منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۳۳/فصلت﴾
و چه شخصی خوش گفتارتر از آن کس که به سوى خدا دعوت نماید و کار نیک انجام دهد و گوید من [در برابر خدا] از تسلیم‏ شدگانم (۳۳/فصلت)
************
حسین سبزعلی هستم
از محصلین مرکز تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم (تربیت راهنما)
امیدوارم توفیق خداوند متعال و اهل بیت شامل حال حقیر شده ، از خطباء ، سخنرانان و دعوت کنندگان به سوی خداوند متعال باشم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

بیش از 30 عامل مغفرت خدا

عوامل مغفرت در قرآن و روایات

عوامل مغفرت الهی

عوامل مختلف مغفرت

عوامل مختلف بخشش گناهان

تقلید ممدوح

تقلید مذموم

آیا تقلید در احکام عقلانی است

حکم شرعی کوهنوردی مختلط

حکم شرعی اردوی مختلط

حکم شرعی اختلاط زن و مرد

حکم شرعی اختلاط دختر و پسر

گریه بر حسین علیه السلام گناهان بزرگ را از بین می برد

همسویی توبه و اشک بر حسین علیه السلام

شبهه شیعتنا العرب و العجم عدونا

زنان ایرانی را به اسارت بگیرید جمله امام حسین نیست

متن روضه شب تاسوعا

متن مجموعه روضه های شب های محرم

متن روضه های محرم

متن روضه شب های محرم از مداحان معروف

متن روضه ده شب محرم

سخنی از فیض کاشانی در مورد توبه

سخنی از امام خمینی ره در مورد توبه

خوشحالی خدا از توبه بنده

توبه کنندگان واقعی

شب قدر شبی برای امام علی علیه السلام و یازده فرزند اوست

به شب قدر ایمان بیاورید

شب قدر شبی برای اعتقاد راسخ به امام عصر عح

رابطه شب قدر و امامت

پیامبر صل الله علیه و آله : من انکر المهدی فقد کفر

آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۴۷ ب.ظ

۴۰ حدیث امام حسن عسکری علیه السلام

چهل حدیث از امام حسن عسگری (علیه السلام)
احادیثی در باب: عبادت، تفکر، شب زنده داری، تواضع، ترگ گناهان، زشتی دو رویی، توجه به حق، آداب نصیحت کردن، توجه به واجبات، دو روزه عمر، ویژه گی های شیعه علی (ع) و …
 

امام حسن عسگری (علیه السلام):

 

1. لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.

تحف العقول، ص448

2. جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ
تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.

بحار الانوار، ج78، ص377

3. کَفاکَ أدبا تَجنُّبُکَ ما تَکرهُ مِن غَیرکَ
در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمی پسندی، خود از آن دوری کنی.

مسند الامام العسکری، ص288

4. اِنَّ الوُصُولَ اِلی اللهِ عَزّوجلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ اِلّا بِامتِطاءِ اللَّیلِ
وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

مسند الامام العسکری، ص290

5. التَّواضُعُ نِعمَةٌ لایُحسَدُ عَلیها
تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند.

تحف العقول، ص489

6. المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر
مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.

تحف العقول، ص489

7. لا تُمار فَیذهَبَ بَهاوُک وَ لا تمازح فَیجتَرَاُ عَلَیک
جدال مکن که ارزشت می رود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند.

تحف العقول ص 486

8. اَشَدُّ النّاس إجتهاداً مَن تَرَک الذُّنوبَ
کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد.

تحف العقول، ص 489

9. لَیسَتِ العِبادة کِثرة الصِّیام و الصَّلاة، و إنَّما العِبادَة کِثرَة التَّفَکُّر فِی أمرِ الله
عبادت به زیاد روزه گرفتن و زیاد نماز خواندن نیست، بلکه عبادت به اندیشه زیاد در امر خداست.

تحف العقول، ص 518

10. بئسَ العَبد عَبدٌ یَکُون ذاوجهَین و ذالسَانینِ، یطرِی أخاه شَاهِداً، و یأکله غائباً، إن أَعطی حَسَده، و إن ابتَلی خَانَه
چه¬قدر بد است بنده دورو و دو زبان، که در حضور برادرش او را می ستاید و در غیاب او بدگوئیش می کند. اگر عطایی به برادرش رسد حسد برد، و اگر گرفتار گردد او را وانهد. 

 تحف العقول، ص 518

11. أقَل النّاس رَاحَة، الحُقُود
کینه ورز، کم آسایش ترین مردم است.

تحف العقول، ص 519

12. قَلبُ الأَحمَق فِی فَمِه، و فَمُ الحَکیم فی قَلبِه
قلب نابخرد در دهان اوست، و دهان خردمند فرزانه در دل او.

تحف العقول، ص 519

13. مَا تَرکَ الحَقّ عَزیزٌ إلا ذلَّ، و لا أَخَذ بِه ذَلِیل إلا عزَّ
هیچ عزیزی حق را واننهد جز این که خوار شود، و هیچ خواری به حق نرود جز این که عزیز شود.

تحف العقول، ص 520

14. خِصلَتان لَیس فُوقَهُما شَیءٌ : الایمانُ بِالله و نَفعُ الإخوان
بالای دو خصلت چیزی نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.

تحف العقول، ص 520

15. ما أقبَحَ بِالمؤمِن أَن تَکوُن لَه رَغبَة تَذِلَه
چه زشت است برای مؤمن، دلبستگی به چیزی که او را خوار کند.

تحف العقول، ص 520

16. مَن کَان الوَرع سَجِیَّته، و الکَرَم طَبِیعَته، و الحِلم خِصلَته، کَثُر صِدیقُه
کسی که پارسایی خوی او، بخشندگی طبیعت او و بردباری خصلت او باشد، دوستانش بسیار شوند.

مسند الامام العسکری، ص 289

17. مَن وَعَظَ أَخاه سِرّاً فَقَد زَانه، و مَن وَعَظَهُ عَلانِیة فَقد شَانَه
هر که در نهان برادر خود را پند دهد، او را آراسته کرده، و هر که در برابر دیگران پندش دهد، زشتش کرده است.

تحف العقول، ص 520

18. أورَع النّاس مَن وَقفَ عِند الشُّبهة
پارساترین مردم کسی است که در هنگام شبهه توقف کند.

تحف العقول، ص 519

19.  أعبَد النّاس مَن أقامَ عَلی الفَرائِض
عابدترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد.

تحف العقول، ص 519

20. أَزهَد النّاس من تَرکَ الحَرام
 زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک نماید.

تحف العقول، ص 519

 

21. إنّکُم فی آجالٍ منقُوصَة و أیّام مَعدُودة و المَوت یَاتی بَغتَة، مَن یَزرَع خَیراً یَحصد غبطَة، و مَن یَزرع شَرّاً یحصد نِدامَة، لکُلِّ زارِع ما زَرعَ، لا یسبِق بَطِیء بِحَظِّه، و لا یُدرِک حَرِیص ما لم یُقدِّر له
شما عمر کاهنده و روزهای برشمرده ای دارید و مرگ ناگهانی است. آن که تخم نیکی بکارد خوشی برداشت کند، و هر که تخم بدی بکارد پشیمانی برداشت کند. هر که هر چه بکارد همان برای اوست. کندکار را بهره از دست نرود، آزمند آنچه را مقدرش نیست به دست نیاورد.

تحف العقول ، ص 519

22. لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارُ الفَرَحِ عِندَ المَحزونِ
شادى کردن در حضور غمگین، از ادب به دور است.

غرر الحکم، ح 10875

23. اتَّقُوا الله و کُونُوا زیناً ولا تَکُونُوا شِینا، جَرُّوا إلینا کُلَّ مَودَّة، و ادفَعُوا عَّنا کُلَّ قَبِیح
از خدا پروا نمایید و زینت (و مایه سرافرازی ما) باشید نه مایه ملامت (و سرافکندگی). همه دوستی ها را به سوی ما جذب کنید و هر زشتی را از ما دور نمایید.

تحف العقول، ص 518

24. شِیعة عَلیٍّ هُم الَّذِین یُؤثِرون إخوانِهم عَلی أنفُسِهم و لَو کَان بِهِم خَصاصَة و هُم الّذینَ لایَراهُم الله حَیثُ نَهاهُم و لا یَفقُدُهُم حَیثُ أمَرهُم، و شِیعة عَلِیٍّ هُم الَّذِین یقتَدُون بِعَلِیٍّ فِی إکرامِ إخوانِهِم المُؤمِنین

شیعیان علی (علیه السلام) کسانی هستند که برادران (دینی) خود را بر خویش مقدم می دارند گرچه خودشان نیازمند باشند و شیعیان علی (علیه السلام) کسانی هستند که خداوند آنها را در جایی که نهی کرده نمی بیند و در جاهایی که خواست خدا می باشد غایب نمی باشند و به آنچه امر نموده عمل می کنند و شیعه علی (علیه السلام) در تکریم و احترام برادران مؤمن خود به علی (علیه السلام) اقتدا می نمایند.

میزان الحکمه، ج 5، ص 231

25. عَلامَات المُؤمِنین خَمسٌ: صَلاة الإحدی و الخَمسِین و زِیارة الأربَعِین و التَختُّمُ فِی الیَمِین و تَعفِیر الجَبِین و الجَهرُ بِبِسمِ الله الرحمن الرحیم 
نشانه های مؤمنان (شیعیان) پنچ چیز است: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در هر روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت نافله)، زیارت اربعین امام حسین (علیه السلام)، داشتن انگشتر در دست راست، و ساییدن پیشانی به خاک و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم (در نمازها).

روضة الواعظین، ج 1، ص 195

26. عَلیکُم بِالفِکر فِإنَّه حَیاة قَلبِ البَصِیر و مَفاتِیح أبوابِ الحِکمَة
بر شما باد به اندیشیدن! که تفکر موجب حیات و زندگی دلِ آگاه و کلیدهای درب های حکمت است.

الحکم الزاهرة، ج 1، ص 19

27. أکثِروا ذِکرَ الله و ذِکرَ المَوت و تِلاوة القُرآن و الصَّلاة عَلَی النَّبی
 زیاد به یاد خداو مرگ باشید و همواره قرآن بخوانید و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (و آل او) درود بفرستید.

تحف العقول، ص 518

28. أکیَس الکَیِّسِین مَن حَاسَبَ نَفسَه و عَملَ لِما بَعد المَوت
 زیرکترین زیرکان (و هوشمندترین افراد) کسی است که به حساب نفس خویش پردازد و برای پس از مرگ خویش تلاش نماید.

وسائل الشیعه، ج 16، ص 98

29. یَا مَن مَواعِیدُه صَادِقَة، یَا مَن أیادِیه فاضِلة، یَا مَن رَحمَته واسِعَة، یا غِیاثَ المُستَغِیثِین، یا مُجِیب دَعوَة المُضطَرِّین، یا مَن هُو بِالمَنظَر الأعلَی، وخَلقَه بالمِنزِل الأدنی… فَصَلِّ عَلی مُحَمَّد و آله واهدِنِی مِن عِندِک وافضِ عَلَیَّ مِن فَضلِک وانشُر عَلَیَّ مِن رَحمَتِک وأنزِل عَلَیَّ مِن بَرکاتِک، إنّک أنت الرَّب الجَلیل وأنا العَبد الضَّعیف. وشَتّانَ ما بَیننَا یا حَنّان یا منّان، یا ذالجَلال والإکرام

ای خدایی که در وعده هایش راستگوست! ای آفریدگاری که نعمت هایش افزون است! ای کسی که سایه رحتمش گسترده است! ای دادرس دادخواهان! ای اجابت کننده دعای بیچارگان! ای کسی که در بالاترین مرتبه قرار داری و آفریده هایت در پایین ترین منزل جای دارند!… بر محمد آل او درود فرست و خودت مرا هدایت کن و فضل خودت را بر من افاضه کن و رحمت خود را بر من فراگیر ساز و برکات خودت را بر من نازل گردان، همانا که تو پروردگار بزرگ هستی و من بنده ضعیف و ناتوان; و چقدر تفاوت است بین من و تو، ای خدای مهربان و بخشاینده و ای صاحب جلالت و بزرگواری.

مصباح المتهجد، ص 227

30. فَاعلَم یَقِیناً یا اسحاق! إنَّه مَن خَرَجَ مِن هَذِه الدُّنیا أعمی فَهُو فِی الآخِرة أعمی وأضَل سَبِیلا، یَابن اسماعیل! لَیس تعمِی الإبصار ولکِن تعمی القُلُوب الَّتِی فِی الصُّدور، وذلِک قَول الله فِی مُحکَم کِتابه حِکایة عَنِ الظّالِم إذ یَقُول «ربّ لِمَ حَشرتَنی أعمی وقد کُنتُ بَصِیراً قال کَذلِک اتتک آیاتنا فنَسِیتُها وکَذلِکَ الیَوم تُنسی
ای اسحاق! یقین بدان هر کس از این دنیا نابینا [و گمراه] رود او در آخرت نیز نابینا و گمراه خواهد بود . ای پسر اسماعیل! مقصود از نابینایی، کوری چشم نیست، بلکه قلب هایی هستند که در اندرون سینه ها قرار دارد که کور می شوند و این همان سخن پروردگار متعال است که در کتاب محکم خویش از ستمگری حکایت می کند که وی [هنگامی که روز قیامت نابینا محشور می شود با اعتراض به خداوند] می گوید: «خداوندا! چرا مرا نابینا محشور کردی، در حالی که در دنیا بینا بودم. خداوند می فرماید: همچنان که در دنیا آیات ما به تو رسید و آن ها را به فراموشی سپردی، همین طور امروز تو از فراموش شدگانی.

تحف العقول، ص 484

31. والله لَیَغیبَنَّ غِیبَةً لایَنجُوفِیها إلا مَن ثَبَّتَهُ الله عَزَّوجَل عَلی القولِ بِإمامَتِه و وَفَّقَه لِلدُّعاءِ بِتعجِیل فَرجِه 
به خدا سوگند مهدی (ارواحنافداه) آن گونه نهان خواهد گشت که هیچ کس در زمان غیبت او، از گمراهی و هلاکت نجات نخواهد یافت؛ مگر آنان که خدای عزوجل بر اعتقاد به امامت آن حضرت پایدارشان دارد و در دعا برای تعجیل فرج مقدسش، موفقشان فرماید.

کمال الدین، باب 38، حدیث اول

32. لِلقُلوبِ خَواطِرٌ مِن الهَوی و العُقُول تَزجُر و نزادُ فِی التَّجارُبِ عِلمً مُستَأنَف و الإعتِبار یُفِید الرّشاد
دل ها را خاطره هایی از هوا و هوس است، ولی عقل ها مانع می شوند و در کوران تجربه ها، دانش تازه ای به دست می آید. پند و عبرت گرفتن، مایه هدایت است.

نزهة الناظر، ص 72

33. إیّاک وَالإذاعَةَ وطَلَبَ الرِّئاسَةِ فَإنَّهُما یَدعوانِ إلَى الهَلَکَةِ
از افشاى اسرار و ریاست طلبى بپرهیز که این دو آدمى را به هلاکت می کشاند.

تحف العقول، ص 487

34. نَحنُ کَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَینا
ما پناهگاهى هستیم براى کسى که به ما پناه آورد.

اهل بیت، ج 1 ص 248 ح 348

35. مِن الذُّنوبِ الَّتِی لاتُغفَر: لَیتَنی لا أؤاخِذ إلا بِهذا
از گناهانی که آمرزیده نشود این است که گفته شود: کاش بجز بر این گناه مؤاخذه نشوم.

تحف العقول، ص 517

36. الإشراکُ فِی النّاسِ أخفَی مِن دَبِیب النَّمل عَلَی المَسح الأسوَد فِی اللَّیلة المُظلمَة
شرک در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهان تر است.

تحف العقول، ص 517

37. إنَّ الوصُول إلی الله عزوجل سَفَر لایُدرِک إلا بِامتِطاءِ اللَّیل
رسیدن به خداوند متعال، سیر و سفری است که جز با شب زنده داری حاصل نگردد.

مسند الامام العسکری، ص 290

38. جُرأة الوَلَد عَلی والِدِه فِی صِغرِه تَدعُو إلی العُقوقِ فِی کِبَره
فرزندی که به پدرش گستاخی کند، چون بزرگ شد عاق و ناسپاس گردد.

تحف العقول، ص 520

39. حُسنُ الصُّورة جَمالُ ظاهِرٍ، و حُسنُ العَقلِ جَمالُ بَاطِن
صورت نیکو، زیبایی ظاهری است، و عقل نیکو، زیبایی باطنی است.

بحار الانوار، ج 78، ص 379

40. مِن الفَواقِر الَّتِی تقصِم الظَّهر، جَارٍ إن رَأی حَسَنة أَطفَأَها و إِن رَأی سَیِّئَة أَفشَاها
از بلاهای کمرشکن، همسایه¬ای است که اگر کار خوبی ببیند، نهانش سازد، و اگر بد¬کرداری بیند آن را فاش کند.

تحف العقول ، ص 517

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۷ ، ۱۵:۴۷
حسین سبزعلی
چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۵۲ ب.ظ

روضه مکتوب امام رضا علیه السلام

السَّلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی ایهّا الرضا یابن رسول الله یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله.
سَلامٌ عَلَی آلِ طاها وَ یاسین سَلامٌ عَلَی آلِ خَیْر ِ النَّبیین سلامٌ عَلَی رَوْضَةِ حَلَّ فِیها امامٌ یُباهِی بِهِ المُلکُ و الدینُ
اباصلت می گوید: 

خدمت اقا بودم به من فرمود: اباصلت، منتظرم بمان اگر آمدم و دیدی عبا بر سر افکنده ام دیگر با  من صحبت نکن بدان مرا مسموم کرده اند. بدان هدف شان را به نتیجه رسانده اند. 

اباصلت می گوید: 

آقا رفت من هم چشم به در گشودم. خدا کند آقا عبا به سر نیفکنده باشد، اما یک وقت دیدم در باز شد، امام عبا را به سرافکنده از خانه ی مأمون بیرون آمد، نمی دانم چه شده بود؟1 اما بعد از هر چند قدمی یک لحظه می نشست، یک لحظه بلند می شد- اباصلت، جگرم پاره پاره شد.......

 این سم چه کرد با بدن آقا؟!

گذشت...

 ضعف بر امام رضا حاکم شد.2 فرش ها را کنار زد و شکم را به زمین چسباند؛ یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیم؛ مثل مار گزیده به خود می پیچد، دائماً به در نگاه می کرد و انتظار می کشید.یه وقت دیدم سرش روی زانوی جواد الائمه است، از مدینه آمده بود.لحظات آخر عمر علی بن موسی ارضا


اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله

لحظات آخر کسی نیست سرش را به دامن بگیرد. چه کرد؟ 

سرش را روی خاک های گرم کربلا گذاشت؛ فَوَضَعَ رأسَه عَلی الأرض ِ و التّراب؛ صورت را گذاشت روی خاک گرم کربلا.....

همه با هم صدا بزنیم حسین.....
 مدارک:
1-منتهی الامال،ص1052؛ سوگنامه آل محمد،ص123
2-منتهی الامال،ص105؛ سوگنامه آل محمد،ص121
 منبع کتاب مقتل" روضه های  استاد رفیعی " ص72-69

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۶:۵۲
حسین سبزعلی
چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۳۲ ب.ظ

روضه مکتوب امام حسن مجتبی علیه السلام

پیغمبر فرمود:
این فرزند من آقا است، و خداوند بوسیله این بین دو گروهى از مسلمین را صلح خواهد
دا
د.وهرکس
می خواهد به سرورجوانان بهشت نگاه کند به حسن بن علی نگاه کند.

پرورش مرثیه:

السلام علیک یا اَبا مُحَمَّد یا حَسَنَ بْنَ
عَلِىٍّ اَیُّهَا المجْتَبى یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، یا حُجَّةَ اللهِ عَلى
خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا
وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ،

یاربامام مجتبی مسموم کین شد   

  قلب شریفش پاره اندرراه دین شد

آمدبه بالینش حسین باچشم گریان   

   زینب ازاین ماتم شده زارپریشان

اندرجنان زهراسیه پوش غمین است    

 بهرحسن افسرده وزاروحزین است

 

هرمردى
تو زندگیش هر دردى داشته باشه ، اول زنش خبردار مى شه ، من بمیرم براى امام حسن
علیه السلام که توى خانه اش هم غریب بوده ، یک وقت صدا زد، کنیزها بگوئید زینبم
بیاید، بى بى آمد، صدا زد: حسنم چه شده ؟

فرمود:
خواهرم ، حالم منقلب است ، برو زود حسینم را خبر کن . بى بى آمد توى محله بنى
هاشم ، دراین خانه رامى زند، حسینم داداش بیا، عباس بیا، عون بیا، جعفر بیا، همه
بیاید، ببینید حسنم … ؟

آمدند
دور بسترامام حسن علیه السلام ، یک دفعه آقا صدا زد: خواهرم ، زینبم برو برام یک
طشت بیار، رفت یک طشت آورد، آقا سرش را توى طشت کرد، تا سر بلند کرد دیدند پاره
هاى جگرش داخل طشت است۲
 .

اى اُف
برتواى روزگار دو طشت به زینب نشان دادى ، میان یک طشت پاره هاى جگر امام حسن
علیه السلام ، حسینى ها بگم آتیش بگیرى ، میان یک طشت هم سربریده حسین.امااین
طشت ها یک فرقی باهم داشتند این جا تکه های جگربرادربیرون می امد آنجا سربریده
برادر بود روای می گه تاسربرادررادرمیان طشت دید باصدایی حزین که دل همه روجریحه
دارکرد فریادزد :

یاحسیناه،یاحبیب
رسو ل الله ،یابن مکه ومنی،یابن فاطمه الزهرا سیدالنساء ،یابن بنت المصطفی

 روای میگه
همه گریه کردند اما یزید ملعون برای این که حضرت زینب سلام الله علیها روساکت کنه
باچوب خیزران …

همه با هم صدا بزنید حسین....


