و جامه ی  دلق

    که بار محنت خود     به ز      بار منّت خلق

     

     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۶ ، ۲۰:۵۳
    حسین سبزعلی