پایان روضه :

الا لعنة الله علی القوم الکافرین


منبع:

۱٫ زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام    متن    ۳۰۴     (مناقب حضرت مجتبى علیه السلام) ….. ص : ۳۰۳  

  نویسنده:عزیزالله عطاردی ۲٫ جلاالعیون ج ۱، بلبل بوستان
حضرت مهدى ج ۲٫ص ۱۴۱
. ۳٫مقتل لهوف سیدبن طاوس  ص۲۳۳


برگرفته از پایگاه جامع روضه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۲
حسین سبزعلی
چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ق.ظ

متن روضه پیامبر ص حجت الاسلام رفیعی

متن روضه پیامبر اکرم صلوات الله علیه- حجت الاسلام دکتر رفیعی

نبی در بستر و زهرا کنارش
عزیز قلب او شد بی قرارش
بگوید دخترم کمتر نوا کن
برای رفتن بابا دعا کن
شب رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و شب یتیمی جهان اسلام است. امشب همه ی جهان اسلام عزادار و در واقع مصیبت دیده اند . از همه بیشتر ، بر تنها یادگارش زهرای مرضیه سلام الله علیها سخت بود. بر امیرالمؤمنین علیه السلام و بر نوادگان پیغمبر علیهم السلام ، حسن و حسین علیهما السلام و زینب کبری سلام الله علیها و ام کلثوم سلام الله علیها سخت بود. چون یک اُنس عجیبی بین پیغمبر صلی الله علیه و آله و فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بود. فاطمه ی زهرا پنج سال داشت که مادرش را از دست داد. فاطمه برای پیغمبر هم دختری کرد و هم مادری. پیامبر اکرم خطاب به فاطمه می فرمود:اُم ابیها؛ تو مادر من هستی. یک روز شخصی در کنار مسجدالحرام شکمبه ای روی پیغمبر انداخت، بدن و لباس آن حضرت قدری کثیف شد،پیامبر منزل آمدند{ پیغمبر خیلی رئوف بود،خیلی صبور بود،خیلی مهربان بود،همه ی آنها را با این جرم هایشان بخشید} فاطمه ی زهرا همین که این وضع را مشاهده کرد بلافاصله پدر را تطهیر کرد،لباسی برای او آورد. پیغمبر لباسش را عوض کرد و فرمود:انت اُمّ ابیها؛ تو مادر پدرت هستی. پیامبر این تعبیر را چند جا به کار برده است. روزی که پیغمبر مدینه بود و فاطمه را نمی دید به او خیلی سخت می گذشت، حتماً باید زهرا را می دید. پدر و دختر خیلی ارتباط شان با هم صمیمی بود؛خانه شان نزدیک هم بود حتی بعد از ازدواج،رفت و آمد می کردند. اما این دو سه روزی که پیغمبر حالش خوب نبود دیگر فاطمه خانه ی خودش نرفت،خانه ی پیامبر ماند. نوشته اند همین که پیامبر حالش بد می شد و رنگش تغییر می کرد؛ زهرا گریه می کرد و می فرمود: وَاکَرْباهُ لِکَرْبِکَ یا اَبَتاهْ؛( آه وفغان ازرنج ومصیبت تو ای پدرجان) ۱ همین که پیغمبر متأثر می شد، اشک فاطمه جاری می گشت. خیلی این پدر و دختر صمیمی بودند. با این ارتباط وسیعی که با هم داشتند. فاطمه امشب و فردا از بالای سر بابا تکان نخورد، نشسته بود و صورت بابا را نگاه می کرد{ یا بقیه الله، ان شاءالله یک شب ِ بیست و هشتم، مدینه ی منوّره عرض ارادت کنیم} فاطمه ی زهرا،امیر المؤمنین،امام حسن و حسین علیهم السلام همگی دور پیغمبر بودند. در نهج البلاغه آمده است:امیرالمؤمنین فرمود: لَقَد قُبِضَ رسولُ اللهِ و اَنَّ رأسَهُ علی صَدری؛۲ پیامبر در حالی جان دادن که سرش روی سینه ی من بود. در حالی جان داد که سرش را به سینه چسبانده بودم، در این حالت از دنیا رفت.پیغمبر در خانه غسل داده شد،کفن شد،ولی تشییع نشد،در همان خانه ی خودش به خاک سپرده شد.اَنس بن مالک می گوید: وقتی پیغمبر را به خاک سپردیم،سنگ لحد را چیدیم و قبر را پوشاندیم، من از حجره بیرون آمدم،دیدم یک خانم کنار دیوار ایستاده و گریه می کند. از صدای گریه اش فهمیدم فاطمه است. شب بود،تاریک بود،جلو آمد،عرض کرد:اَنَس پیغمبر را به خاک سپردید؟ عرض کردم بله خانم. فرمود:چه طور طاقت آوردید جسم پیغمبر را زیر خاک کنید؟! چه طور گُل مرا زیر گِل قرار دادید؟ چطور خاک بر بدنش فشاندید؟۳ اتاق را خلوت کردیم، فاطمه وارد اتاق شد، فرمود: بابا بلند شو، دخترت تنها مانده است.
صُبَّتْ عَلَیَّ مصائِبُ لَو اَنَّها
صُبَّتْ عَلَی الاَیّام صِرْنَ لَیالِیا۴
بابا، روز ِ فاطمه شب شد. بابا،خوشی فاطمه تمام شد.بابا،احترام فاطمه پایان پذیرفت.بابا بلند شو ببین آماده شده اند به خانه ی دخترت حمله کنند.بابا بلند شو ببین دخترت تنها مانده.یا فاطمه الزهراء طاقت نیاوردی بر بدن بابا خاک بریزند.شما را احترام کردند. وارد اتاق شدی کنار قبر پیامبر اشک ریختی.اما نبودی ببینی چگونه جلوی چشم قاسم بن الحسن،جنازه ی بابا را تیر باران کردند! به خدا امام حسن غریب است.امام غریب زیست و غریب مُرد.امروز هم قبرش زائر ندارد.یا فاطمهالزهرا،جلوی چشم صغیرهایش بدن را تیر باران کردند. فاطمه جان،طاقت نیاوردی خاک بر بدن بابا بریزند. شما هم یک دختری و دختر اباعبدالله هم یک دختر است. وارد قتلگاه شد،دید بابا سر در بدن ندارد،بدن قطعه قطعه،خودش را روی بدن بابا انداخت. خانم شما را کنار قبر بابا آزاد گذاشتند که اشک بریزید،گریه کنید،اما دختر اباعبدالله را با تازیانه از بدن بابا جدا کردند!
۱-مستدرک ج۲،ص۴۵۱،بحارالانوارج۲۲،ص۴۵۸،منتهی الآمال،ص۱۴۸
۲-نهج البلاغه،خطبه۱۹۷،غررالحکم،ص۱۲۰،ح۲۱۰۳
۳-سوگنامه آل محمد،ص۲۳
۴-بحارالانوار،ج۷۹،ص۱۰۶؛مناقب ج۱،ص۲۴۲؛مسکن الفؤاد،ص۱۱۲
منبع کتاب مقتل” روضه های  استاد رفیعی ” ص۱۵-۱۳

*******************

متن روضه پیامبر اکرم صلوات الله علیه- حجت الاسلام دکتر رفیعی

روز شنبه است و متعلق به رسول اکرم؛پیامبر رحمت و پیامبر رفق و مدارا. این همه که مردم مکه او را آزار دادند اما همین که مکه را فتح کرد صدا زد:اَلْیَوْم یَوْمَ الْمَرْحَمَه.(۱) امروز روز مرحمه است. همه را بخشید.پیامبر بارها فرمودند:اللُّهُمَّ اهِد قومِی فَاِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ(۲) خدایا این ها را هدایت کن همانا بعضی از این قوم نمی دانند؛اللّهُم اغْفِر لِاُمَّتِی(۳).به او گفتند:یا رسول الله، نوح نفرین کرد،آب آمد.قوم عاد،باد آنها را گرفت.قوم دیگری قحطی آنها را گرفت.شما هم نفرین کنید،شما بیش از پیغمبر های دیگر اذیت و آزار شدید؛ ما أوذِیَ نَبِیٌ مثلَ ما اُذیتُ.(۴) هیچ پیغمبری مثل پیغمبر ما اذیت نشد.فرمود:نه،من نفرین نمی کنم. خداوند در قرآن می فرماید:تا وقتی دو چیز در بین مردم است عذاب نمی آید:
۱-    شخص تو(پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم)،تا شما در میان مردم هستی عذاب نمی آید
۲-    استغفار،تا استغفار در بین مردم است عذاب عام برای مسلمانان نمی آید.
امروز روز شنبه و متعلق به پیغمبر است. در مفاتیح هم دعایی داردکه مخصوص شنبه است،می گوید:پیغمبر را اینگونه زیارت کنید،درآن زیارت می خوانیم که اگر مردم پیش تو استغفار کنند،و تو از خداوند برای آنان طلب مغفرت کنی،خدا می پذیرد.یارسول الله،زمان حیات نبودیم که خدمت شما بیاییم،امروز که روز شنبه و متعلق به شماست،متوسل به شما می شویم، و از شما می خواهیم که واسطه بشوی که خداوند گناهان ما را ببخشد و بیامرزد. این مطلب در فرازی از همین زیارت روز شنبه نیز آمده است. دل ها را روانه کنیم مدینه، نمی دانم مشرف شده اید یا نه؟گنبد خضرای نبوی و در کنارش آن قبرستان خاموش بقیع.
السلام علیک یا رسول الله،السلام علیک یا نبی الله،السلام علیک یا رحمه الله الواسعه و یا باب نجاه الاُمه. رحلت پیامبر گرامی اسلام همان گونه که امیر المؤمنین فرمود:اعظم مصائب است. یا رسول الله،در حال جان دادن شما حسن و حسین آمدند و خودشان را روی بدن شما انداختند، در نقل دارد پیغمبر دست هایش را باز کرد،یک دست امام حسن و یک دست امام حسین آن ها رابه سینه فشرد. امیرالمؤمنین آمد حسن و حسین را بردارد،پیامبر تب داشت،حالش مساعد نبود،چشمانش را باز کرد و فرمود: نه علی جان، بگذار حسنم روی سینه ام باشد؛ بگذار حسینم روی سینه ام باشد؛بگذار آنها را ببویم؛بگذار آنها را ببوسم. علی جان، اینها بوی بهشت می دهند. اَتَزَوَّدُ مِنْهُما.۵ بگذار از آنها توشه بچینم. یا رسول الله حاضر نشدی حسن و حسین را از روی سینه ات بردارند و روی زمین بگذارند،اما نبودی ببینی که کنار قبرت تیرها بر بدن امام حسن….! یا رسول الله،آنقدر حسین را دوست داشتی که اگر صحبت می کردی و صدای گریه ی حسین را می شنیدی،صحبتت را قطع می کردی. اگر نماز می خواندی و صدای گریه اش را می شنیدی،صحبتت را قطع می کردی.  اگر نماز می خواندی وصدای گریه اش را می شنیدی، نماز را سریع تمام می کردی. اگر می آمد و روی پشت مبارکت می نشست،آنقدر سجده را طولانی می کردی تا حسین پایین بیاید. یا رسل الله،کربلا نبودی ببینی؛ یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری، حسینت روی نیزه شکسته؛یه عده با شمشیر،یه عده با سنگ،یه عده هم با نیزه….!
۱-شرح نهج البلاغه،ج۱۷،ص۲۷۲
۲- بحارالانوار،ج۱۱،ص۲۹۸
۳- بحارالانوار،ج۳۱،ص۲۰۸
۴- بحارالنوار،ج۳۹،ص۵۵
۵- بحارالانوارج۲۲،ص۵۰؛کشف الغمه،ج۱،ص۴۰۹
منبع کتاب مقتل” روضه های  استاد رفیعی ” ص۱۷-۱۵

*****************

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۰۰:۰۰
حسین سبزعلی
سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۴۷ ب.ظ

چرا در زیارت عاشورا تمام بنی امیه لعن می شود؟

چرا در زیارت عاشورا همه بنی امیه را لعن می کنیم

چرا در زیارت عاشورا همه بنی امیه را لعن می کنیم

 

سؤال:۱- به چه دلیل در زیارت عاشورا از یک طرف سلام وارده برامام حسین ( علیه السلام ) و اولادش و از طرف دیگر لعنت و نفرین بر بنی امیه می باشد ؟

جواب:

خداوند در ما محبت را آفریده است تا نسبت به کسانیکه به ما خدمت می کنند نسبت به کسانیکه کمال دارند خواه کمال جسمانی یا کمال عقلانی یا روانی و یا عاطفی به ابراز علاقه و محبت بپردازیم ، هنگامی که انسان احساس می کند درجایی کمالی و یا صاحب کمالی یافت می شود نسبت به آن کمال و صاحب کمال محبت پیدا می کند و علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبت به نام بغض و دشمنی قرار داده شده است همان گونه که فطرت انسان بر این است که کسی را که به او خدمت می کند دوست بدارد فطرتش نیز بر این است که کسی را که به او ضرر می زند دشمن بدارد.

 

البته ضررهای مادی دنیوی برای مؤمن اهمیتی نداردچون اصل دنیا برای او ارزش ندارد، اما دشمن که دین را از انسان بگیرد دشمن که سعادت ابدی را از انسان بگیرد ، آیا قابل اغماض است ؟ قرآن می فرماید :{ ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا } ( ۱) «شیطان دشمن بزرگ شماست شما هم باید با او دشمنی کنید .

 

باید با دوستان خدا دوستی کرد ، و با دشمنان خدا هم باید دشمنی کرد این فطرت انسانی است و عامل تکامل و سعادت انسانی می باشد اگر دشمنی با دشمنان خدا نباشد به تدریج رفته، رفته رفتار انسان با آنها دوستانه می شود و در اثر معاشرت رفتار آنها را می پذیرد و حر فهایشان را قبول می کند کم کم شیطان دیگری مثل آنها می شود می گوید نه ببینید قرآن چه می فرماید { و اذا رایت الذین یخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره } ( ۲) چنانچه ببینی کسانی نسبت به دین بدگویی و اهانت می کنند و با سستی و با زبان مسخره و استهزاء سخن می گویند به آنها نزدیک نشو هرچه گفتند گوش نده تا زمانی که به بحث دیگری بپردازد و در جای دیگر می فرماید : {و قد نزل علیکم فی الکتاب ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها و ستیزابها تقعدو ا معهم حتی یخوضوانه حدیث غیره }(۳ )بعد می فرماید: اگر کسانی این نصیحت را گوش نکردند باید بدانند که عاقبت به آنها ملحق خواهند شد { ان الله جامع الکافرین و المنافقین فی جهنم جمیعا }(۳) سر انجام کسانی که نسبت به استهزاء کنندگان دین محبت ورزند و به آنها روی خوش نشان می دهند اینست که تدریجا حرفهای استهزاء کنندگان بر آنها اثر می گذارد و حتی حرفهایشان اثر کرد و در دلهایشان شک به وجود می آید و اگر شک ایجاد شد اظهار ایمان کردن نفاق می شود … 

 

به عبارت دیگر دشمنی با دشمنان سیستمی دفاعی در مقابل ضررها و خطرها ایجاد می کند. بدن انسان همان گونه که عامل جاذبه ای دارد که مواد مفید را جذب می کند یک سیستم دفاعی نیز دارد که مسموم و میکروب ها را دفع می کند سیستمی که با مکیرب مبارزه می کند و آن ها را می کشد کار گلبولهای سفید همین است اگر سیستم دفاعی بدن ضعیف شد میکرب ها رشد می کنند رشد میکروب ها به بیماری انسان منجر میشود و انسان بیمار می شود و ممکن است با مرگ روبرو شود اگر بگوییم ورود میکرب به بدن ایرادی ندارد با میکرب خوش آمد گفته و بگوییم مهمان هستید احترامتان واجب است . آیا در این صورت بدن سالم می ماند ؟
باید میکرب را از بین برد این سنت الهی است …. در روح انسان نیز باید چنین استعدادی وجود داشته باشد.

باید یک عامل جاذبه روانی داشته باشیم تا ازکسانیکه برای ما مفید هستند خوشمان بیاید دوستشان بداریم به آنها نزدیک شویم ، از آنان علم ،کمال ، معرفت و اخلاق فرا بگیریم چرا باید افراد امور پسندیده را دوست بدارد ؟ برای اینکه وقتی به آنها نزدیک می شود از آنها استفاده می کند نسبت به خوبانی که منشاء کمال هستند و در جامعه مأثر هستند باید ابراز دوستی کرد ، و در مقابل باید عملا با کسانیکه برای سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنی کرد. 

*******************************

تولی و تبری از فروع دین ماست یعنی؛ از جمله واجباتی که همه مسلمانها باید توجه داشته باشند و به آنها عمل کنند اینست که باید دوستان خدا را دوست بدارند و با دشمنان خدا نیز دشمنی کنند تنها دوستی دوستان خدا کافی نیست اگر دشمن با دشمنان خدا نباشد دوستی دوستان هم از بین خواهد رفت اگر سیستم دفاعی بدن نباشد آن سیستم جذب هم نابود خواهد شد.

آنچه مهم است این است که ما جای جذب و دفع را درست بشانسیم گاهی متأسفانه امور مشتبه می شود و درموردی که باید جذب کنیم عملا به دفع می پردازیم کسیکه از روی انصاف قبول خواهد کرد نسبت به چنین کسی نباید دشمنی کرد صرف اینکه کسی مرتکب گناهی شد نباید او را از جامعه فرد کرد بلکه باید در صدد اصلاح او بر آییم او بیماری است که باید به پرستاریش پرداخت .
اما درمورد دشمنان غدار کینه توز و قسم خورد ،خداوند می فرماید: { و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم }
ای پیامبر تا از یهود و نصاری پیروی نکنی ازتو دست بر نمی دارند (و این آیه در زمان ما می گوید )تا دست از انقلابتان بر ندارید،آمریکا از شما راضی نخواهد شد هر روز باید تأمل کنیم که آشتی با چنین کسانی یعنی چه ؟ لبخند به روی آنان یعنی چه ؟ باید با نهایت غضب خشونت تندی و عبوس با اینها برخورد کرد باید مرگ را بر سراینها بارید چون آنان جز به مرگ ما راضی نیستند نه تنها به مرگ بدن ما ، بلکه تنها به مرگ روح ما به مرگ دین ما راضی می شوند . 

بنابراین همراه با آنهمه درود و سلام و عرض ارادات به خاک پای حسینی و به خاک قبر حسینی باید بر دشمن حسین (علیه السلام ) و دشمن اسلام و دشمنان خدا لعن و نفرین کرد تنها سلام و دورود مشکل را حل نمی کند ما نمی توانیم از برکات حسینی استفاده کنیم ، مگر این که اول دشمنان او را لعن کنیم بعد به او سلام بفرستیم قرآن کریم هم می فرماید؛ { اشداءعلی الکفار } بعد می فرماید؛ رحماء بینهم} 
پس در کنار سلام باید لعن باشد در کنار ولایت ،تبری و اظهار دشمنی نسبت به دشمنان اسلام نیز باید باشد اگر اینگونه شدیم حسینی شدیم ( ۵) و شایسته سلام و درود .
منابع :
۱-قرآن کریم ، مبارکه فاطر ، آیه ۶ 
۲-قرآن کریم ، سوره مبارکه، آیه ۶۸
۳-قرآن کریم ، سوره مبارکه نساء ، آیه ۱۴ 
۴-قرآن کریم ، سوره مبارکه بقره ، آیه ۱۲۰ 
۵-آذرخش دیگر از آسمان کربلا ، استاد محقق مصباح یزدی ،ص ۲۵ -۲۹



*************************************

لعن بنی امیه در زیارت عاشورا

چرا در زیارت عاشورا تمام بنی امیه لعن شده اند مگر در میان آنان انسانهای خوب وجود نداشته است؟
منظور از بنى امیه که مورد لعن قرار گرفته‏اند تنها افرادى از آنها که در غصب خلافت و خاموش کردن نور ولایت هم‏دست بوده‏اند مراد است. 

و اغلب آنان که از جمله اولاد ابى سفیان و اولاد مروان باشند دشمن اهل‏بیت بوده ‏اند. و اگر احیانا در بین این گروه کسى مؤمن واقعى باشد این لعن شامل حال او نمى‏ شود. در روایتى على بن یقطین که در دستگاه بنى امیه بوده و از ارادتمندان اهل‏بیت بوده به امام کاظم(ع) عرض مى‏کند من از نفرینى که امام صادق بر پدرم یقطین و اولاد او کرده مى‏ترسم.

حضرت مى‏فرماید: آن طور که تو فکر مى‏کنى نیست. مؤمن در صلب کافر به مانند ریگ است در خشت که باران گل را مى‏شوید و ضررى به سنگ ریزه نمى ‏رسد و نفرین پدرم شامل حال تو نمى‏ شود. بنابراین لعنى هم که بر بنى امیه شده به همین شکل است شامل مؤمنان از آنان نمى‏شود. و کسانى که خودشان از کافران و ظالمان بوده‏اند و یا راضى به کارهاى پدران خود بوده‏اند مورد لعن هستند.

(براى توضیح بیشر ر.ک: به: شفاء الصدور در شرح زیارت عاشورا تألیف میرزا ابوالفصل طهرانى.)

یا در روایتی دیگر آمده که: یکی از فرزندان عبد العزیز بن مروان که اسم او سعد بود در حالی که همانند زنان با صدای بلند گریه می کرد وارد بر امام محمد باقر(ع) شد؛ امام فرمود: چه چیز شما را به گریه واداشت؟ سعد گفت: چگونه گریه نکنم در حالی که من از همان درخت ملعون در قرآن می باشم؟ امام باقر (ع) فرمود: تو از ایشان نیستی، تو از ما اهل بیت هستی، آیا نشنیدی سخن خداوند را که فرمود:پس هر کس از من تبعیّت کند از من خواهد بود.

( شبستری، نصر الله، اللؤ لؤ النضید فی شرح زیاره مولانا ابی عبد الله الشهید، ص ۱۳۳ ، فروغ دانش ، تهران)
در نتیجه باید گفت که لعن همه بنی امیّه شامل کسانی است که از نظر فکری و عملی هماهنگ با بنی امیه بوده و در غصب خلافت و خاموش کردن نور ولایت هم‏دست بوده‏اند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۴۷
حسین سبزعلی
سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۰۶ ب.ظ

روضه مکتوب پیامبر صل الله علیه و آله


میثم مطیعی‌

ای بهشت مدینه شهر رسول
باغ سر سبز لاله های بتول

تو بهشتی ولی بهارت کو
ای قرار همه قرارت کو

شِکوه بر درگه خدا داری
ناله وامحمّدا داری

*رسول خدا خیلی در بین ما غریبه...*

 

شهر احمد، کجاست احمدِ تو

از چه خاموش شد محمّد تو

ای جهانِ وجود، هستت رفت
خاتم الانبیا زدستت رفت

گرد غم بر فلک نشست، نشست
پشت شیر خدا شکست، شکست

گرد غربت مدینه را به سر است
از مدینه، علی غریب تر است

او که بار بلای امّت برد
او که پا بر نجات خلق فشرد

*پیغمبر چقدر برای ما زحمت کشید...*

جگرش را زطعنه چنگ زدند
به جبینش زکینه سنگ زدند

 

*یه روزیم به پیشانی پسرش سنگ زدند...*

بارها امّت ستم گستر
بر سرش ریختند خاکستر

بر قدم هاش خار افشاندند
کاذبش گفته ساحرش خواندند

چون پدر با عدو تکلّم کرد
با لب غرق خون تبسّم کرد

بارها جان خویش داد زدست
تا که گردد بشر خدای پرست

وقت رفتن نخواست از امّت
اجر، الاّ مودّت عترت

 

* "قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی..."

 

آقا خوب حقت رو ادا کردن... امشب برای پیغمبر گریه کن؛ روز قیامت جلو حضرت زهرا شرمنده نشیما! بگیم دورامون رو زدیم همه جا رفتیم برای پیغمبری که اینقدر برای ما زحمت کشید هیچ کاری نکردیم.


بعد عمری خون دل حقت ادا شد یا محمد
آیه های کوثرت از هم جدا شد...

 

چطور حقش رو ادا کردند؟ ابن سعد در طبقات الکبری نوشته: راوی میگه ابن عباس رو دیدم گریه میکرد؛ گفتم چرا گریه میکنی؟ خودم بودم پیغمبر فرمود: "ایتونی بالکتف و الدوات" بیاید براتون وصیت کنم "اَکتُب لکم کتابا لا تضلوا بعدی" بعداز من گمراه نمیشید؛ چی گفتن؟ "انما یهجر رسول الله"

 

ان الرجل لیهجر جز کفر محض نیست
این جنگ با کتاب خدای پیمبر است

 

"و ما ینطق عن الهوی؛ان هو الا وحی یوحی"

 

گفتند پیغمبر داره هذیون میگه.

آن کس که داد نسبت هذیان به مصطفی
از کینه اش به صورت زهرا نشانه بود


با آن همه سفارش پیغمبر خدا
پاداش دوستی علی تازیانه است


یارب مغیره مادر ما را چگونه زد؟!
کز جای تازیانه ی او خون روانه بود

در مجلس معاویه ملعون امام حسن بود، دونه دونه اینا رو مورد خطاب قرار داد؛ رو کرد به مغیره بن شعبه، فرمود: "اما انت یا مغیرة بن شعبه انت ضربتَ فاطمةَ" تو مگر فاطمه رو نزدی "حتی اَدمَیتَها" تا اینکه بدنش خون آلود شد...*

 

روح پاکش ز تن چو گشت رها
باز گردید دست توطئه ها

بود روی زمین جنازه او
که شکستند عهد تازه او

منکر آیه شریفه شدند
بانی فتنه سقیفه شدند

از جحیم سقیفه خصم شریر
آتش افروخت در بهشت غدیر

چیره شد دست ظلم بر مظلوم
غصب شد حق چهاره معصوم

تا به جای صمد صنم شد نصب
گشت حق کتاب و عترت غصب

گر چه در نظم، قدرتم دادند
چه کنم حکم وحدتم دادند

ورنه پیوسته می زدم فریاد
که کجا فاطمه زپا افتاد

روز غصب خلافت علوی
گشت پامال، حرمت نبوی

در سقیفه ستم به مولا رفت
آتش از بیت وحی بالا رفت

شعله افروختند بر در وحی
آیه ای شد جدا ز کوثر وحی

زخم شمشیر بر سر حیدر
گشت اجر رسالت دیگر

حمله بر حجّت خدا کردند
فرق او را زهم دو تا کردند

 

*دو سه جمله هم بریم در خونه ی امام حسن...*

 

بعد قتل علی امام حسن
گشت همچون پدر غریب وطن

ریخت یک آسمان بلا به سرش
خون شد از غیر و آشنا جگرش

زهر کین زد شراره بر دل او
عاقبت جعده گشت قاتل او

آسمان بس که خون به جامش ریخت
جگرش خون شد و ز کامش ریخت

روز تشییع، در برِ یاران
پیکرش شد ز تیر، گلباران

 

*بدن مطهرش رو سوراخ سوراخ کردند...*

 

بارش تیر و جسم یار کجا؟
یاس زهرا و نیش خار کجا

آل هاشم اگر چه خون جگرید
این خبر را به خواهرش نبرید

سوز زخم درون بس است بر او
دیدن طشت خون بس است بر او

یوسف فاطمه، حسین عزیز
اینقدر اشک از دو دیده نریز

مجتبی هم به غربت تو گریست
هیچ روزی بسان روز تو نیست

در حسن زخمِ چند چوبه ی تیر
در تو زخم هزاراها شمشیر

******

کربلا سنگ بر جبینت خورد
تیر بر حلق نازنینت خورد

 

*امشب مادرت عزاداره

 

دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد...*

"السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین، وعلی علی بن الحسین، و علی اولاد الحسین، و علی اصحاب الحسین"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۷:۰۶
حسین سبزعلی
شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۳۸ ب.ظ

امام علی و تربیت فرزند

سخنرانی برخی کارشناسان در باب تربیت فرزند را برای مشاهده کلیک کنید

 

مقوله تربیت از ابتدایی‏ ترین و اساسی‏ ترین نیازهای زندگی بشری است و نه تنها تربیت لازمه جدایی ناپذیر زندگی که متن آن بوده و بلکه زندگی، از گهواره تا گورش جلوه‏ای از آن است. انسان تنها در پرتو تربیت صحیح است که به‏عنوان موجودی هدفمند و اندیشه ورز به اهداف وآرمانهای خود دست یازیده و قلّه رفیع سعادتِ مطلوب خویش را فتح می‏نماید؛ از این رهگذر برای انسان مسلمان تربیت اسلامی ضرورتی مضاعف دارد زیرا انسانی که گردنبند مروارید دانه دین و بندگی خالق متعال رابر گردن آویخته جز در پرتو تربیت صحیح اسلامی به مدال افتخار عبودیت و تسلیم نائل نمی آید، از سویی دیگر چنین انسان مسلمانی برای پیمودن راه سعادت و بندگی احتیاج به الگوهای مطمئن عملی دارد تا با نصب‏العین قراردادن دیدگاههاو سیره عملی آنان ، هم راه صحیح بندگی و سعادت را بپیماید و هم در این وادی سریعتر گام نهد و سریعتر به مقصد نایل آید، از این رو معصومین علیهم ‏السلام ـ که از گوهر عصمت و مصونیت از خطا و اشتباه برخوردارند.ـ بهترین و مطمئن‏ترین الگوهای تربیتی بوده و ارائه دیدگاههاو کشف و عرضه سیره تربیتی آنان یک ضرورت انکارناپذیر برای پویندگان عرصه تعلیم و تربیت اسلامی است و در این میان، ارائه دیدگاه ها و سیره تربیتی امام علی علیه السلام ـ که خود "اَب الائمه" و سرسلسله جانشینان به‏حق نبوی و سرآغاز تجلیگاه امامت معصومین علیهم‏السلام و نخستین تشکیل دهنده حکومت اسلامی علوی است. ـ بر ضرورت این کار می‏افزاید.

مبحث ‏اول: اهمیت تربیت فرزندان و ضرورت تسریع در آن و هدف نهایی از آن:

الف) اهمیت تربیت فرزندان: 
تربیت از حیاتی ترین ابعاد زندگی انسان است و در پرتو آن ، انسان به سعادت مطلوب نائل می‏آید . بزرگ مربی اسلام، علی علیه السلام در سخنان دربار خود بارهاوبارها از این امر مهمّ پرده برداشته و آثار و نتائج مثبت تربیت فرزند و پیامدهای منفی بی‏توجهی به آن را بیان داشته‏اند. امّا پیش از بیان دیدگاههای حضرت در این زمینه، مناسب است نوع نگرش و برداشت آن حضرت را از فرزند ارائه نمائیم. بر خلاف برداشت و نگرش برخی افراد که از فرزند بیشتر به عنوان ابزاری برای پاسخگویی به نیاز عاطفی والدین و نیز عضوی برای تأمین و خدمت به خانواده و مایه فخر و مباهات والدین نگریسته می‏شود، امام علی علیه السلام به فرزند بسی فراتر از این نگریسته و آن را عطیه‏ای الهی بر شمرده‏اند که در پرتو توجه و تربیت والدین به رشد کافی رسیده و در پی نیکوکاری و احسان به والدین بر می‏آید. در نهج‏البلاغه آمده است که: "در حضور امام علی علیه السلام مردی به دیگری تولد پسرش را این چنین تبریک گفت:"گوارایت باد رزمجویی سوارکار!" آن حضرت از نوع تبریک گفتن او نهی نمود و تبریک گفتنی این چنین رابه او توصیه نمود:" امید که بخشنده‏اش را سپاسگزار باشی و این عطیه الهی مبارکت باد، او به رشد دلپذیر برسد و تونیز ازنیکی و خیرش بهره‏مند شوی."(1) پس از آن که از نگرش علی علیه السلام نسبت به فرزند آگاه شدیم، اینک به آثار و نتایج تربیت فرزند از دیدگاه آن حضرت اشاره می‏کنیم؛ آن حضرت درسخنی کوتاه و در عین حال عمیق و ظریف، تربیت و ادب‏آموزی را میراثی بی مانند تلقی نموده‏اند. معمولاً با در گذشت انسان، نگهبان میزان و مقدار میراث به ارث گذاشته او معطوف است و چنانچه فردی متمّول و ثروتمند باشد، اقلامی از میراث همانند زمین ، خانه و ماشین در نظر کوته نظران، بزرگ و مهم جلوه می‏نماید امّا از دیدگاه امام مربیان، علی علیه السلام ، میراثی به مانند ادب و تربیت وجود ندارد"لامیراث کالادب"(2) و هرگز املاک و دارایی‏های باقیمانده مادّی، قابل مقایسه با میراث گرانبهای ادب و تربیت صحیح برای فرزندان نیست. واز این روست که در سخنی دیگر، آنحضرت فرمود:"گرانبهاترین چیزی که پدران برای فرزندانشان به ارث می‏گذارند، ادب است."(3) 
علی علیه السلام ثمره و محصول تربیت صحیح را پرورش فرزند صالح و پیامد بی‏توجهی به امر خطیر تربیت را "رشد یافتن فرزند ناصالح " برشمرده و برای هریک از این دو، آثار و نتائج مثبت و منفی بیان نموده‏اند. از دیدگاه آن حضرت فرزند صالح مایه انس و آرامش والدین است لذا می‏فرماید: "انس و آرامش در سه چیز است: همسری که با شوهرش توافق داشته باشد، فرزندی که صالح باشد و برادری که موافق و هم رأی انسان باشد."(4) همچنین در سخن دیگری فرزند صالح را نیکوترین یادگار و بلکه مساوی با همه یادگارهای باقیمانده از والدین، معرفی می‏نماید: "الولد الصالح احد الذِکرین" مرحوم خوانساری در ترجمه و شرح خود بر "غررالحکم و دررالکلم" ذیل این حدیث می‏گوید: "فرزند صالح نیکوتر دو یاد است؛ یعنی اسباب یاد کسی به نیکویی دوتاست: یکی فرزند صالح که از او بماند و دیگری سایر اسباب او. فرزند صالح نیکوتر از همه آنهاست یا اینکه فرزند صالح را با هر سببی بسنجند، از آن سبب نیکوتر است"(5) 
از سویی دیگر آن حضرت آثار سوء و پیامدهای منفی پرورش فرزند ناصالح را مـورد توجه قـرار داده و همـه رهـروان 
صدیق خود را از بی‏توجهی به تربیت صحیح فرزندان برحذر داشته است. ایشان در سخنی فرزند ناصالح را مایه نابودی شرف و بلندی مرتبه پدران خود و عیبناک کننده پیشینیان خود معرفی می‏نماید.(6) و در کلامی دیگر از فرزند ناصالح به آلوده کننده‏پیشینیان خود و فاسد کننده اولاد و بازماندگان یاد 
می‏کنند.(7) همچنین در سخنی دیگر او را مایه محنت و شومی دانسته(8) و در بیانی بلیغ، فرزند ناخلف را شدیدترین مصیبتها معرفی نموده‏اند(9). فرزند ناصالح نه تنها خویشتن خود را گم نموده و گوهر بندگی و انسانیت خویش را از دست می‏دهد، که گاهی ممکن است پدر صالح و شایسته را به انسانی ناصالح مبدل گرداند؛ علی علیه السلام درباره زبیر فرمود: " پیوسته زبیر مردی از ما اهلبیت علیهم‏السلام بود تا اینکه فرزند شوم و ناخلف او عبدالله بزرگ شد ( و او را از ما جدا کرد."(10)

ب) ضرورت تسریع در تربیت فرزندان از دیدگاه امام علی علیه السلام : 
برای موجوداتی که در طریق تغییر، تحول، رشد و تکامل هستند معمولاً موسم مناسبی وجود دارد که در آن به بهترین و مناسب‏ترین رشد خود می‏رسند و آثار مورد انتظار از آنها تجلی می‏یابد، گلها در موسم بهار می‏رویند، چشمه ها در فصل زمستان جاری می‏شوند. ابرها در زمستان بارور می گردند و قطرات بارانش میهمان زمین می‏گردند و ... تربیت فرزند نیز موسم مناسب خود را دارد که در آن بهتر و آسانتر به بار می‏نشیند. موسم مناسب تربیت، در اوایل زندگی یعنی دوره کودکی، نوجوانی و عنفوان جوانی است، آنگاه که فرزند هنوز قلبی آسمانی و بی‏آلایش دارد، آنگاه که هنوز هواهای نفسانی و خواهشهای غیر انسانی به سرزمین وجود او هجمه نیاورده ، آنگاه که هنوز پلیدی‏ها و زنگارها میهمان ناخواسته دل او نگشته و کشتزار دل او آماده پذیرش هر بذری است. از سوی دیگر والدین به عنوان مهمترین مربیان فرزندان خود نیز همیشه فرصت و حوصله تربیت ـ که امری ظریف و در عین حال پیچیده است.ـ را ندارند زیرا آنگاه که بهار عمر والدین به روزهای آخر رسید و ضعف و سستی بر آنان مستولی گشت و حافظه‏شان چونان جسمشان به ضعف و نقصان گرائید توان تربیت و راهنمایی مفید رانداشته و از ایفای نقش مربیگری برای فرزندان عاجز می‏گردند. علی علیه السلام مربی بزرگ بشریت در منشور تربیتی خود به امام حسن مجتبی علیه السلام در به این نکته مهم و ظریف توجه نموده و دیدگاه تربیتی گرانسنگی ارائه نموده است؛ آن حضرت فرموده‏اند: "فرزند دلبندم! چون دیدم سالیانی راپشت سر نهاده و به سستی در افتاده‏ام، بدین وصیت برای تو مبادرت نموده‏ام و خصلتهایی رادر آن بر شمردم پیش از آنکه مرگ بشتابد و مرا دریابد و آنچه در اندیشه دارم به تو ناگفته ماند یا اندیشه‏ام همچون تنم نقصان بهم رساند یا پیش از نصیحت من پاره‏ای خواهشهای نفسانی بر تو غالب گردد یا فریبندگیهای دنیا تو را بفریبد و همچون شتری گریزان و نافرمان باشی. و به‏درستی که دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه درآن افکنند، بپذیرد. پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خِرَدت هوایی دیگر گیرد..."(11) و در قسمت دیگر آن، می‏فرماید:"... چون به کار تو چونان پدری مهربان عنایت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم،چنان‏دیدم که این عنایت در عنفوان جوانی‏ات به کار رود و در بهار زندگانی که‏نیتی پاک داری و نفسی صاف و بی‏آلایش..."(12)

ج) هدف نهایی از تربیت فرزند: 
در نظام تربیتی اسلام بحث اهداف از کلیدی‏ترین مباحث بوده و جایگاه مهمّی در آن دارد چرا که بدون داشتن هدف و تعیین آن، امکان برنامه ریزی و نیز ارزیابی فعالیتهای تربیتی به آسانی ممکن نیست. در تربیت فرزندان آن هم در جامعه اسلامی، داشتن هدفهای الهی بسی مهمّ و تعیین کننده است. 
اکنون سؤال این است که در نظام تربیتی اسلام هدف از تربیت چه باید باشد؟ آیا هدف صرفاً تولید نسل و افزودن بر اعضای جامعه است؟ آیا هدف صرفاً پرورش فرزند سالم است؟ آیا هدف تربیت نیروی انسانی برای تداوم جامعه اسلامی و به انجام رسانیدن امور آن است؟ و یا اینکه علاوه بر اینها، اهداف مهمتر و مقدستری وجود دارد؟ و بالاخره از دیدگاه بزرگ مربی اسلام، علی علیه السلام هدف از داشتن فرزند و تربیت آن چیست؟ 
بانگاهی به دیدگاهها و سیره تربیتی علی علیه السلام آشکار می‏شود که در نظام تربیت اسلامی هدف نهایی از تربیت، رسیدن فرزند به مقام اطاعت وعبودیت الهی است، هدف نهایی، تربیت انسانی است که مطیع پروردگار و تسلیم درآستان او باشد. امیرمؤمنان علی علیه السلام درضمن حدیثی پیش از تولد فرزند، هدف نهایی از تربیت را به‏طور غیر مستقیم بیان نموده و به‏راستی آن حضرت در سفره تربیتی خویش بدین هدف تحقق بخشیده و فرزندان خود را با توجه به آن، تربیت نموده‏اند. مرحوم ابن‏شهرآشوب به سند خود از آن حضرت نقل می‏کند که فرمود:"من از خداوند خویش طلب فرزندان زیبا چهره و نیکوقامت ننموده‏ام، بلکه از 
من از خداوند خویش طلب فرزندان زیبا چهره و نیکوقامت ننموده‏ام، بلکه از پروردگارم خواسته ام فرزندانم مطیع او باشند و از او بترسند تا وقتی با این صفات به آنها نظر افکنم مایه چشم روشنی من باشند. 
پروردگارم خواسته ام تا فرزندانم مطیع او باشند و از او بترسند تا اینکه وقتی با این صفات به آنها نظر افکنم مایه چشم روشنی من باشند."(13)

مبحث دوم: ابعاد تربیت از دیدگاه و سیره امام علی علیه السلام :

انسان موجودی است که از ابعاد گوناگون برخوردار است و به تبع آن تربیت نیز ابعادی دارد که خود به اقسامی تقسیم می‏گردد: تربیت اخلاقی، تربیت دینی، تربیت جسمانی، تربیت اجتماعی و... درسیره تربیتی نخستین امام شیعیان نیز این ابعاد و انواع تربیت مورد توجه واقع گردیده با بررسی کامل و مفصّل هر یک از این ابعاد و انواع، نیازمند ارایه یک مقاله مستقل وبلکه یک کتاب است ولی از آنجا که موضوع این مقاله، عام بوده وامکان بررسی مفصل هرکدام دراین مقاله وجود ندارد، به‏ناچار بصورت اشاره واگذرا بدان نظر می‏ افکنیم.

تربیت دینی: 
مراد ما از تربیت دینی محدوده خاصی است، هر چند تربیت دینی به‏یک معنا بسیار عام و گسترده است و شامل همه ابعاد وجودی انسان می‏گردد امّا در اینجا، مراد از تربیت دینی، مقابل تربیت اخلاقی، اجتماعی و سایر ابعاد است و عمدتاً حوزه مربوط به عقاید و احکام عبادی از دین را شامل می‏گردد. تربیت دینی به این معنا در سیره تربیتی امام‏علی علیه السلام از اهمیت خاصی برخوردار است و در ذیل به نمونه‏هایی از آن اشاره می‏کنیم:

1 - نماز: 
یکی از بارزترین مصادیق تربیت دینی و بلکه مهمترین نمود آن در حوزه احکام و عبادات، نماز است. نماز بزرگترین فریضه ‏الهی وپیش درآمد قبولی سایر اعمال و عبادات است. علی علیه السلام در طول عمر با برکتشان زیباترین جلوه‏ها را در نماز به‏نمایش گذاشتند، او در حالت جنگ و صلح، بیماری و سلامت،در خانه و مزرعه، برمسند حکومت و خانه‏نشینی 25 ساله و در همه حالات و شرائط، نماز مهمترین عمل او بود و فرزندان خود رابدان سفارش می‏نمود. در وصیتی به امام حسن علیه السلام و تمامی خانواده و فرزندانش آنها رابه نماز سفارش کرده می‏فرماید: "از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره نماز زیرا که نماز بهترین کارهاو ستون دین شماست "(14) او نه تنها خود و فرزندانش به نماز اهمیت می‏دادند که همه پیروان وشیعیان خود را به تعلیم نماز به فرزندان و سعی در تشویق آنان به مدوامت بر آن، فرا خوانده ‏اند. آن حضرت فرمود: "علّموا صیسانکم الصلوة و خذوهم بها اذا بلغوا الحلم" "در کودکی به فرزندانتان نماز راتعلیم دهیدو هنگام بلوغ، آنان را به نماز وا دارید."(15) فریضه‏نماز درتربیت دینی چنان مهم است که حتی در پیش از بلوغ، تنبیه مختصر فرزند به‏خاطر ترک آن، روا دانسته شده است. علی علیه السلام خطاب به یکی از اصحاب فرمود: "کودکان اهل خانه‏ات را با زبان به نماز و طهارت تأدیت نما و وقتی به سن ده سالگی رسیدند، آنان را بر ترک آن، تنبیه بدنی نما ولی از سه بار بیشتر تجاوز نکند."(16) نکته قابل توجهی که در این دو حدیث وجود دارد، توجه حضرت به مراحل تربیت و نیز روش آشنا نمودن فرزندان با نماز و اقامه آن است، زیرا در مورد نماز بین دوره کودکی و بلوغ فرق گذاشته‏اند، در دوره کودکی تاقبل از ده سالگی فقط سفارش به آموزش و تعلیم نماز نموده‏اند و تنها به اقدام زبانی و سفارش کلامی اکتفا نموده‏اند، در این مرحله تأکید بر آمادگی و زمینه سازی برای اقامه نماز شده است. اما در سن ده سالگی هر چند هنوز به‏حّد بلوغ نرسیده امّا بعلت رشد مناسب کودک در این سن و تا حدودی رسیدن به سن تمییز و تشخیص، تأکید عملی بر اقامه نماز است و آنگاه که به سن بلوغ رسیدند تأکید بر واداشتن آنها به نماز و ترک نکردن آن است.

2 ـ آموزش قرآن: 
قرآن کتاب آسمانی و مهمترین منبع اسلامی است، قرآن سرچشمه معارف الهی است و در تربیت دینی جایگاهی بس عظیم دارد. علی علیه السلام در نامه تربیتی خود به فرزندش امام‏حسن علیه السلام بعد از آنکه براهمیت تربیت و تسریع در آن تأکید می‏نمایند، نخستین اقدام خود را تعلیم و آموزش قرآن و معارف و احکام حلال وحرام آن بیان می‏کند:"... واَنْ ابتدئک بتعلیم کتاب‏اللّه و تأویله وشرایع الاسلام و احکامه و حلاله و حرامه لا اجاوز ذالک بک الی غیره..."،"نخست تو را کتاب خدا بیاموزم وتأویل آن رابه‏تو تعلیم دهم و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام بر تو آشکار سازم و (درآغاز) به چیزی غیر از قرآن نپردازم."(17) همچنین آن حضرت در توصیه به فرزندش محمدبن حنیفه، فرمود: "...برتو باد به خواندن قرآن و عمل کردن به آنچه در آن است و اینکه به مقررات و دستورات حلال و حرام آن و امر و نهی آن پایبند باشی. همچنین خواندن قرآن رادر شب و روز و هنگام تهجّد برخود لازم بدانی چرا که قرآن عهدنامه ‏ای ‏است از سوی خداوند تبارک و تعالی به خلق خود، پس واجب است بر هر مسلمانی که در هر روز به عهدنامه خود بنگرد ولو پنجاه آیه باشد."(18)

3 ـ تعلیم دعا: 
در تربیت دینی، دعا و درخواست از خداوند جایگاه ویژه‏ای دارد. دعا ابزاری است که بنده را به خالق پیوند می‏دهد و از طریق آن، نیازهای فردی و درونی خویش را با خداوند قادر متعال در میان می‏گذارد و در پرتو آن به سکون و آرامش نایل می‏آید. علی علیه السلام در سیره تربیتی خویش به عنصر دعا اهمیت زیادی قائل شده‏اند. آن حضرت هم دعاهایی را به فرزندان خود تعلیم می‏دادند و هم آنان 
قرآن عهدنامه‏ای‏است از سوی خداوند تبارک و تعالی به خلق خود، پس واجب است بر هر مسلمانی که در هر روز به عهدنامه خود بنگرد ولو پنجاه آیه باشد. 
را بر مداومت بر آن توصیه می‏نمودند. امام حسین علیه السلام می‏فرماید: "پدرم مرا به خواندن دعای جوشن کبیر و حفظ و بزرگداشت آن توصیه نمودند و سفارش کردند که در هنگام وفاتشان آن را بر کفنشان بنویسم و آن را به خانواده‏ام تعلیم دهم و آنان را بر خواندن آن برانگیزانم."(19) 
هر چند در روایات برای دعا اوقات خاصی بیشتر مورد تأکید قرار گرفته و برخی دعاهای خاص در اوقات خاص وارد شده، امّا علی علیه السلام در سیره تربیتی خود هر فرصت مناسب را مغتنم شمرده و به تعلیم دعا به فرزندانش پرداخته، برای نمونه در هنگام غذا خوردن فرزندش امام مجتبی علیه السلام را به دعایی همیشگی سفارش نموده و در ضمن آن به نقش تغذیه و سلامتی جسمانی برای انجام عبادات و نیز وسیله بودن غذا برای توان عبادت بیشتر، اشاره می‏نماید؛ آن حضرت فرمود: "فرزندم! هیچ لقمه سرد یا گرمی را مخور و هیچ شربت یا جرعه آبی را منوش الاّ اینکه قبل از خوردن و آشامیدن، این دعا را بخوانی "اللّهمّ انّی اسئلک فی اکلی و شربی السلامة من وعکه والقوّة به علی طاعتک و ذکرک و شکرک فیما بقیته فی بدنی و اَنْ تشجعنی بقوّته علی عبادتک و ان تلهمنی حسن التحرز من معصیتک.."(20) امام علی علیه السلام به دلیل اهمیت دعا و نقش آن در تربیت دینی، نه تنها در طول زندگی خویش به فرزندان خود تعلیم دعا می‏نمودند بلکه در واپسین لحظات عمر خویش و در هنگام احتضار نیز از این امر غافل نبودند، چنانکه در همان حالت حساس احتضار به فرزند خویش امام‏حسن علیه السلام دعایی راتعلیم نموده‏اند(21).

4 - آشنایی با علوم اهل بیت علیهم‏السلام 
آشنا نمودن فرزندان با علوم اهلبیت علیهم‏السلام و سخنان و عقاید مربوط به آنان، از جمله عناصر مهم تربیت دینی در فرهنگ شیعی و علوی است. بر والدین ضروری است که ضمن آشنا نمودن اجمالی آنان با مذاهب اسلامی عقاید حقّه شیعه را به آنان تعلیم دهند و بذر محبت اهلبیت علیهم‏السلام را در دلهای آنان بیفشانند و آنان را با معارف غنی، متقن و روشنگر اهلبیت علیهم‏السلام آشنا نمایند. تعلیم معارف و محاسن دانش ناب اهلبیت علیهم‏السلام به فرزندان آنها را در حریم امن عقیده قرار داده و از آثار شوم هجوم عقاید و اندیشه‏های ناپاک مصون می‏دارد. مرحوم صدوق با سند خود در حدیث چهارصدگانه از علی علیه السلام نقل کرده است که حضرت فرمود:"علّموا صبیانکم من علمنا ماینفعهم اللّه به لاتغلب علیهم المرجئة برأیها"،"به کودکان خود آن مقدار از دانش ما که به‏حال آنان مفید است، تعلیم دهید تا اندیشه و نظر مرجئه(22) برآنان غالب نگردد."(23)5 ـ رعایت آداب و سنن اسلامی در هنگام تولد فرزند: 
در سیره تربیتی معصومین علیهم‏السلام از لحظه تولد نوزاد، فعالیتهای تربیتی آغاز می‏گردد و با اینکه نوزاد توان بالفعل درک اشیاء و اعمال را ندارد امّا در عین حال انجام برخی آداب و مراسم برای تربیت صحیح او درآینده مؤثر است، از این رو علی علیه السلام در ضمن حدیث چهارصدگانه خود به اصحابش، آنان را به انجام این آداب در هنگام ولادت فرزندانشان توصیه نموده‏اند:"...در روز هفتم برای فرزندانتان عقیقه نمایید و به مقدار وزن موهای سر فرزندتان نقره صدقه دهید. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نسبت به حسن و حسین و سایر فرزندانش اینچنین رفتار نمود."(24) و در قسمت دیگر حدیث می‏فرماید:" فرزندان خود را روز هفتم ختنه کنید و گرما و سرما شما را از این کار بازندارد که این باعث پاکیزگی بدن نوزاد است..."(25)

پی نوشت ها:

1 ـ نهج‏البلاغه، قصارالحکم، شماره354 و عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ آفتاب، ج7،ص3902. 
2 ـ خوانساری، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم آمدی، ج6، ص353. 
3 ـ همان، ج3، ص438. (خیرماورث الآباء الأبناءالادب). 
4 ـ همان، ج2، ص141. (الانس فی ثلاثه، الزوجة‏الموافقه والولدالصالح و الاخ الموافق). 
5 ـ همان، ص23. 
6 ـ همان، ج6، ص222 (ولدالسوءیهدم الشرف و یشین السلف).
7 ـ همان، (ولدالسوء یعرُّ السلف و یفسد الخلف). 
8 ـ همان، ج6، ص224 ( ولدعقوقٌ محنة و شوءمٌ). 
9 ـ همان، ج2، ص392 (اشدُّ المصائب سوء الخلف). 
10 ـ نهج‏البلاغه، قصارالحکم، شماره453 (قال علیه السلام : مازال الزبیر رجلاًمنّا اهل البیت حتی نشاءَابنه المشؤوم عبدالله). این حدیث در برخی از نسخ موجود نهج ‏البلاغه مثل شرح ابن ابی الحدید و شرح نهج‏البلاغه علامه خویی و ما آن را از معجم‏المفهرس نهج‏البلاغه اثر محمد دشتی، ص124 نقل کرده‏ایم که تحت شماره453 در قصارالحکم آمده است. 
11 ـ نهج‏البلاغه، نامه31، با استفاده از ترجمه نهج‏البلاغه اثر دکتر سید جعفر شهیدی، ص297.
12 ـ نهج‏البلاغه، همان با استفاده از ترجمه دکتر شهیدی، ص298. 
13 ـ مجلسی،محمد باقر، بحارالانوار، ج104، ص98. 
14 ـ رسولی محلاتی، هاشم، وصایاء الرسول و الائمه علیهم‏السلام با ترحمه فارسی ، ص184. 
15 ـ خوانساری،محمد، شرح غررالحکم و دررالکم، ج4ص353. 
16 ـ محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج1،ص75 به نقل از تنبیه‏الخواطر و نزهة‏الناظر، ص390. 
17 ـ نهج‏البلاغه، نامه31،با استفاده از ترجمه دکتر شهیدی، ص298. 
18 ـ راجی قمی، محمد،پندهای پدران به فرزندان، ص162 و 163.
19 ـ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج91، ص384 و مستدرک الوسائل، ج2، ص232. 
20 ـ طبرسی، حسن‏بن‏فضل، مکارم الاخلاق، ص74. 
21 ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج92 ص179. 
22 ـ المرجئة فی مقابلة الشیعة، من الارجاء بمعنی التأخیر لتأخیرهم علیا علیه السلام عن مرتبته و قد یطلق فی مقابلة الوعیدیة (ر.ک: الکافی، ج6، ص47 ) و نیز ر.ک: طریحی، مجمع البحرین ج1، ذیل ماده "رجاء". 
23 ـ حسّر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج15، ص197 به‏نقل از خصال صدوق، ج2، ص157 و ابن‏شعبه حرانّی، تحف‏العقول، ص68. 
24 ـ صدوق، محمد بن علی بن الحسین، الخصال، ترجمه و تصحیح احمد فهری، ص751. 
25 ـ همان، ص776 و حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج15،ص153.

منابع: 
1.خوانساری، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم آمدی، ج6، ص353، . 
2.خوانساری، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم آمدی، ج6، ص353، . 
3.خوانساری، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم آمدی، ج6، ص353، . 
4.نهج‏البلاغه، قصارالحکم، شماره354 و عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ آفتاب، ج7،ص3902. 
5.نهج‏البلاغه، نامه31، با استفاده از ترجمه نهج‏البلاغه اثر دکتر سید جعفر شهیدی، ص297. 
6.مجلسی،محمد باقر، بحارالانوار، ج104، ص98. 
7.رسولی محلاتی، هاشم، وصایاء الرسول و الائمه علیهم‏ السلام با ترحمه فارسی ، ص184. 
8.محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج1،ص75 به نقل از تنبیه‏الخواطر و نزهة‏الناظر، ص390. 
9.مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج91، ص384 و مستدرک الوسائل، ج2، ص232. 
10.طبرسی، حسن‏بن‏فضل، مکارم الاخلاق، ص74. 
11.حسّر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج15، ص197 
12.خصال صدوق، ج2، ص157 و ابن‏شعبه حرانّی، تحف‏العقول، ص68. 
13.صدوق، محمد بن علی بن الحسین، الخصال، ترجمه و تصحیح احمد فهری، ص751. 
14.حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج15،ص153.

منبع:نشریه فرهنگ کوثر ، شماره 34 
نویسنده:علی همت بناری


منبع سایت شهید آوینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۱۵:۳۸
حسین سبزعلی
پنجشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۹ ب.ظ

شعر و روضه امام سجاد علیه السلام


بی تو سجاده ای اگر هم بود

فرش رسوایی دو عالم بود

بی تو یا حرفی از بهشت نبود

یا اگر بود هم جهنم بود

خطبه های گلوی زخمی تو

انعکاس غروب ماتم بود

تو اگر خطبه ای نمی خواندی

خانه هامان بدون پرچم بود

تو اگر روضه ای نمی خواندی

سال ما سال بی محرم بود

از تو داریم فصل ماتم را

ده شب گریه ی محرم را

احترام تو را سلام نبود

حق تو کوچه های شام نبود

حق آیینه ها شکستن نیست

گیرم این آینه سر امام نبود

هیچ جایی برای حال شما

امام سجاد؛ علم گریه برداشت، همه حرفش و بعد از کربلا با گریش زد، من می خوام بگم چرا گریه میکرد، دلایل زیاده، اما مگه یادش میره صحنه های کربلا یکی یکی جلوی چشماشه منو تو یه روضه گوش میدیم، می شنویم، بی مقدمه تو هر روضه مون میگیم: حسین؛ حالا زین العابدین که خودش دیده، من می خوام بعضی از این صحنه ها رو یادت بیارم، مگه یادش میره صحنه وداع با پدرش رو، پدرش اومد تو خیمه یه نگاه زین العابدین کرد، دید باباش آشفته است، رنگ پریده است، یه نگاه کرد دید سر تا پا غرق خاک خونه، زین العابدین رو خاک خیمه افتاده، یه نگاه کرد دید بابا داره یه جوری حرف میزنه، انگار این لحظه لحظه آخره، صدا زد: بابا از داداش اکبرم چه خبر، ابی عبدالله گفت: داداشت رفت، یکی یکی اسم برد، یه مرتبه دید هرکی اسم می بره بابا میگه به شهادت رسید، یه لحظه صدا زد: بابا از عمو عباس چه خبر، تا ابی عبدالله گفت: بی عمو شدی، میگن زین العابدین بلند شد، با اون حال زارش، تا ومد بلند شه بابا نگه اش داشت گفت: عزیزم تو بخواب، فقط یه جمله بهت بگم پسرم: غیر منو تو دیگه مردی تو خیمه ها نمونده، تو دیگه بلند نشو، زینب یه محرم می خواد.

مگه یادش میره غروب یازدهم، مگه یادش میره اون لحظه ای که از کنار گودال رد شد، مگه یادش میره اون لحظه ای که اومد بابا رو دفن کنه، خودش گفت: برید بوریا بیارید، خودش رفت تو قبر، بنی اسد دیدن دیر کرد از قبر بیرون نیومد، مگه یادش میره، نگاه کردن دیدن لباش گذاشته رو لبای بریده، من میگم همه ی اینا یادش نرفت، اما همه ی اینا یه طرف اونی که امام سجاد رو 35 سال روضه خون کرده اینا نیست، حالا بشنو

احترام تو را سلام نبود

حق تو کوچه های شام نبود

حق آیینه ها شکستن نیست

گیرم این آینه امام نبود

هیچ جایی برای حال شما

بدتر از مجلس حرام نبود

گریه کردی صدا زدی ای کاش

هیچ سنگی به روی بام نبود

کاش مادر مرا نمی زایید

من امامم، خرابه جام نبود

حرفِ ویرانه در میان آمد

دختر شاه، یادمان آمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۷ ، ۲۰:۰۹
حسین سبزعلی
پنجشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۵۴ ب.ظ

شهادت امام سجاد علیه السلام

تاریخ ارسال:د, 1395/12/23 - 20:56 شناسه: 1222

شهادت امام سجاد علیه السلام

نویسنده/ سخنران: 
امام سجاد علیه السلام
بعد از واقعة کربلا امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ در قید حیات بوده و بعد از آنکه به اذن واحد خدای منان برای بقای اامت آقا امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ زین‌العابدین روز عاشورا جوری حالا بیمار بوده تب بوده ضعف بوده...

 

بسم الله الرحمن الرحیم

رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّا وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَبِیّا وَ بِالْإِسْلامِ دِیناً وَ بِالْقُرْآنِ کِتَاباً وَ بِالْکَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِیٍّ وَلِیّاً وَ إِمَاما وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَئِمَّةً اللَّهُمَّ إِنِّی رَضِیتُ بِهِمْ أَئِمَّةً فَارْضَنِی لَهُمْ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ؛

«اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا»؛ «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»؛

دریا به دیدة تر من گریه می‌کند

فرمود: البَکائون خمسه؛ پنج نفر گوی گریه را در عالم ربودند آدم و حوا یعقوب فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ پنجمیشم امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ گفتن آقا چقد گریه می‌کنی؟ فرمود: چی میگی اینکه من دیدم که ندیدی که، بمیرم برات قربون قبر خاموشت برم آقا یعنی میشه راه بازشه اینآ اربعین برن بریم اونجا اینجوری جمع بشیم دور هم.

دریا به دیدة تر من گریه می‌کند

آتش زسوز حنجر من گریه می‌کند

سنگی که می‌زنند... خدا کنه دروغ باشه

سنگی که می‌زنند به فرقم به روی بام

بر زخم تازة سَرِ من گریه می‌کند

هر که رفته بقیع و اون قبر دیده بیشتر می‌سوزه، خدا خیر بده آقای سازگار، این غزل از آقای سازگار واقعاً طبق مقتل سروده خیلی قشنگه.

از حلقه‌های سلسله خون می‌چکد چو اشک

زنجیر هم به پیکر من گریه می‌کند

وقتی سهل‌بن‌ساعدی زنجیر را برداشت دید از زیر زنجیر خون داره می‌ریزه پایین آقا فرمود: دستمال داری؟

ریزد سرشک دیدة اکبر به نوک نی

داداشم که پنج سال بزرگ‌تر بود از بالا نی به من نگاه می‌کنه و گریه می‌کنه واسم آره والله

ریزد سرشک دیدة اکبر به نوک نی

اینجا به من برادر من گریه می‌کند

خیر برادری ببینی ان‌شاء‌الله

وقتی زدن خنده به اشکم زنان شام

ما گریه می‌کردیم و اونا کف می‌زدن و می‌خندیدن

وقتی زدن خنده به اشکم زنان شام

دیدن رقیه خواهر من... شب عاشورای حضرته، کنار قبر فاطمة معصومه تو شریف‌ترین شهر کرة زمین ایران مقدس قم جوان‌ها برا غربت زین‌العابدین عاشورایی گریه کنید کربلایی گریه کنید بخدا امروز از عمه‌ام فاطمة معصومه خواهش کردم گفتم عمه بیا یه قدم بخدا، خانمآ اگه اومد پذیرایی کنید ازش، این یکیش کشت منو.

رأس حسین بر همه سر می‌زند ولی

چون می‌رسد برابر من گریه می‌کند

ای اهل شام پای نکوبید بر زمین

چرا؟

که اینجا ستاده مادر من گریه می‌کند

زن‌های شام هلهله و خنده می‌کنند

جایی که جد اطهر من گریه می‌کند

بقیه‌اشُ دیگه نمیخونم وقت گرفته میشه میخوام خیلی حرف بزنم امشب مال حضرت ببینیم یک ذره از حق این مظلومیت آقارو می‌توانیم امشب اداء کنیم ان‌شاء‌الله، هدیه به ساحت مقدس اهل‌بیت پیغمبر خاتم الأنبیاء و اهل‌بیتش به‌خصوص مظلومین مدفون در بقیعش از اینجا دسته گلی زیبای قمی هدیه کنید صلوات بر محمد و آل محمد.

ولادت امام سجاد علیه السلام

عرض کنم که آقا امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ روز عاشورا 22 سال و پنج ماهشه چون متولد پنجم شعبان 38 در زمان جنگ صفین امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آقا در مدینه متولد شدند از مادری که دختر شاه ساسانی ایران است وقتی که لشکر اسلام آمد و ایران فتح شد مدائن بر سلطنت فرو ریخت دو تا خانم دو تا بانو از شاه یزدگرد سوم شاه ایرانی اسیر شدند اونا هم که می‌دانید به دین زردشت بودند و خداپرست و موحد بودند نکاح شرعی صحیح داشتن عرض شود بر اینکه اسیر شدن وقتی آمدند در مسجد مدینه در زمان خلیفة دوم است آمدن در مسجدالرسول مسجدالنبی در مدینه آمدن که این به‌عنوان غنائم جنگی به حکم قرآن کریم مردانی که غیرمسلم هستند و در جنگ اسیر می‌شوند به‌عنوان عبد و زنانشون به‌عنوان کنیز خرید و فروش و بیع مسلمین «مَلَکتْ أَیْمَانُکمْ»؛ (نساء: 3) آیه قرآن است تقسیم می‌شدند عمر آمد سراغ این دو بانوی بزرگوار که یکیش شهربانو مادر امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ خواست دست دراز کنه و حجاب حجاب داشتن خواست دست دراز کنه و حجاب از عرض شود بر اینکه از خانم بردارد این بانو دستش زد و گفت سیاه باد روز هرمز، عمر فارسی نمی‌فهمید تازیانه‌اشُ کشید اینجا خیلی شجاعت داشت که به این بانو بزند آقا امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ از جا بلند شد من در پرانتز یه چیزی بگم دوازده چیز است در قرآن کریم و دین مقدس اسلام أنفال است «یَسْأَلُونَک عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکمْ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ»؛ (انفال: 1) یکی از چیزهایی که انفال است و ملک حجت‌الله امام‌ معصوم است اسیرانی هستند که در جنگی اسیر می‌شوند که به اذن امام معصوم نباشد غنائمش و مرد و زنش هر چه هست ملک حجت‌الله است در بین هلالین این مطلب را بچه شیعه‌ها بدانید انفال دوازده چیز است یکیش غنائم جنگی است اعم از پول حیوان زمین و مرد و زنی که اسیر می‌شوند این ملک امام معصوم است به تفسیر مراجعه کنید بنابراین کل این مجموعه‌ای که آمده بودند چون زیرنظر امیرالمؤمنین نبود فرماندة جنگ حجت‌الله معصوم نبود کلش ملک مولا امیرالمؤمنین بود آقا پا شد فرمود: تو که نفهمیدی این فارسی چی گفت گفت این به من فحش داد آقا فرمود تو که فارسی نمی‌دانی چطور میگی به تو فحش داد اینکه به تو فحش نداد این گفت:سیاه باد روز هرمز جدشون

مادر امام سجاد علیه السلام

پاشه ببینه من اسیر کی شدم، گفت خب این حرف‌ها نیست باید ما اینارو واگذار کنیم به مسلمین آقا فرمودند: رسول‌خدا به من فرمود: اُسراء بله ولی بزرگ زادگان را حق فروش نداری گفتم باید چیکار کنیم فرمود: اینو از حق من ببینید اختیار را با خودش بگذارید اومدن گفتن خانم شما که اینجا نشسته‌اید از بین اینایی که تو این مسجد نشسته‌اند چه کسی را به‌عنوان آقای خودت شوهر خودت انتخاب می‌کنی؟ گفت انتخاب با منه؟ آقا به فارسی فرمود: بله از جا بلند شد آمد کنار امام‌حسین ـ علیه السلام ـ ایستاد فرمود: این آقا شوهر منه این آقا مال من باشه گفتن تو که از ایران داری میای فارس هم هستی این آقام که از مدینه بیرون نیامده ایران نیامده تو اینو از کجا می‌شناسی؟ گفت: ما ایرانیا معرفتمون بیش از شما عرب‌هاست حالا هم همین‌جوره گفت چطور گفت من خواب دیدم خاتم الأنبیاء و عیسی‌بن‌مریم  و فاطمة زهرا اومدن سراغ من پیغمبراکرم فرمود: من آمده‌ام تو را خواستگاری کنم برا پسرم حسین من گفتم کیست؟ آقارو نشون من داد من آقارو تو خواب دیده بودم و خاتم الأنبیاء فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ این آقارو من از اونجا به عقد در آوردند من مال این آقا هستم بعد عرض شود بر اینکه بله خب ایشون شد همسرش و خواهر ایشونم همسر محمدبن‌ابی‌بکر باجناق‌ هستند با همدیگر این شد همسر آقا امام‌حسین ـ علیه السلام ـ بعد ایشون گفتش که من شبی که لشکر اسلام لشکر عمر داشت می‌اومد اسلام که نه لشکر عمر داشت می‌اومد من شب خاتم الأنبیاء را خواب دیدم فرمود: فردا طلیعة لشکر اینا می‌رسند به اینجا تو و خواهرت خودتونُ بندازید قاطی فرار کنید منم کمکتون می‌کنم بیائید قاطی اُسراء بیائید مدینه به ضمانت من من تو را به امام‌حسین ـ علیه السلام ـ می‌رسانم راه اومدن من و مسیر من اینجوری بوده این مادر امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ است به فرمودة محقق بزرگوار و محدث صحیح‌نویس آشیخ‌عباس قمی ـ قدس الله سره ـ از صحیح‌نویسان تاریخ این بانو در همان ده روز اولی که امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ را زایمان کرد در مدینه از دنیا رفت امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ بدون مادر و با توسط همسران دیگر آقا امام‌حسین ـ علیه السلام ـ رشد کرد و بزرگ شد وإلا مادر ایشون همان ده روز اولی که بانوان بعد از زایمان استراحت می‌کنند در بستر مادر ایشون از دنیا رفت کنار قبر فاطمه مادر مولا  امیرالمؤمنین قبرش مطهر مقبرة بنی‌هاشم این منطقه است ایشون هم اونجا دفنه سکینه‌خاتون است رباب است ام‌البنین است این بانوان آقایون اینجا قبر مطهرشون است این خب مادرش حالا یه سرنوشت مختصری از امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ بفهمید این بانو چقدر عظمت دارد برهان مال کجا می‌خوانیم ما همینجا می‌خوانیم از اینجا بفهمید که این بانو چقدر عظمت دارد هر خانمی قابلیت برای اینکه حجت‌الله را در رحم خودش پرورش بدهد ندارد پنجم شعبان شعبان، رمضان، شوال، ذی‌القعده، ذی‌الحجه، پنج ماه 38 تمام میشه 39 ـ 40 امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ که شهید شد آقا امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ دو سال و چهل و پنج روزش بوده از عمر شریفش گذشته بوده این تاریخ معتبر موثقه روز عاشورا 22 سال و پنج ماهشه در حالی که امام‌باقر ـ علیه السلام ـ چهار سال الا یک ماه چهار سال یک ماه کم یا سه سال و نیمشه همسر ایشون فاطمه دختر امام‌حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ یکی از همسراش که مادر امام‌باقر ـ علیه السلام ـ است و عبدالله باهر این دو برادر و یک خواهر از این فاطمه دختر امام‌حسن‌مجتبی هستند که 18 ساله بود روز عاشورا یا 16 ساله و در کربلا هم حضور داشت و الان یک تیکه‌ای از مصائب ایشون را خدمتتون عرض می‌کنم.

امام سجاد علیه السلام در کربلا

این از این تولدشان تا اینجا و اما از اینجا به بعد در سن 57 سالگی مثل فردایی سال 95 در سن 57 سالگی 35 سال بعد از واقعة کربلا امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ در قید حیات بوده و بعد از آنکه به اذن واحد خدای منان برای بقای اامت آقا امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ زین‌العابدین روز عاشورا جوری حالا بیمار بوده تب بوده ضعف بوده من دیگر بقیه‌اش را قدم به فهم این قصة کربلا نمی‌رسد که حجت‌الله واقعاً بیمار بود نبود اینجا برده بودنش در عرش بود بالا بود کنترل بود چی بود اجملاً می‌دانم برای حفظ امامت در حفظ خدای منان امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ از کربلا جان سالم به در برد ولی بیماری و تبش در تاریخ کربلا موجود هست و ضعف شدید بر بیماری حضرت در تاریخ کربلا موجود است این را باید عرض کنم ولی آن قصه‌اش را هم نمی‌دانم واقعاً در چه حدود در چه جور لحظة آخر که آقا امام‌حسین تشریف آوردند برای وداع آخر ودایای امامت را تحویل امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ دادند و رفتند آنجایی که تشریف دارند ـ سلام الله علیه ـ امام را به حالت عادی برگرداندند و فرمودند: بابا جانم پاشو وداع امامت را تحویل بگیر من دارم می‌روم آقا بلند شد نشست فرمودند: که ها خیلی بابا جان چهرة چهرة غریبی است (أین حبیب) آقا فرمود: قد قتلت کشته شد این زهیرم قد قتلت، یک غلامی ما داشتیم اسمش جون بود این جون؟ قد قتلت أین أین أین یکی یکی سؤال کرد رسید أین قاسم؟ قد قتلت، أین عمی العباس؟ قد قتلت، تا رسید به این جمله که فرمود: أین أخی علی؟ آقا علی‌اکبر ـ سلام الله علیه ـ یازدهم شعبان 33 پنج سال از امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ بزرگ‌تر است وقتی که در مجلس عبیدالله ابن زیاد سر علی‌اکبر ـ سلام الله علیه ـ در طشت بود و امام‌سجاد هم آمد و کنار عمه‌اش حضرت زینب نشست عبیدالله گفت این سر کیه یکی یکی سراغ سرها را می‌گرفت گفتند این سر عباس است گفت چطوری شده اینقدر لح شده توضیح دادند چون سر ابالفضل شناخته نمی‌شد حضرت وقتی از اسب واژگون شد حالا که شب عزاست شما هم خوب پای من می‌آیید با من می‌آیید یک مقدار هم اذیت می‌شوید ولی شب شب عزاست کو عام که به کوی تو دوباره حالا که دارم می‌گویم و داری می‌آیی با من رفتی اباالفضل ـ سلام الله علیه ـ عمود به سر و تیر به چشم و بدون دست از اسب واژگون شد پای حضرت در رکاب گیر کرد واژگون شد است آقا را به صحرا می‌کشید لذا وقتی سید حسین بزرگوار این عالم جلیل‌القدر به امام‌حسین عرض کرد آقاجان ما دیده‌ایم صورت شهداء را بوسیده‌ای علی‌اکبر را جون را حبیب را اما هر چی می‌گردم پیدا نمی‌کنم آیت‌الله سیدحسین آقا هر چی فکر می‌کردم پیدا نمی‌کنم صورت عباس را بوسیدی فرمود: چی می‌گویی سید مال عباسم صورت نمانده بود له کرده بودند صورت حضرت را خب شیعه کجا بگوید تا شب گریه اینجا نگوید کجا بگوید واقعاً اگر از اعضای حاضر انجمن عذرخواهی می‌کنم از مادرم زهرا از حضرت معصومه اگر آمدند از امام‌زمانم آقا وقتی فرمودند: عرض کرد باباجون أن أخی علی؟ داداشم علی‌اکبر عبیدالله گفت پس این کیه گفتند علی‌بن‌الحسین است گفت پس این سر علی آن هم علی آقا به صدا درآمد آقا به فریاد درآمد فرمودند که به صحبت آمدند فرمودند که کان لی اخ اکبر منی قتلتمه آخه آن گفت الیس الله قد قتل علیا مگر خدا علی را نکشت پس این را هم که می‌گویید علی است آقا فرمود: کان لی اخ اکبر منی قتلتمه یک برادر بزرگ‌تر داشتم آن هم اسمش علی بود بابام می‌گفت حالا که علی را ؟؟ می‌کنند بر فراز هفتاد هزار خطبة نماز جمعه من هر چی پسر خدا بهم بده می‌گذارم علی این پنج سال از من بزرگ‌تر بود شما کشدش که می‌خواستند آقا را همانجا شهید کنند حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ بلند شد افتاد رویش با آن جمله‌ای که

امام سجاد علیه السلام در مجلس عبیدالله

امام‌سجاد تو مجلس عبیدالله گفت عبیدالله گفت گردنشو بزنید جوان‌ها زینب‌کبری از جا بلند شد افتاد روی امام‌سجاد فرمود: اول مرا بکشید بعد این را من نمی‌گذارم دیگر دو سه جا زینب‌کبری به داد حجت‌الله رسید یکی‌اش اینجا بود یکی روز یازدهم محرم که همه را سوار کردند امام‌سجاد را هر چی سوار می‌کردند می‌افتاد زمین شتر هم برهنه است یعنی جهاز و هیچی ندارد حتی یک پارچه هم رویش ننداخته بودند علت اینکه من روی دوشک نمی‌شینم این ایام من روی دوشک نمی‌شینم روی منبر به خاطر همین است که آقای ما را سوار بر شتر بی‌جهاز کرده بودند آنوقت هم شتر را ملعون‌ها یک شتر لنگ آورده بودند یک پایش کوتاه بود هی لنگ می‌زد آقا را زنجیر آوردند به گردن انداختند زیر پا، پاهای آقا را زیر شکم شتر قفل کردند دست‌ها را از پشت و زنجیر را انداختند به گردن آوردند زیرشکم شتر این شتر هم لنگ می‌زد لنگ که می‌زد پای آقا به کمر شتر سائیده می‌شد پاهای حضرت زخم شده بود گردن حضرت هم زنجیر زخم کرده بود هی می‌سائید آقا را به زنجیر بسته بودند عبور دادند از قتلگاه وقتی به قتلگاه رسیدند زینب و ام‌کلثوم و رقیه و رباب و سکینه و ریختن زمین و ریختن به این اهل‌بیت و امام‌سجاد را بسته‌اند نمی‌توانست پیاده بشود زینب‌کبری داشت با بدن حرف می‌زد یا رسول الله هذا حسینک بالعراء مصدوم الامامة و الرضا و مقطع الأعضاء یهو دید امام‌سجاد الان جون می‌دهد بدن را گذشت زمین و پرید آقا را بغل کرد گفت عمه‌جانم قربانت بروم مالی عدو کجو بنفسک یا بقیت الماضی چرا با خودت اینطوری می‌کنی عزیز من طوری نیست شهادت کرامت ماست اینجا خدا می‌داند چه صحن و سرایی می‌سازند امامان جور مثل صدام‌ها معاویه‌‌ها متوکل‌ها می‌آیند خراب کنند مگر می‌شود زمان متوکل ده سال و خورده‌ای حکومت کرد هفده بار خراب کردند قمی‌ها و بصره‌ایی‌ها و شیعیان ساختند اینجا علم برافراشته می‌شود اینجا روزی می‌آید به شرح من یک اربعین سی آقا فرمود: عمه اینا ما را مسلمان هم نمی‌دانستند اونجا امام‌سجاد بدن بابا را دید که فرمود به اندازة نگین انگشتر جای سالم به بدن بابام نبود شب عاشورای حضرت بخدا خودمم دلم برای مدینه تنگی می‌کند خودمم برای قبر غریبش تنگی می‌کند ببخش اگر اذیت می‌شوید یک مقدار ولی خب باید گفت این مشکلات را آقا را چهل منزل اینجوری بردند تا شام تو مسیر هم خب من این را به شما عرض کنم آنهاییکه اسیر می‌برند که استراحت ندارد غذای کافی بهشون نمی‌دهند تو اون مسیر حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ تو مسیر نماز شبش را نشسته خواند امام‌سجاد فرمودند: شیخ‌مفید نقل می‌کند امام‌سجاد فرمودند: عمه‌جانم شما شوم عاشورا کنار خیمه سوخته‌ها با اینکه تشنگی کشیده بودید صبح تا شب اینقدر دویده بودید این بچه‌ها را جمع کرده بودید نماز شب ایستاده خوندی اینجا نشسته میخوانی فرمود: عمه‌جانم این غذایی که مال این بچه‌ها می‌دهند خب کفاف نمی‌دهد بچه‌ها گرسنه‌اند من غذای خودم می‌دهم به این بچه‌ها می‌خورند فرمودند: عمه‌جانم سه روز هست من هیچی نخوردم زانوهام دیگر قوت ندارد راه بروم سلام خدا بر لوط ابن یحیی ابو مخنف خیلی مقتل خوبی است خیلی مقتل خوبی است سروان اهل علم زینب‌کبری وقتی که دید دارند می‌سوزانند و غارت می‌کنند و سرش را جدا می‌کنند و گوشواره می‌کنند می‌کشند وظیفه‌اش حفظ ولی‌الله حجت‌الله بود دوید تو خیمه کنار امام‌سجاد که روی یک پوست گوسفندی استراحت کرده بود به حال همونی که نمی‌دانم چه جور خولی آمد تو ببینید مقتل ابومخنف را کاش که آورده بودم آمد تو زینب دید  آمده تو ایستاده بود که یهود اینها می‌ریزند تو آقا را لگدمال نکنند نکشند شهید نکنند حفظ کرده بود ایستاده بود کنار حضرت خولی با سیلی زد به زینب، زینب کنار آقا خورد به زمین حالا که خوب ادب می‌کنی بگویم برایت دست کرد و مقنعة زینب را از سرش کشید یا أباعبدالله آقای من زینب پاشد زینب پا شد ایستاد کنار امام‌سجاد دید نمی‌گذارد دست کرد و این پوستی که زیر بدن آقا بود کشید آقا را دمر انداخت روی خاکم پوست را برداشت و رفت امام‌سجاد این همه حالا این‌ها را برای چی می‌گویم برای اینکه ببین این همه مشاکل و این همه مصیبت این همه رنج غم غصه اذیت و آزار رسیدند به شام زمان حکومت زمان امامت حضرت حجاج‌بن‌یوسف ـ لعنت الله علیه ـ عبدالملک مروان علیه لعنه آمد کوفه مصعب‌بن‌زبیر ـ لعنت الله علیه ـ که مختار را کشته بود کشت حاکم شد حجاج را فرستاد در حجاز مکه را محاصره کرد و عبدالله زبیر را کشت و بدنش را به دار زد و گوشت‌هاش گندید و ریخت زمین کبوترها توش خانه کرده بودند حجاج بر عراق حاکم شد هفتاد هزار نفر را خودش کشت وقتی مرد هشتاد هزار زن و مرد پنجاه هزار مرد سی هزار زن همه برهنه تو زندان‌های حجاج بودند زمان حکومت حضرت یک همچنین حکومتی است عبدالملک مروان است و چهار تا توله‌اش و عمربن‌عبدالعزیز و آخر هم هشام‌بن‌عبدالملک‌بن‌مروان آقا را به زهر جفا مثل فردایی راحت کرد راحت کرد شهید کرد ولی راحت کرد این همه رنج و غم و مصیبت و کتک امام‌سجاد در بحرالمصائب دیدم امام‌سجاد فرمود بچه‌های شام می‌آمدند دم خرابه به ما سنگ می‌زدند خواهرم رقیه نشسته بود دید دارند سنگ می‌زنند از جا بلند شد برود به عمه‌ام پناه ببرد یک سنگ خورد توی سرش خورد زمین خیلی گریه کرد عمه‌ام خواهرم رقیه تمام این مشاکل امام‌سجاد من از بان خود حضرت قبل از آنکه سخنرانی آقا را عرض کنم عرض شود بر اینکه من پنج شش تا مقتل دیدم که اینو نقل کردم نعمان‌بن‌منذر مدائنی شنیده‌اید

الشّام الشّام الشّام

به امام‌سجاد عرض کرد آقاجان کجا تو این مسیر از کربلا تا کوفه بعد هم از کوفه برگشتن به شام کجا به شما خیلی سخت گذشت با این همه رنجی که در کربلا دیده بود حضرت آقا سه بار فرمود: الشام الشام الشام عرض کرد آقا علی‌اکبر، علی‌اصغر تیر به گلو آن قتلگاهی که شما دیدید آن بدن‌هایی که أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ؛ هر بدنی تو یک گوشه از صحرا افتاده بود پخش کردند بدن‌ها را توی صحرا برای اینکه اسب‌ها بدوند بتوانند بکوبند و بروند بدن تو صحرا پخش کرده بودند أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ؛ گفت چرا آقا فرمود: چون تو شام من با اجازة عزیزان از بزرگان انجمن عزیزان سروران و به‌خصوص سادات اهل مجلس مطمئن باشید که اگر خودم سید نبودم اینجوری مال اجدادم روضه نمی‌خواندم اگر غیرسید بودم می‌گفتم نباید ما اینجوری بگوئیم اما حالا که خودم جدمُ اینجوری زدند و عمه‌ام را اینجوری ناموسم را اینجوری زدند گفت: آقا چرا فرمود: در شام هفت تا مصیبت بر ما وارد شد که تو کربلا وارد نشد گفت: آقا چی فرمود: وقتی ما را وارد کردن مردان شام شمشیر برهنه کرده بودند هی با شمشیر به ما نهیب می‌کردند می‌آمدند نزدیک ولی با چوب و نیزه می‌زدند تو سر و شانة ما نیزه‌ها را استوار کرده بودند دور ما را احاطه کرده بودن زن‌ها دورشون تنبُک می‌زدند این‌ها ما را با چوب و سنگ می‌زدند فرمود: سرهای شهداء را آوردند زدن به نیزه آوردن میان اسراء میان اهل‌بیت که آقا به سهل ساعدی فرمود: برو پول بده به این نیزه‌دارها به این نانجیب‌ها پولکی‌اند خیلی پول بهشون بده بگو سرها را از بین اهل‌بیت ببرند بیرون حواس مردم برود به سرها اینقدر به ناموس ما نگاه نکنند خدا نصیبت نکند به حق امیرالمؤمنین یا صاحب الزمان آقای من عزای جدت است و ما هم سگ در خونة شمائیم برای شما هم که آمدن کاری ندارد آقا یک قدم روی سر ما بگذار منت بده بر ما می‌دانم دوست داری خودت هم داری خون گریه می‌کنی آقا بیا بنشین من بخونم تو گریه کن شما خودت دستت مال فرجت بیاد بالا فرمود: سرهای شهداء را آوردند به نیزه‌ها دیدن میان اهل‌بیت سر بابام مقابل عمه‌ام زینب بود سر عموم عباس با آن وضعی که نگفتم همه‌اش را برابر ام‌کلثوم بود سر علی‌اکبر برابر سکینه و لیلا بود دو تا سر هم بود به نیزه بند نمی‌شد یکی سر علی‌اصغر یکی سر اباالفضل این دو تا سر به نیزه بند نمی‌شد ولی با این نیزه‌ها بازی می‌کردند من عربی فرمایش حضرت را می‌گویم اما ترجمه نمی‌کنم تلخ هست برایم فرمود: روما سقت الرئوس بین یدیه بهاء؛ این را دیگر من ترجمه‌اش نمی‌کنم فرمود: از بالای بام زن‌های شام به سر ما آب می‌ریختند یک زن یهودی از بالای بام یک ظرف خاکستر ریخت روی سر من تو وسط من ترجمه کردم اینو تو وسط خاکسترها آتش بود افتاد تو عمامه‌ام عمامه‌ام سوخت سرم هم سوخت دست‌هایم هم بسته بود هر چی تکون می‌دادم نمی‌شد پوست سر من از آتش سوخت عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید فرمود: از طلوع تا غروب اینو خدمت شما عرض کنم من یک سفری که رفتم سوریه چند سال قبل سراغ گرفتم از این بچه‌های شام گفتم آقا دروازة ساعات کجاست منو بردند از دروازة ساعات تا مسجد اموی که آقایون را آوردند بلاتشبیه مثل اینکه آدم از سر چهار راه بیمارستان چهار راه بازار برود گلذار شهداء من یک مقدار تند راه می‌روم دیگر احیاناً یک ربع می‌آیم این راه را یک مقدار کسی آرام راه برود بیست دقیقه فرض کن مثلاً نیم ساعت بیش‌تر که نیست از دروازة ساعات تا مسجد آدم آرام راه برود من رفتم آرام راه برود بیست دقیقه نیم ساعت راه می‌رود فرمود: طلوع آفتاب که ما را آوردند غروب رسیدیم گفت چرا آقا فرمو تو تمام کوچه‌ها ما را گرداند و سنگمان زدن اینجا یک جملة دیگر هم هست من آن را نمی‌گویم نمی‌گویم چه فحش‌هایی می‌دادند الهی بمیرم برایت فرمود: سه روز ما را پشت دروازة ساعات نگه داشتن شهر را زینت کردن وارد که شدیم شهر زینت بود زن‌ها خضاب بسته کف می‌زدند تنبک می‌زدند شادی می‌کردند ما را که وارد کردند همه را به یک طناب بستن یک سر طناب به دست من بود یک سرش به دست عمه‌ام زینب ناموس می‌کشد آدم را ناموس می‌کشد آدم را والا کتک و شهادت مال مرد در راه خدا کرامت است شهادت افتخار است فرمود: کرامت نه شهادت اما ناموس فرمود: بردند محلة یهودی‌ها ما را می‌کشیدند وقتی ما را می‌کشیدن این بچه‌ها می‌ریختن روی هم با تازیانه می‌زدن خب مگر یک بچه چقدر طاقت دارد به یهودی‌ها می‌گفتند پدر این پدران شما را کشته است می‌توانید بزنیدش آنقدر یهودی‌ها ما را زدن آنجا.... که ان‌شاء‌الله می‌توانی تحمل کنی اگر بانو حضرت معصومه تشریف دارند از ایشون عذرخواهی می‌کنم اگر حضرت زهرا دارد می‌شنود عذرخواهی می‌کنم اگر آقا امام‌زمان دارد می‌شنود آقا یابن‌الحسن مرا ببخش عذر می‌خواهم ازت باید بچه شیعه‌ها بدونند فرمود: ما را بردن بازار برده فروش‌ها بفروشند اینجا باز یک تکه‌ای هست من دیگر نمی‌گویم چون خودت را می‌کشی محل سکونت ما را مکانی قرار دادن خرابه‌ای بود کنار مسجد اموی شام اونجا قرار دادند این دیوارها شکاف داشت حالا حالت رو می‌گیرد والا می‌گفتم چه وضعی داشت یکبار می‌گویم براتون که این خرابه چه جور بود که اینجا کنار مسجد بود این دیوارها شکاف داشت شب‌ها پاییزی بود روزها آفتاب تیز بود می‌سوزاند شب‌ها سرد بود تا صبح از سرما می‌لرزیدیم زیرانداز که نداشتیم روانداز که نداشتیم بچه‌ها سردشان بود یک چیز یادم آمد بگویم برایت شبی که رقیه از دنیا رفت زینب‌کبری همة اهل‌بیت را آرام کرد ام‌کلثوم آرام نمی‌گرفت تا صبح راه رفت تو خرابه و زار زد بی‌بی فرمود: خواهر بابا خب بچه‌ها هلاک شدند آن را ما دفنش کردیم دیگر آرام باش فرمودند: که خواهر من غصه‌ام می‌دانی از چیست؟ از این هست که اول شب این بچه آمد و گفت عمه خیلی گرسنمه مردم این سخنرانی که بهش می‌گویم خطبه به لسان عربی می‌گوییم خطبه سخنرانی امام‌سجاد یابن‌الحسن آقای من هدیه به شما باشد هدیه به آقا امام‌سجاد و قبر غریب و امام‌مجتبی جوان‌ها شما را به این مظلوم قسم می‌دهم از دعا برای فرج یادت نرود آیا را یادت نرود دعا کن اگر می‌خواهی امام‌زمان سعادت دنیا و آخرتت را تضمین کند امضاء کند تو این حال و اشک و این مشکی‌پوشی و این عزاداری و این مسجد فرج آقا را یادت نرود یک آقایی 22 ساله باباش عموهاش برادرهاش اصحابش همه را کشته تکه تکه کردند برابر چشمش سرها را جدا می‌کردند از کوفه تا شام سوار بر یک شتر لنگ پاها زخمه گردن زخمه خون ازش می‌ریزه آهن داغه غذای کافی ندادن عزیزان اهل علمی که منبر می‌روند یا مداح‌هایی که میخونن می‌دونند آدم اگر استراحت و خوراکش یک مقدار ضعیف بشه صدا می‌گیره کار نمی‌تونه بکنه از یک طرف از یک طرفم وقتی خبر شهادت امام‌حسین رفت شام یزید هر که سر جنبون بود هر که رجال سیاسی و رجال نظامی هر چی بود جمع کرده بود و دارند می‌آیند یک جشن مفصل گرفته جشن مفصل این مسجد اموی که رفته‌‌اید در شام دیده‌اید همنجوری که بوده هست الانم کم و زیاد نشده این غاس به اهل زانو تو زانو بود مرتیکه زانو تو زانو آدم نشسته یزیدم جاش پیداست اون بالا نشسته بود شطرنج بازی می‌کرد و شراب می‌خورد سر آقام تو طشت بود و گاهی هم یه پایی آره آره آره آره باشه از ما که گذشت حالا ناموس علی زینب میاد لای نامحرم‌ها الله‌اکبر چه گذشت به زینب چه گذشت به زینب زینب و نامحرم اینم این مجلس شراب و شطرنج و نامحرم زینب دختر امیرالمؤمنین یحیی مادر میگه سی سال همسایة زینب بودم صدای زینب از دیوار نشنیدم تو کوچه ندیدم یه زنی بره بگن زینب همیشه لای بیست تا سی تا زن می‌رفت که معلوم نباشه که کدوم زینبه زینبی که چهار سالش بود مادرش شهید شد شب‌ها بهانه می‌گرفت گریه می‌کرد آقا فرمود: امشب می‌برمت سر قبر پیغمبر دلت واشه بعد از نماز مغرب و عشاء آقا بانو آقا از جلو امام‌حسن و امام‌حسین از عقب زینب از وسط رسید سر قبر پیغمبراکرم یک شمعی روشن بود آقا تا رسید شمع خاموش کرد امام‌حسن عرض کرد باباجون خب شمع خاموش کردی مسجد تاریکه چرا خاموش کردی؟ فرمود: یه نفر اون عقب داره نماز میخونه نمیخوام از نور شمع قامت زینبمُ ببینه این زینب 55 ساله کتک خورده گرسنگی کشیده اسیری خستگی اومد لای این جمعیت یا الله بخدا مهدی حق دارد بگوید عمه‌جانم خون برات گریه می‌کنم حق دارد امام‌زمان بگوید (اَبکِینَّکَ صَباحَاً وَ مَساءَ)؛ یا صاحب الزمان زینب آمد و نشست این زن و بچه‌ام دورش امام‌سجاد هم زنجیر به گردن اینآ هم نشستن یک جمعیتی حالا صدا از این جوان در میاد 22 سال و نیمشه صدا در میاد ازش قوت دارد نیرو دارد صدا را به اینجا می‌رساندن بلندگو که نبوده اکو که نبوده چه جوری با این جمعیت حرف بزنه (فأمر بمنبر و خطیباً لیخبر الناس بمصائب الحسین و علی)؛ یزید گفت خطیب منبری آخوند درباری خبیث پاشو برو رو منبر تا می‌توانی (اکثر الوقیعه)؛ تا می‌تونی بد بگو به علی و حسین و حسن هر چی می‌تونی بد بگو تا می‌تونی تعریف ابوسفیان و معاویه کنه ما و بنی‌امیه اینجا هم یک جایی است اینجا کجاست؟ حالا اون زمان اون موقعیت حضرت از نظر مکانی آقا چه جایی قرار گرفته؟ آقا در مکانی قرار گرفته است که معاویه چهل سال است رو این منبر لعن به آقا می‌کنه اینجا جایی است که معاویه بره می‌داد در خونة خلق الله می‌گفت به بچه‌ات بگو با این بره بازی کنه این یک ماه دو ماه با این بچه چاقش می‌کرد باهاش مأنوس بود بعد شب می‌اومدند می‌بردن می‌گفتند علی دزیده اینا با علی بره دزده بزرگ شده بودن اینجا جایی است که خبر آمد علی را کشتن گفتن کجا گفتن تو مسجد گفتن تو مسجد چیکار می‌کرد؟ گفتن رفته بود نماز بخونه گفت مگه علی نماز میخونه اینجا یک همچین جایی هست مکان اینه حاکم یزید اینم یه جوانی 22 ساله شهید داده و کشته داده و کتک خورده و اسیری و این همه راه و خستگی و گرسنگی و تشنگی این هم یه همچین مجلسی به این بزرگی یه همچین جمعیتی چه جوری جواب بده حضرت چه چوری کار کنه حضرت چه جوری کار کنه حضرت اینکه میگم این سخنرانی معمولی نیست این یک اعجاز مطلق حجت‌الله است ـ سلام الله علیه ـ یک معجزة عظیم امام‌سجاد است به‌خصوص که وقتی آقا نهیب زد و الان میگم پرید پایین منبری یزید بهش گفت چرا منبر خالی کردی؟ گفت وقتی نهیبم زد نتوانستم بشینم بی‌اختیار که منو کشید پایین ولایت تکوینی یعنی این ولایت یعنی این ولایت یعنی این الله‌اکبر جمعیت فوق صدهزار نفر همه مرد همه رجال همه دشمن یزیدم مست جوانی و مست شراب و مست پیروزی و مست قدرت و نیم‌کرة زمین است یک حاکم و اونم یزید شوخی نیست شوخی نیست یک جوان 22 ساله ضعیف لاغر ضعف کتک‌خورده سیلی خورده لباس پاره سوخته غارت‌شده سیلی خورده کعب‌نی خورده تحقیر شده بازار برده فروش‌ها رفته یه همچین آدمی نشسته اون وسط تا مادامی که اون منبری ملعون داشت تعریف معاویه و ابوسفیان و یزید می‌کرد آقا ساکت بود خب بگو تا پدرت درآرد آقا ساکت بود هیچی نمی‌گفت ولی وقتی بنا کرد به امیرالمؤمنین جسارت کنه آقا دادش در اومد فرمود: (ولیک أیها الخاطب اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق...)؛ وای بر تو ای خطیب رضای خدا را فروختی رضای یزید خریدی جات ته جهنمه تا این جمله‌رو گفت این دیگه نتوانست بشینه چنان حجت‌الله درش تصرف کرد پرید پایین نتوانست بشینه منبر خالی شد رو کرد به یزید فرمود: یا یزید (إذن لی حتی اسعد هذه... بکلامه فی لله رضا أجر و ثواب)؛ یزید به من اجازه بده من رو این چوب‌ها بشینم رو این چوب‌ها چوبه، ولی وقتی خودش نشست میگه (فصعد منبر)؛ خودش که نشست منبر به وجد آمد آقا کجایی دنبالت می‌گشتم صاحب من (فصعد المنبر)؛ اونجا فرمود: (أعوا)؛ چوب منبری که بهش لعن به علی بشه سب علی بشه به باباش فحش بدن به مادرش فحش بدن این منبر این چوبه سب یعنی مادر می‌فهمی چی بهت میگم الله‌اکبر که چه کردن الله‌اکبر که چه کردن (فأبا یزید)؛ گفت نخیر اجازه نمیدم اطرافی‌ها همه گردن کشیدن این صیحه مال کی بود و صیحه جوری بود که (فصاح به)؛ صاحه به علی بن الحسین؛ این صیحه صدایی که کل مسجد را فرا گرفت همه را جذب کرد کی بود این گفتن همین جوان علیل و مریضی بود که اینجا آمده بود اسیر اومده این بود گفت همه تعجب کردن گفتن یزید (إذن له؛ لعنا...)؛ اجازه بده برود یه چیزی ازش بشنویم چی می‌خواهد بگوید این بچه این جوان 22 ساله و نیمشه بمیرم براش آقا آقا بمیرم برات آقا بچه‌هام قربونت معاویه توله‌سگ یزید نشسته بود گفت بابا من ازت یه خواهشی بکنم اینو امشب دیدم در مقتل بابا یه خواهشی در مقتل الحسین مرحوم آیت‌الله مقرم دیدم اینو امشب دیدم قبل از اینکه بیام منبر دیدم مرحوم آیت‌الله مقرم مقتل‌الحسینش بسیار مقتل خوبی است معاویه پسر یزید نشسته بود کنار باباش گفت بابا یه خواهشی ازت بکنم اطاعت می‌کنی؟ گفت بله گفت اجازه بده بره منبر ببینیم چی میگه یزید چی گفت گفت (إنه من اهل بیتن قد ....)؛ اگر این بره رو منبر مفتضح می‌کنه تمام زحمات اول تا الان خراب می‌کنه بابا مگه نمی‌دونی این کیه این کسی است که همان‌طور که کبوتر میره چینه‌دونشُ پر غذا می‌کنه میاد نوکش می‌کنه تو نوک جوجه‌اش و هر چی داره می‌ریزه خدا دهن به دهن اینا گذاشته علم و قدرت ریخته نمی‌شناسی کیان اینآ یزید گفت اینو (عبارت عربی)؛ بالا گرفت یزید کم آورد یزید کم آورد نخیر حجت‌الله تصرف کرد ـ سلام الله علیه ـ وإلا می‌توانست بگوید نه حاکم مطلق نخیر گردنشُ بزنید بکشیدش بیرونش کنید کی می‌توانست جلوش بگیره خلاص بود قصه اما حجت‌الله تصرف کرد یزید را بروندش یزید نبرید یزید بروندش اینم یک اعجاز ـ سلام الله علیه ـ ماشاء‌الله روحی له الفداء جونم قربونش الهی فداش بشم، الهی بلاگردونش بشم فأذن له؛ گفت خیلی خب باشه وقتی پا شد گفتن گفت اگه رفت خراب کرد گفتن بابا قدرت دست ماست اختیار دست ماست اگه دیدیم حرفی می‌زنه که نمی‌پسندی پا میشیم می‌کشیمش پایین گفت نخیر این حرفی که شما می‌زنید اگه رفت و نشست دیگه نمیشه کاریش کرد الله‌اکبر اینارو میگم برای اینکه خیال نکنی نمی‌شناختن می‌شناختن (فسعد المنبر... اگه می‌خواهید لامپ‌ها را کمش کنید قبرستان بقیعش کنی من حرفی ندارم چون من خطبه‌رو حفظم اگه می‌خواهید کمش کنی من حرفی ندارم ولی به شرطی کمش می‌کنید که دل و چشمت ببند دلت ببر کنار قبر مطهرش قبرستان بقیع اونجایی که الان خاموش خاموش خاموش حتی شیعیان مدینه نمی‌تونند بیایند سر قبر این آقا و امام مظلوم امشب بگم شب شهادتشه الان حرم امام‌حسین غوغاست حرم عباس غوغاست حرم امام‌رضا غوغاست حرم حضرت معصومه غوغاست هر امامزاده‌ای تو ایران میری الحمدلله خدایا بحق حضرت زهرا مال ما نگهش دار همه جا غوغاست اما قبرستان بقیع کلینی ـ قدس الله سره ـ در جلد اول اصولی کافی همین امشب دیدم همین امشب دیدم آقا یه شتر داشت ناقه شتر ماده داشت 25 سفر با این شتر از مدینه رفت حج و برگشت یه تازیانه به این شتر نزد مثل فردایی که آقا شهید شد اومدن به امام‌باقر گفتن آقا امام‌باقر ـ سلام الله علیه ـ آقا شتر رفته کنار قبر بابات هی سرش داره به زمین می‌زنه آقا پا شد آمد فرمود: حیوان پاشو بریم خونه حیوان پا شد آورد خانه کردش داخل طویله برگشتن گفتن آقا شتر دوباره رفت دوباره اوردنش سه باره رفت آقا فرمود: ولش کن ببینیم میخواد چیکار کنه اومدن دیدن این سر بلند می‌کنه میزنه به زمین سرش به زمین زد زد زد تا کنار قبر امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ از دنیا رفت حیوان می‌داند این آقا کیه، اصول کافی جلد اول همین امشب دیدم الله‌اکبر الله‌اکبر (فَصَعِدَ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّه َ و أثنى علَیهِ و قالَ : یا أیُّها الناسُ ، أکثَرتُم عَلَیَّ)؛ بعد از حمد و ثنای مفصل الهی که حمد و ثناشم در کتاب‌ها هست من حالا وقت نیست بخونم برات که چه جور حمد و ستایش خدا کرد (أیها الناس)؛ خدای منان شش چیز از خودش به ما داده مارو به هفت نفر بر جمیع عوالم برتری داده خدای منان علمش را به ما داده حلمش به ما داده همینجور نگم و برم گاهی یه تیکه‌اش معنا کنم برات فرق است بین حلم و صبر صبر آن است که من کاری از دستم ساخته نیست می‌تونم میشنم و صبر می‌کنم مثل بابایی که خدا نصیبت نکنه جوانش از دست داده میشینه صبر می‌کنه میگه چیکار کنم کاری ازم ساخته نیست اما حلم آن است که همه کاری از دستش ساخته است و نمی‌کند روز عاشورا که سر باباش رفت بالا نیزه زمین شروع کردن لرزیدن خورشید گرفت بادهای مخالف آقا دستشُ گذاشت رو زمین فرمود: ای زمین آرام بگیر من حجت‌الله تو در اختیار منی امام‌زمان و زمین منم آرام بگیر اجازه بده ببلعمشون نه صبر می‌کنم (عبارت عربی)؛ حالا نشونت میدم (عبارت عربی)؛ هر کجا حلال‌زاده است و ایمان است محبت ما گل کار این مؤمن است شکرونه نداره نباید حالا که میری خونه دست مادرت ببوسی دست بابات ببوسی اگر بابا و مادرت رفتن بری قبرشُ ببوسی بگی خدا رحمتت کنه که منو حلال‌زاده بار آوردی محبت زین‌العابدین به دلمه مشکی‌پوش رفتم سر عزای زین‌العابدین (عبارت عربی و فزلنا)؛ پیغمبر از ماست حمزة سیدالشهداء از ماست جعفرطیار عمو خودمه، حمزه عموی بابامه (عبارت عربی سبطا هذه الأمه)؛ دو سبط این امت حسن و حسین از ماست (و منا مهدی هذه الأمه)؛ مهدی از ماست مهدی از ماست بزرگی می‌فرمود: من از ایشون نقل می‌کنم نمی‌خوام خودم نسبت صریح به امام‌ معصوم بدم نمیدونم این آقای بزرگوار می‌فرمود: به نظر من امام‌سجاد ـ علیه السلام ـ خودش با نام مهدی آرام کرد گفت زین‌العابدین آرام باش مهدی میاد انتقام می‌گیره یابن‌الحسن مادرت پشت در گفت مهدی کجایی امام‌حسین شب عاشورا فرمود: مهدی زین‌العابدین فرمود: مهدی امام‌صادق فرمود: مهدی عمه‌ات زینب فرمود: مهدی آقا کجایی به داد ما برسی (من عرفنی فقد عرفنی و لم یعرفنی....)؛ هر کس با همین سه چهار جمله فهمید من کیم فهمید هر کس نفهمید بگم من کیم من خارجی نیستم من بچة مکم من بچة منایم من بچة مدینه‌ام جد من پیغمبری است که به معراج رفته مثل اینکه یکی به شما یه چیز بدی میگی بابا به من میگی من بچة قمم من بچة قمم تو به من میگی (أنا المکه و المنا....)؛ خدا چطور بخونم (أنا المکه و المنا...)؛ مردم من پسر پیغمبر شمایم معراج مال جد منه جد من امام‌جماعت ملائکه‌های آسمان است در معراج 120 بار خدای منان با جد من سخن گفته والله من خارجی نیستم من پسر پیغمبر شمایم می‌گوید: (عبارت عربی)؛ دل‌ها همه تکان خورد همه بنا کردن اشک بریزن و گریه کنن و به همدیگه نگاه کنن آقا هم به دور افتاده و منبر در اختیارش مجلس در دست خودش گرفته ماشاء‌الله ماشاء‌الله این جد اولم جد دومم بگم کیه اگه می‌فرمود: من پسر علیم پا می‌شدن می‌ریختن روش تکه‌تکه‌اش می‌کردن می‌گفتن ما دنبالت می‌گشتیم همین‌طوری که روز عاشورا باباش فرمود: چرا می‌زنیدم گفتن بغضا لأبیک؛ بگم جد دومم کیه؟ (أنا ابن من ضرب ....)؛ بذار اینو معنا کنم میدونی بابای من کی بود؟ خونه‌اش سوزاندن زنش برابر چهل نفر کتک زدن بچه‌اشُ کشتن با لگد تو شکم خانمش زدن با سیلی تو صورت خانمش زدن مردم صبر کرد أصبرالصابرین؛ (مکی مدین....)؛ در بین لشکر کفر و ایمان وقتی جنگ مغلوبه می‌شد سرهای اسب و نیزه و شمشیر تو میدان بهم گیر می‌کرد اون کسی که مثل بادی که به کاه بوزد همه را پراکنده می‌کرد بابام علی بود (لیس....)؛ (عبارت عربی)؛ بابا اینو معنا کنم بابای من شب‌ها تا صبح نمی‌خوابید و از ناموس شما حراست حفاظت می‌کرد شما ناموسش به طناب بستید و کتک زدید بیائید ببینید با عمه‌ام زینب چه کرده‌اید بیائید ببینید با خواهر کوچولوم رقیه چه کرده‌اید واویلا یابن‌الحسن بگم یا نه یابن‌الحسن بگم یا نه (عبارت عربی)؛ همینجور بهم نگاه می‌کردن و گریه می‌کردن اما تا اینجا آرامن تا اینجا گریه می‌کنن (أبکی عبارت عربی)؛ اما آرامن اما یه جایی مردم شروع کردن سرهارو تو هم بزنن و جیغ بزنن و گریه کنن کجا بود اونجایی که فرمود (أنا ابن فاطمه)؛ تا فرمود: (أنا ابن فاطمه الزهرا )؛ بنا کردن سر تو هم بزنن واویلا گریبان پاره کنن این چی میگه این چی میگه فریادشون بلند شد یه جدة دیگه‌ام دارم بگم مردم (أنا ابن الخدیجه الکبری)؛ فریاد ضجه بلند شد یزید دید مجلس از دستش رفت بیرون آقا هم که دیگه نمیاد پایین چیکار کنه یهو فریاد زد مؤذن أذان بگو الله‌اکبر (أکبر... یدرک اکبر من کل شی)؛ خدای منان اکبر بزرگ‌تر از هر چیزی که بشود تصورش کرد الله‌اکبر فرمود: (شهد بی لحمی و بشری و جلدی و عظمی و دمی و مخی)؛ گوشت من خون من پوست من استخوان من شهادت میده که لا‌اله‌الاالله من خارجی نیستم وای وای وای یه وقت مؤذن گفت اشهدان محمد رسول‌ الله؛ زین‌العابدین به اینجا که رسید همه‌امون عمامة سوخته را از سرش برداشت پا شد ایستاد فرمود: آی مؤذن تو را به این پیغمبر آرام بگیر مؤذن ساکت شد رو کرد به یزید فرمود: یزید این محمد جد من است یا جد تو اگه بگوید جد توست دروغ گفته‌ای اگه بگی جد منه چرا حسینش کشتی؟ آخه نانجیب چرا با پات تو صورتش میمالی؟ آخه چرا زینبش اسیر کردی؟ واویلا اللهم عجل لولیک الفرج؛ ماشاء‌الله باریک‌الله باریک‌الله یزید بلند شد فرار کرد مردم ریختن دور زین‌العابدین حالا آقا می‌خواد روضه بخوانه نمی‌دونم بخونم براتون یا نه نمی‌دونم تحمل داری بخونم یا نه؟ یابن‌الحسن برا تو بخونم فرمود: (أنا ابن و... بگم أنا ابن عریان بکربلا...)؛ بگم بگم آخریش فرمود: أیها الناس (أنا ابن ... رأس)؛ یزید أیها الناس شمر با خنجر و شمشیر تو گردن بابام زد وقتی به اینجا رسید پاشُ گذاشت رو کمر سر گرفته بود می‌کشید (أنا ابن ....)؛ یعنی این مردم بنا کردن فریاد بزنن ریختن دور آقا آقا منو ببخش سنگت زدم آقا منو ببخش فحشت دادم آقا منو ببخش چوبت زدم دور آقارو گرفته بودم یهو منهال اومد گفت آقا آقا منزل شما کجاست؟ آقا فرمود: بهت میگم مردم دورشن آقا داره میره مردمم دورشن دوباره منهال اومد گفت آقا با شمام منزل شما کجاست؟ خدمت برسیم چیکار کردی امروز آقا برگشت فرمود: منهال چی میگی منزل ما خرابه است هر چه جوهر صدا داری هر چه جوهر صدا داری هر کی منتظر امام‌زمانه هر کی می‌خواهد مال این امنیت و بانیش دعا کنه هر چی جوهر صدا داری یا حسین....

از فراق چاره دید و گریه می‌کرد

امام‌سجاد میگم‌آ

طفل بی‌گهواره دید و گریه کرد

حاج‌آقا یه جمله دیگه

دختر آواره دید و گریه کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۷ ، ۱۷:۵۴
حسین سبزعلی
جمعه, ۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۸ ب.ظ

دلیل تقلید در احکام شرعی

بسم الله الرحمن الرحیم


اطلاعات مردم نسبت به موضوعات و مسائل مختلف ( مثلا مسائل پزشکی  )به یکی از صورت های زیر است:


1_ اطلاعاتی ندارند ( عده کمی از مردم )

1/1_ جاهل هستند

1/2_ جهل مرکب دارند


2_ اطلاعات آنها به آن موضوع کم و ضعیف است ( عموم مردم اطلاعات کمی از علم پزشکی دارند)

3_ اطلاعات آنها متوسط است ( پزشکان عمومی )

4_ اطلاعات فراوان دارند: ( پزشک متخصص )


 نتیجه :

در مسایل دینی و از جمله احکام شرعی مردم اطلاعات مختلفی دارند و همانطور که در زمان بیماری  عقل حکم می کند به متخصص مراجعه نماییم ، در امور دینی و احکام شرعی لازم است دستورات مراجع را رعایت کنیم به این مساله در اصطلاح تقلید گفته می شود


تقلید دو نوع است:

الف : تقلید ممدوح :

تقلید جاهل از عالم 

ب : تقلید مذموم :

تقلید عالم از جاهل


تقلید یعنی :

تبعیت از دستور مجتهد

و این مسئله همان روجوع به متخصص است که ما معمولا در مسایل پزشکی ، مهندسی و از جمله احکام شرعی انجام میدهیم


آیا تقلید در احکام با عقل و تفکر منافات دارد؟

رجوع به متخصص و در بحث ما تقلید از مراجع که متخصص در فقه هستند به معنای کنار گذاشتن عقل نیست ، بلکه عقل حکم می کند که اگر در موضوعی اطلاعات نداریم یا اطلاعات ما ضعیف است  به نظر متخصصین عمل کنیم.

یعنی از راه عقل به تقلید رسیده ایم و تقلید در احکام رجوع جاهل به عالم و متخصص و مسئله ای عقلانی است،که از نوع تقلید ممدوح است.

حسین سبزعلی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۴۸
حسین سبزعلی
جمعه, ۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۴ ب.ظ

حکم شرعی اختلاط دختر و پسر

حکم اختلاط دختر و پسر در دانشگاه

حکم اختلاط دختر و پسر در دانشگاه

-تذکر : اختلاط زن و مرد در محیط کار و اختلاط در مهمانی های فامیلی به صورت جداگانه مطرح شده است.

اختلاط دانشجویان

پرسش ۹۲. آیا در محیط دانشگاهى اختلاط بین پسران و دختران، اشکالى دارد؟

همه مراجع (به جز بهجت و صافى): اگر نگاه گناه آلود انجام نشود و ترس افتادن به حرام نباشد، اشکال ندارد؛ ولى با وجود آن سزاوار است که مسؤولان کشورهاى اسلامى، برنامه اى براى جدا ساختن مراکز تحصیلى پسران و دختران تنظیم کنند.

آیات عظام بهجت و صافى: با توجه به اینکه اختلاط دختر و پسر، در معرض فساد است، جایز نیست.[۲]

جشن مختلط

پرسش ۹۳. برگزارى جشن ها و مراسم در دانشگاه که در آن دختر و پسرها مختلط اند، چه حکمى دارد؟

همه مراجع (به جز بهجت و صافى): اصل اجتماع دختر و پسرها در یک محیط فى نفسه اشکال ندارد؛ ولى اگر بانوان حجاب کامل را رعایت نکنند و آقایان نگاه گناه آلود داشته باشند و محرمات دیگرى از قبیل موسیقى حرام و مانند آن انجام گیرد، اجتماع آنان در آن محل جایز نیست.[۳]

آیات عظام بهجت و صافى: با توجه به اینکه اختلاط دختر و پسر، در این گونه اجتماعات در معرض فساد است، جایز نیست.[۴]

شرکت در تشکل مذهبى

پرسش ۹۴. در یک تشکل مذهبى فعالیت دارم که دختران و پسران در آن مختلط هستند! در بعضى مواقع احساس مى کنم که ممکن است به گناه بیفتم، تکلیف چیست؟

همه مراجع: اگر ترس افتادن به گناه و مفسده در بین باشد، حضور در این تشکل ها جایز نیست.[۵]

اردوى دختر و پسر

پرسش ۹۵. آیا دانشجویان دختر و پسر مى توانند به طور مشترک، به اردوهاى تفریحى و سیاحتى مسافرت کنند؟

همه مراجع: با توجه به اینکه اختلاط دختران و پسران باعث مفسده است، باید از آن اجتناب شود.[۶]

  • [۱]. خامنه اى، استفتاء، س ۶۴۶ و ۶۳۸؛ تبریزى، استفتائات، س ۱۵۹۲ و ۱۶۲۳؛ مکارم، استفتائات، ج ۱، س ۸۱۳؛ امام، استفتائات، ج ۳، وظایف اجتماعى زنان، س ۱۹؛ دفتر: نورى، وحید، فاضل و سیستانى.
  • [۲]. صافى، جامع الاحکام، ج ۲، س ۱۶۵۶ و ۱۶۵۷ و ۱۶۵۸ و دفتر: بهجت.
  • [۳]. العروة الوثقى، ج۲، النکاح، م۴۹؛ خامنه اى، استفتاء، س ۶۴۶ و ۶۳۸ و ۶۲۶؛ تبریزى، استفتائات، س۱۵۹۲ و ۱۵۹۴؛ مکارم، استفتائات، ج۱، س۸۱۳ و ۸۰۵؛ امام، استفتائات، ج۳، (وظایف اجتماعى زنان)، س۱۹؛ دفتر: سیستانى، وحید، فاضل و نورى.
  • [۴]. صافى، جامع الاحکام، ج ۲، س ۱۶۵۶ و ۱۶۵۷ و ۱۶۵۸ و دفتر: بهجت.
  • [۵]. خامنه اى، استفتاء، س ۶۲۷؛ مکارم، استفتائات، ج۱، س۸۰۵ و ۸۱۳؛ امام، استفتائات، ج۳، وظایف اجتماعى زنان، س۱۹؛ صافى، جامع الاحکام، ج۲، س۱۶۶۴؛ تبریزى، استفتائات، س۱۵۹۲ و ۱۵۹۴؛ فاضل، جامع المسائل، ج۱، س۱۷۵۵؛ نورى، استفتائات، ج۲، س۶۷۴ و ۶۵۶؛ سیستانى، sistani.org، عشق، س۵؛ دفتر: وحید و بهجت.
  • [۶]. دفتر: همه مراجع.(احکام نگاه و پوشش، پرسمان).

مطابق نظر آیت الله خامنه ای
مطابق نظر آیت الله خامنه ای

س ۱۳۳۰: جوانانی که در مدارس و دانشگاهها مشغول تحصیل هستند با دختران هم برخورد و ملاقات دارند و به حکم هم‌کلاسی و هم‌درس بودن با آنان راجع به مسائل درس و غیر آن گفتگو می‏کنند که گاهی بعضی از صحبتها با خنده و شوخی همراه است که البته به قصد ریبه و لذت نیست آیا این کار جایز است؟

ج: اگر همراه با مراعات حجاب و بدون قصد ریبه و همراه با اطمینان به عدم وقوع در مفاسد باشد، اشکال ندارد، و الا جایز نیست. 

س ۱۳۲۸: ورود به دانشگاه یا دانشکده‏ای که باعث اختلاط با زنانی که بدون پوشش برای تحصیل در آنجا حضور دارند می‏شود، چه حکمی دارد؟

ج: وارد شدن به مراکز آموزشی برای تعلیم و تعلّم اشکال ندارد، ولی بر زنان و دختران حفظ حجاب واجب است و بر مردان هم واجب است از نگاه حرام خودداری نموده و همچنین از اختلاط که موجب خوف فتنه و فساد است، اجتناب نمایند.

س ۱۰۸۷: وظیفه جوانان مؤمن در دانشگاههای مختلط در برابر مفاسدی که در بعضی از آن مکانها مشاهده می‏کنند، چیست؟

ج: بر آنان واجب است که ضمن دورى جستن از ابتلا به مفاسد، در صورت تمکن و تحقق شرایط امر به معروف و نهى از منکر مبادرت به انجام این فریضه کنند.اجوبه الاستفتائات .

بیانات در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، مراکز رشد و پارک‌های علم و فناوری

بعضی‌ها کار فرهنگی را در داخل دانشگاه با کنسرت و اردوهای مختلط اشتباه گرفته‌اند؛ خیال میکنند کار [فرهنگی این است‌]؛ میگویند باید دانشجو شاد باشد! شاد بودن برای هر محیطی چیز خوبی است امّا چه‌جوری؟ به چه قیمتی؟ غربی‌ها چقدر بهره برده‌اند از این اختلاط دختر و پسر که ما بهره ببریم؟ یک روزی به ما میگفتند که در اروپا -آن روز اروپا را مطرح میکردند- حجاب نیست و زن و مرد با هم قاطی‌اند، هوس و شوق جنسی هم در آنجا طبعاً کنترل‌شده است. خب، حالا شما نگاه کنید ببینید همین‌جور است؟ آیا هوسها کنترل‌شده است یا هوسها تحریک‌شده است؟ این‌همه جنایت جنسی امروز دارد در آمریکا و در اروپا اتّفاق می‌افتد؛ به جنس مخالف هم دیگر حالا اکتفا نمیکنند! و از این بدتر هم خواهد شد. اسلام انسان را شناخته است که حکم حجاب را داده، حکم عدم اختلاط زن و مرد را داده. اسلام من و شما را شناخته؛ [انسان‌] مال خدا است و [او] آفریننده‌ی ما است. اردوی مختلط یعنی چه؟ کوهنوردیمختلط، اردوی مختلط، گاهی حتّی خارج از کشور! نه، کار فرهنگی ماهیّت دیگری دارد، مفهوم دیگری دارد. مسئولین فرهنگی دانشگاه‌ها بفهمند چه‌کار میکنند.

 باید کار فرهنگی دانشگاه این‌جوری باشد که افرادی تربیت کند مؤمن، متخلّق -با اخلاق خوب- انقلابی؛ کار فرهنگی چیزی است که اینها را تأمین کند. کار فرهنگیِ درست آن چیزی است که جوان ما را انقلابی بار بیاورد.۱۳۹۴/۰۸/۲۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۴
حسین سبزعلی
چهارشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۱ ب.ظ

منازل اسرای کربلا ، از کوفه تا شام

منازل کاروان اسرای کربلا از کوفه تا شام/

نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آن‌ها توقف کرد

نتیجه تصویری برای منازل اسرای کربلا

سید بن طاووس می‌‏گوید: چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیه‏‌السلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد.

سید بن طاووس می‌‏گوید: چون یزید بن معاویه نامه عبیدالله را دریافت کرد و بر مضمون آن اطلاع یافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیه‏‌السلام و سرهای یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد.

ابن زیاد محفر بن ثعلبه را خواند و آن سرهای پاک و اهل بیت آن حضرت را به او سپرد، و او آنان را همانند اسیران کفار در حالی که اهالی شهرها به تماشای ایشان و سرهای مبارک می‏‌پرداختند، به شام برد(4).

به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، امام محمد باقر(ع) فرموده است: از پدرم علی‌بن‌الحسین علیه‏‌السلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟! فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین علیه‏‌السلام را بر نیزه‏‌ای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائی که زیراندازی نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهی با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکی از ما می‏‌گریست با نیزه به سر او می‏‌زدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم(5).

در این نوشتار به بیان منازلی که اهل بیت(ع) بین کوفه تا شام بر آن‌ها گذشتند و حوادث و اتفاقاتی که در این مسیر بر آنان گذشت، می‏‌پردازیم:

ترتیب منازلی که اهل بیت در آن منازل فرود آمدند و یا بر آن‌ها گذشتند درست معلوم نیست و در مصادر معتبر نیامده است و در بیشتر آن‌ها کیفیت مسافرت ایشان مذکور نیست و ابن اثیر در کامل بعضی را ذکر کرده و در مقتل ابی مخنف هر یک را مرتبا" نوشته است.

1 - منزل اول

در اولین منزلی که در آن مأموران ابن‌زیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیه‏‌السلام بودند، از مرکب‌های خود فرود آمدند، مشغول می‌گساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوار نوشت:

اترجو امة" قتلت حسینا"

شفاعة جده یوم الحساب(8)

با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند(9).

و ابن حجر در صواعق به همین کیفیت مطلب فوق را نقل کرده است(10) و باز می‏‌گوید که: این شعر را 300 سال قبل از بعثت خاتم النبیین (ص) بر سنگی نوشته یافتند، و نیز در یکی از کنیسه‏‌های رومیان این اشعار نوشته شده بود و کس ندانست در چه زمانی نوشته شده است ؟!(11)

و سلیمان بن یسار گفته است: سنگی را یافتند که بر آن نوشته شده بود: "لا بد ان ترد القیامة فاطمه و قمیصها بدم الحسین ملطخ ویل لمن شفعاؤه خصمائه و الصور فی یوم القیامة ینقخ(12)".

2 - تکریت(13)

در کامل بهائی آمده است: چون سر امام حسین علیه‏‌السلام را از کوفه بیرون آوردند، مأموران ابن زیاد از قبایل عرب بیمناک بودند که شاید هنوز قدری از غیرت دینی که در ایشان باقی مانده، آنان را وادارد که سر امام علیه‏‌السلام را از دست ایشان بگیرند، از این روی، دور از جاده اصلی، و از بیراهه حرکت می‏‌کردند!

ابومخنف نقل کرده است که: سر مقدس را از شرق «حصاصه»(14) برده و از «تکریت» گذشتند و والی آنجا را از ورود خود آگاه کردند، او افراد بسیاری را با پرچم به استقبال آنان روانه کرد! و اگر کسی از صاحب سر سؤال می‏‌کرد، می‏‌گفتند: خارجی است!(15)

مردی نصرانی که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت: این چنین نیست که می‏‌گویند، این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند؛ سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوس‌ها را شکستند و گفتند: خداوندا! از شومی و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشته‏‌اند، به تو پناه می‏‌بریم.

کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند!(16)

3 - مشهد النقطه

حاملان سر مقدس در اثنای راه به این مکان رسیدند و سر مقدس را بر روی سنگ بزرگی که آنجا بود نهادند، ناگهان قطره‏‌ای خون از آن سر مقدس بر آن سنگ چکید و پس از آن هر ساله در روز عاشورا از آن سنگ خون می‏‌جوشید! و مردم از اطراف بر گرد آن صخره اجتماع می‏‌کردند و مجلس عزا و ماتم برای امام حسین علیه‏‌السلام برپا می‏‌داشتند.

و آن صخره تا ایام عبدالملک بن مروان بجای بود، و او دستور داد که آن سنگ را از آنجا منتقل کردند! و دیگر معلوم نشد که آن را کجا بردند! ولی مردم، بنای یادبودی در محل آن سنگ احداث ‏کردند و بارگاهی بر روی آن قرار دادند و آنجا را «نقطه» یا «مشهد النقطه» نامیدند(17).

4 - وادی النخله(18)

شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را می‌شنیدند(19):

نساء الجن یبکین من الحزن شجیات

و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات

و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات

و یلطمن خدودا" کالدنانیر نقیات

و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات(20)(21)

5 - موصل

صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل»(22) کرده جانب «جهینه»(23) را در پیش گرفتند و والی «موصل»(24) را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد!

مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیه‏‌السلام است که او را خارجی گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذارنند؛ به روایتی گفتند: «تبا" لقوم کفروا بعد ایمانهم اضلالة بعد هدی؟ ام شک بعد یقین ؟»(25) ، مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر»(26) و «جبل سنجار»(27) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند(28).

6 - نصیبین(29)

و چون به «نصیبین» رسیدند، منصور بن الیاس به آراستن شهر دستور داد! و آینه‏‌ها را در کار آرایش بکار بردند! و کسی که سر مقدس امام علیه‏‌السلام با او بود، خواست که وارد شهر شود، ولی اسب او فرمان او را نبرد، اسب دیگر آوردند، آن اسب نیز اطاعت نکرد! تا چند اسب عوض کردند، ناگاه سر مطهر را دیدند که بر روی زمین است! ابراهیم موصلی، آن سر مقدس را برداشت و نیک در آن نگریست تا این‌که آن را شناخت و آن‌ها را ملامت کرد، اهل شهر چون این صحنه را مشاهده کردند، آن سر مقدس را از وی گرفته و او را کشتند و سر مطهر را در بیرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند! و گویا بعدها همانجا که سر شریف افتاده بود زیارتگاه شد(30) .

و در قمقام زخار آمده است: در اینجا سر امام را به مردم نشان دادند! زینب کبری علیها السلام از مشاهده آن صحنه جانخراش، طاقت از دست داد و این ابیات را زمزمه کرد: انشهر مابین البریة عنوة و والدنا اوحی الیه جلیل کفرتم برب العرش ثم نبیه کان لم یجئکم فی الزمان رسول لحاکم اله العرش یا شر امة لکم فی لظی یوم المعاد عویل(31)(32)".

7 - عین الورده(33)

کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، گروهی شادمانی می‏‌کردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند.

8 - رقه(34)

آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین علیه‏‌السلام و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند.

9 - جوسق(35)

هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکی‌های «بسر»(36) رسیدند و از این مکان به والی «حلب» نامه‏‌ای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند و شب را در «دعوات» و یا در «حلب» بسر بردند!

10 - دعوات(37)

مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامه‏‌ای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آورده‏‌ایم.

او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوق‌ها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازه‏‌ای که آن را اربعین می‏‌نامیدند وارد نموده و در یکی از میدان‌های شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی می‏‌کردند و می‏‌گفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است!

پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین علیه‏‌السلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند:

لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی

بات من فجعة الزمان یناجی

انا نجل الامام ما بال حقی

ضائع بین عصبة الاعلاج(38)(39)

11 - حلب

در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» می‏‌نامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها می‏‌فرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی علیه‏‌السلام را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا یکی از همسران امام حسین علیه‏‌السلام در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد.

نوشته‏‌اند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را «مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» می‏‌نامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسین علیه‏‌السلام است(40).

12 - قنسرین(41)

نطنزی در خصائص نقل کرده است که: مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین علیه‏‌السلام در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، مرد راهبی از صومعه خود بیرون آمد و مشاهده کرد که از آن سر مقدس نوری بسوی آسمان ساطع است !

راهب به نزد حاملان سر آمد و 10 هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائی شنید که هاتفی می‏‌گفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنکه حرمت این سر را شناخت.

راهب سر برداشت و گفت: یا رب! بحق عیسی، این سر مقدس را اجازه فرما که با من سخن بگوید:

در این هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: ای راهب! چه می‏‌خواهی ؟!

راهب گفت: تو کیستی ؟!

آن سر مقدس فرمود: «انا ابن محمد المصطفی و انا ابن علی المرتضی و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از این جملات سکوت کرد.

آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمی‌دارم تا اینکه بگویی که شفیع من خواهی بود در روز قیامت.

باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دین جدَم محمد باز گرد.

پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول کرد.

چون آن گروه صبح کردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حرکت کردند، و هنگامی که به میان وادی رسیدند دیدند که آن 10 هزار درهم به سنگ مبدل شده است.(42)

- بحار الانوار 45/303.

در صواعق المحرمة 231 این جریان را به این شکل نقل کرده است:

راهب در دیر خود، آن سر مقدس را دید که نوری از آن ساطع است پس به نزد آن لشکر و نگاهبانان آمده و گفت: از کجا آمده‏‌اید؟ گفتند: از عراق، با حسین جنگ کرده‏‌ایم! راهب گفت: با پسر دختر پیغمبر و فرزند پسر عم رسول و پیغمبر خودتان؟ گفتند: آری! گفت: وای بر شما! اگر عسیی بن مریم را فرزندی بود ما او را برچشمان خود می‏‌نشاندیم! از شما تقاضایی دارم! گفتند: چیست؟ گفت: به امیر خود بگوئید، 10 هزار درهم نزد من است که از پدرانم به ارث برده‏‌ام آن را از من بگیرد و این سر مقدس را تا هنگام رفتن از این جا در اختیار من بگذارد. و آنان جریان را به امیر خود گفتند و او موافقت کرد و درهم‌ها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. راهب آن سر مقدس را به مشک و کافور، معطر کرد و در پارچه‌یی قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گریست تا هنگام رفتن آن راهب به سر مقدس گفت: فردای قیامت مرا نزد جدت شفاعت کن و من به یگانگی خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. آنگاه به آن لشکر گفت: من می‏‌خواهم با امیر شما صحبت کنم پس نزدیک او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند می‏‌دهم آنچه با این سر مقدس تاکنون کرده‏‌اید، دیگر مکنید! و این سر مقدس را از صندوق بیرون نیاورید! امیر گفت: چنین خواهیم کرد! پس سر را به آن‌ها تسلیم کرد و خود از دیر به زیر آمد و به یکی از کوهستان‌ها برای عبادت رفت ولی آنان با آن سر مقدس همانند گذشته عمل کردند! و چون به دمشق نزدیک شدند دیدند که آن درهم‌ها تبدیل به خزف شده است! و هر یک جانب آن نوشته شده (و لا تسحبن)

13 - معرة النعمان (43)

چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند.

14 - شیزر(44)

چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی است. اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند.

15 - کفر طالب (45)

اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمی‌دهیم، چرا که حسین و اصحاب او را تشنه شهید کرده‏‌اید.

16 - سیبور(46)

آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» رسیدند. از حضرت امام سجاد علیه‏‌السلام در این منزل نیز شعری چند نقل کرده‏‌اند.

پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آن‌ها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد.

از امام سجاد علیه‏‌السلام نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است:

آل الرسول علی الاقتاب عاریة

و آل مروان یسری تحتهم نجب(47)

17 - حماة (48)

از «سیبور» رهسپار «حماة» شدند، در آنجا نیز دروازه‏‌ها را بر روی آنان بستند و از ورودشان به آنجا جلوگیری کردند(49).

18 - حمص (50)

به ناگزیر، از «حماة» گذشته تا به «حمص» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود آگاه ساختند و از او خواستند تا به «حمص» وارد شوند، ولی در آنجا نیز با مقاومت مردم روبرو شدند، و با پرتاب سنگ از آنان پذیرایی کردند تا تنی چند از مأموران را کشتند. آنان مسیر خود را تغییر دادند تا از دروازه شرقی شهر در آیند! آن دروازه را نیز بستند و گفتند: «لا کفر بعد ایمان و لا ضلال بعد هدی» هرگز اجازه نخواهیم داد که سر مبارک امام را وارد این شهر کنید، و حاملان آن سر مقدس ار از آنجا دور کردند و آنان به جانب «بعلبک» حرکت کردند.

19 - بعلبک (51)

چون حاملان سر مقدس امام علیه‏‌السلام به «بلعبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچم‌هایی را با خود حمل می‏‌کردند و فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند!(52)

و در بحار آمده است که: ام کلثوم علیهاالسلام گفت: «اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدی الظلمة عنهم»!(53)

چون علی بن الحسین علیه‏‌السلام این کلمات را شنید، گریست و فرمود:

و هو الزمان فلا تفنی عجائبه

من الکرام و ما تهدی مصائبه

یا لیت شعری الی کم ذا تجاذبنا

فنونه و ترانا لم نجاذبه

یسری بنا فوق اقتاب بلا وطا

و سائق العیس یحمی عنه غاربه

کاننا من اساری الروم بینهم

کان ما قاله المختار کاذبه

کفرتم برسول الله و یحکم

فکنتم مثل ما ضلت مذاهبه(54)(55)

کوفیان آن شب را در «بعلبک» خفتند و بامدادان به راه افتادند و شبانگاه در نزدیکی صومعه راهبی فرود آمدند و در آنجا منزل نمودند(56)

انبیا و سر مطهر

ابن لهیعه می‏‌گوید: طواف خانه خدا می‏‌کردم که ناگهان مردی را دیدم که پرده خانه را گرفته و می‏‌گوید: «اللهم اغفر لی و لا اراک فاعلا"» «خدآیا مرا بیامرز هر چند می‏‌دانم که از گناهی که کرده‏‌ام، نخواهی گذشت!».

به او گفتم: ای بنده خدا! بترس و چنین (با خدا) سخن مگوی! که اگر گناهان تو بشماره دانه‏‌های باران و برگ درختان هم باشد، خداوند تو را ببخشاید که او آمرزنده مهربان است.

گفت: نزدیک من آی تا داستان خود را برای تو بگویم.

نزدیک او رفتم، گفت: ابن‌زیاد مرا با 50 نفر بهمراه سر مطهر امام حسین علیه‏‌السلام به شام فرستاد و ما را عادت چنین بود که چون در منطقه‏‌ای فرود می‏‌آمدیم، آن سر مقدس را در صندوقی می‏‌نهادیم و در اطراف آن نشسته و شراب می‏‌خوردیم!! یکی از شب‌ها، همراهان من شراب نوشیدند و مست شدند ولی من آن شب شراب ننوشیدم، تاریک شب همه جا را گرفت و نیمه شب فرا رسید، نور شدیدی را مشاهده کردم و گویا درهای آسمان را دیدم که گشوده شد! حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، محمَد مصطفی صلی اللَه علیه و آله و سلَم و جبرئیل امین با گروهی از فرشتگان به زمین آمدند، ابتدا" جبرئیل نزدیک صندوق آمد و سر مقدس امام را بیرون آورد و در آغوش گرفت و بوسید و پیامبران نیز چنین کردند، و چون نوبت به رسول خدا (ص) رسید بشدت گریست و پیامبران علیه‏م‌السلام به او تسلیت گفتند، سپس جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله! حکم باری تعالی چنین است که هر چه درباره این امت فرمان دهی، اطاعت کنم! اگر خواهی زمین را بلرزانم و همانگونه که با قوم لوط رفتار کردیم، با اینان نیز چنین کنم!

پیامبر صلَی اللَه علیه و آله و سلم فرمود: نمی‌خواهم که کیفر اینان در این جهان باشد، که مرا با اینان در پیشگاه عدل خداوندی موقفی دیگر است و در روز رستاخیز با آنان دشمنی خواهم کرد.

آنگاه دیدم که فرشتگان بسوی ما هجوم آوردند تا ما را بکشند، من فریاد کردم که: الامان! الامان! یا رسول الله!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اذهب لا عفر الله لک» «برو که خدا تو را نیامرزد»(58).

20 - دمشق

به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنة الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‌‏ای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند.

شمر ملعون کاملا" بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(59) از دروازه ساعات(60) - که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند - وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیه‏م السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌‏دارند، نگاه داشت!!(61)

در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند.

1- مشهور بر سر زبان‌ها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس می‏‌باشد.

2- بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیه‏‌السلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیه‏‌السلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده می‏‌شود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کرده‏‌اند، صحت این مطلب را تأیید می‏‌کند.

3- تاریخ طبری 5/232 ؛ ارشاد شیخ مفید 2/118.

همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیه‏‌السلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیه‏‌السلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید.

(ارشاد شیخ مفید 2/119). و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است.

و از این نقل چنین استفاده می‌‏شود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم.

منابع:

4- الملهوف 71.

5- بحار الانوار 45/145.

6- منتخب طریحی 2/480.

7- قمقام زخار 547.

8- آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟!».

9- بحار الانوار 45/305.

10- صواعق المحرقه 192.

11- قمقام زخار 544. و مجلسی رحمه الله در بحار 45/236 از طبری نقل کرده است که حاملان سر مقدس امام، در اولین منزل که به شام می‏‌رفتند صدای نوحه فرشتگان را شنیدند: "ای کسانی که به نادانی خود، حسین را کشتید! بشارت باد شما را عذاب و شکنجه؛ همه اهل آسمان شما را نفرین کنند از پیامبر و فرشته و دیگر طوایف؛ شما بر زبان سلیمان و موسی و عیسی صاحب انجیل لعنت شده‏‌اید".

12- بی گمان فاطمه علیها السلام در روز محشر خواهد آمد در حالی که پیراهن او به خون حسین آغشته است؛ وای بر کسی که شفیعان او دشمنانش باشند، هنگامی که روز قیامت در صور دمیده شود».

13- تکریت بلده‏‌ای است بین بغداد و موصل، به بغداد نزدیکتر است و فاصله آن تا بغداد 30 فرسخ می‏‌باشد و در غرب دجله واقع شده است. (مراصد الاطلاع 1/268).

14- حصاصه قریه‏‌ای است نزدیک قصر ابن هبیره و از نواحی کوفه است. (معجم البلدان 2/263).

15- از این نقل چنین بر می‏‌آید که حاملان سر از معرفی سر مقدس امام علیه‏‌السلام بیم داشتند، لذا امام علیه‏‌السلام را خارجی یعنی کسی که بر یزید خروج کرده معرفی می‏‌کردند.

16- قمقام زخار 2/547.

17- مقتل الحسین مقرم 346.

18- وادی النخله، مکانی را به این نام در معجم البلدان و دیگر کتب نیافتم، ولی در مراصد الاطلاع موضعی به نام نخلا ذکر کرده است که از نواحی موصل شرقیه نزدیک خازر است و شاید مراد از وادی النخله آن باشد. (مراصد اطلاع 3/1363).

19- قمقار زخار 2/548.

20- زنان جن از غصه و حزن می‏‌گریند، و برای زنان هاشمی نوحه می‏‌نمایند؛ بر حسین و بزرگی این مصیبت‌ها ندبه می‏‌کنند و بر چهره خود لطمه می‏‌زنند؛ و جامه‏‌های سیاه بعد از لباس‌های کتانی در بر می‏‌کنند».

21- بحار الانوار 45/236.

22- کحیل: شهری بزرگی بوده در کنار دجله و بالاتر از تکریت و در سمت غربی آن واقع شده است، ولی اکنون اثری از این شهر نیست. (معجم البلدان 4/439).

23- جهینه، به ضم جیم: منطق‌ه‏ای است از نواحی موصل که در کنار دجله قرار گرفته و تا موصل یک منزل راه است. (مراصد الاطلاع 1/363).

24- موصل: شهر مشهور و قدیمی است که در کنار دجله قرار گرفته و در وسط آن شهر، قبر جرجیس پیامبر است. (مراصد الاطلاع 3/1333.

25- وای بر گروهی که بعد از ایمان کافر شدند، آیا گمراهی بعد از هدایت و شک پس از یقین ؟!».

26- یتل اعفر، بعضی آن را تل یعفر می‏‌گویند، و آن قلعه‏‌ای است بین سنجار و موصل، و در آن رودخانه‏‌ای جاری است. (مراصد الاطلاع 1/268).

27- سنجار: شهر مشهوری است از نواحی جزیره، که در کنار کوهی واقع است و از آنجا تا موصل سه روز راه است و تا نصیبین نیز همین اندازه. (قمقام زخار 551).

28- قمقام زخار 548.

29- نصیبین: شهر آبادی است از بلاد جزیره، که در مسیر قافله‌هایی که از موصل به شام می‏‌روند قرار گرفته، و از موصل تا بدانجا شش روز راه است. (معجم البلدان 5/288).

30- نفس المهموم 426.

31- به ستم، ما شهره بین خلائق شویم در حالی که پرودگار جلیل وحی بر جد ما می‏‌فرستاد؛ شما به خدای عرش و پیامبر او کافر شدید گویا که پیامبری در این زمان نیامده است؛ ای بدترین امت! شما را خدای عرش لعنت کند که شما را در زبانه آتش روز معاد فغان و فریادی است».

32- قمقام زخار 548.

33- عین الورده: شهر مشهوری است از شهرهای جزیره، که بین حران و نصیبین واقع شده است و تا نصیبین 15 فرسخ فاصله دارد، و واقعه عین الورد که بین توابین و شامیان رخ داد، در این منطقه اتفاق افتاده است. (نفس المهموم 566 ؛ معجم البلدان 4/180).

34- رقه اسم شهری است مشهور در کنار شط فرات، و از بلاد جزیره محسوب می‏‌شود و تا حران سه روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/626).

35- جوسق، به مکان‌های بسیاری اطلاق می‏‌شود، قریه بزرگی از توابع بغداد و قریه‏‌ای از قریه‏‌های نهروان و به قریه‏‌ای از نواحی مصر و به قریه‏‌ای از قریه‏‌های ری و به قلعه‏‌ای در ری نیز اطلاق می‏‌شود. (مراصد الاطلاع 1/358).

36- بسر - بضم باء و سکون سین - قریه است در شام از اراضی دمشق محسوب می‏‌شود و در آنجا مزاری است که گفته شده قبر یسع است. (مراصد الاطلاع 1/196).

37- در معاجم، موضعی را به این عنوان یعنی «دعوات» نیافتم، ولی در کتب، مقتل از آن نام برده شده است.

38- ای کاش می‏‌دانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمت‌ها بیتوته کند و از سختی‌های زمان زمزمه نماید؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار». 39- الدمعة الساکبة 5/65.

40- قمقام زخار 2/549.

41- قنسرین شهری است در شام بین حلب و حمص واقع شده است، و کوهی در آنجا وجود دارد که می‏‌گویند قبر حضرت صالح پیامبر در آنجاست و در آن آثار پای شتر دیده می‏‌شود. (معجم البلدان 4/403).

42- الله غافلا" عما یعمل الظالمون) و بر جانب دیگر آیه (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون) نفش گردیده است.

43- معرة النعمان: موضعی است بین حماة و حلب، و به نام نعمان بن بشیر انصاری نامگذاری شده است چون یکی از فرزندان او در آنجا مدفون است، و گفته شده که قبر یوشع بن نون علیه‏‌السلام در آنجاست، ولی صحیح آن است که قبر او در «نابلس» است. (معجم البلدان 5/165).

44- شیزر: منطقه‏‌ای است در شام، که در نزدیکی مغزه قرار دارد و از آنجا تا حماة یک روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/826).

45- کفر طالب: شهری است بین مغزه و شهر حلب، در منطقه‏‌ای قرار گرفته که آب آشامیدنی آن بوسیله آب باران که در جای مخصوصی جمع‌آوری می‏‌گردد تأمین می‏‌شود. (معجم البلدان 4/470).

46- سیبور را با این نام در معاجم بلدان نیافتم ولی مقتل نویسان آن را از جمله منازل بین راه شام ذکر کرده‏‌اند. (ریاض الاحزان 83).

47- آل پیامبر بر شتران بی جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مرکب‌های نجیب شوند ؟ (الدمعة الساکبة 5/67).

48- حماة بن فتح: شهر بزرگ و دارای خیرات زیاد بوده و بازارها و اطراف آن را دیواری محکم احاطه نموده است، فاصله آن تا شهر حمص یک روز راه و تا دمشق برای قافله‏‌ها پنچ روز مسافت بوده است. (معجم البلدان 2/300).

49- در ریاض الاحزان از یکی از کتب مقاتل روایت کرده است که مؤلف آن گفته است: به سفر حج رفتم تا به حماة رسیدم، در باغستان‌های آنجا مسجدی بود که آن را «مسجد العین» می‏‌گفتند، وارد مسجد شدم، در یکی از ساختمان‌های آن پرده‏‌ای از دیوار آویخته دیدم، آن را کنار زدم، سنگی دیدم که در دیوار مورب کار گذاشته شده بود و نشانه گردن در آن دیدم! و بر آن خون خشک شده‏‌ای مشاهده کردم، از یکی از خادمان مسجد پرسیدم که: آن سنگ و نشانه گردن و آن خون منجمد چیست ؟! گفت: این سنگ، جای سر مبارک حسین بن علی است که وقتی آن را به دمشق می‏‌بردند، بر این سنگ نهاده بودند. (ریاض الاحزان 83).

50- حمص: شهر بزرگی است بین دمشق و حلب، و( درکنارش قعله‌‏ای که بر تلی قرار دارد. و در حمص قبر خالد بن ولید و پسرش عبدالرحمن و عیاض بن غنم است. (مراصد الاطلاع 1/425).

51- بعلبک، شهری است قدیمی که تا دمشق سه روز راه است، و در این شهر بناهای عجیب و آثار عظیمی وجود دارد و قصرهایی پر استوانه ازسنگ که در دنیا نظیر ندارد. (مراصد الاطلاع 1/207).

52- قمقام زخار 550.

53- خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند».

54- این، همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‏‌پذیر نیست و مصائب آن نامشخص است؛ ای کاش می‏‌دانستم که مشغله‏‌های زمان تا به کجا ما را به دنبال خود می‏‌کشاند و می‏‌بینی که ما او را به خود نمی‌کشانیم؛ ما را بر شتران عریان و بی جهاز در هر شهر و دیاری می‏‌گردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت می‏‌کنند ؛ گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود!، وای بر شما، نسبت به رسول خدا کفران پیشه کردید و شمایان به گم کرده راهی می‏‌مانید که راهها را نمی‌شناسد».

55- بحار الانوار 45/126.

56- واقعه راهب و شمردن زر و گرفتن سر مطهر را در این مرحله می‌‏نویسند و می‏‌گویند: چون این کرامات را دیدند، سخت ترسیدند و با شتاب به حرکت خود ادامه دادند تا به دمشق رسیدند.

57- ترتیب منازل بین راه از کوفه تا به شام غالبا از قمقام زخار، با تلخیص نقل کرده‏‌ایم. (قمقام زخار 547).

58- الملهوف 72.

59- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته‌‏اند. (مقتل الحسین مقرم 348).

60- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین می‏‌کرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کرده‏‌اند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم 348).

61- الملهوف 73.

کتاب قصّه کربلا،‏ علی نظری‏ منفرد‏

انتهای پیام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۱۸:۰۱
حسین سبزعلی
چهارشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۵۳ ب.ظ

جریان تنور خولی

خولی بن یزید اصبحی از دژخیمان کوفه و دشمنان اهل بیت‏ «ع‏» بود.

پس از آنکه امام‏حسین‏ «ع‏» روز عاشورا در قتلگاه بر زمین افتاد، جلو آمد تا سر مطهر حضرت را جدا کند.

 وی به اتفاق حمید بن مسلم ازدی، سر امام حسین را نزد ابن زیاد برد، اما چون دیر شده و در قصر بسته بود، خولی سر مطهر را شب به منزل برد و پنهان کرد.

او دو زن داشت.چون ‏زنش فهمید که سر حسین‏ «ع‏» را به خانه آورده، کینه او را به دل گرفت و از رختخواب بلند شد و دیگر با او همبستر نشد.


خولی در ایام مختار پنهان بود.زن دیگرش (به نام عیوف ‏بنت مالک) جای او را به یاران مختار خبر داد.این زن از آن هنگام که خولی سرابا عبدالله‏ «ع‏» را آورده بود با او دشمن شده بود.خولی را گرفته، کشتند.[1] 


آن شب که خولی ‏سر مطهر را به منزل خویش برده بود، همسرش از آن اتاق یا تنوری که سر در آن نهاده‏ شده بود، نوری را دید که به آسمان کشیده شده است.[2] «تنور خولی‏» از همین جا درمرثیه‏ها راه یافته است.

شب بود و من به مطبخ آن خانه آمدم 
مطبخ نه، سوی راز نهانخانه آمدم

دیدم که نور می‏زند از دخمه‏ای برون 
دل خسته‏ام کشاند به دنبال رد خون

خون در میان نور چه می‏کرد؟یا علی 
خورشید در تنور چه می‏کرد؟یا علی‏ «ع‏»[3] .

تا جهان باشد و بوده است، که داده است نشان 
میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور

سر بی تن که شنیده است به لب سوره کهف؟ 
یا که دیده است به مشکات تنور آیت نور[4] .



پی نوشتها: 
[1] اعیان الشیعه، ج 1، ص 612، بحار الانوار، ج 45، ص 125. 
[2] مقتل الحسین، مقرم، ص 391. 
[3] نادر بختیاری (کیهان 6/5/73). 
[4] نیر تبریزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۷ ، ۱۷:۵۳
حسین سبزعلی
دوشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۱۰ ب.ظ

چه کسانی شهید محسوب می شوند؟

خلاصه پرسش
شهید به چه کسی می گویند؟ آیا کشته های دیگر کشورهای اسلامی و غیر اسلامی شهید محسوب می شوند؟
پرسش
شهید به چه کسی می گویند؟ آیا مردم نظامی و غیر نظامی عراق، ژاپن، آمریکا و ایران و ... که برای دفاع در جنگ کشته شدند شهید محسوب می شوند؟ تفاوت شهدای جنگ ایران با شهدای صدر اسلام چیست؟
پاسخ اجمالی

شهید به معنای گواه و حاضر بوده و درجات مختلفی دارد. 

بدین ترتیب که خداوند، پیامبران، ملائکه، افرادی که در راه خدا کشته شده­ اند و نیز تمام مؤمنان، در سلسله مراتب درجات شهادت قرار دارند. 


البته واژه مقدس "شهید" را نمی­توان برای تمام اشخاصی که بدون انگیزه الاهی و تنها برای دفاع از کشور خود و یا حتی ناخواسته و بی­دلیل کشته شده­اند، بکار برد. 


معیار تفاوت و درجه­بندی شهدا نیز، تنها زمان شهادت آنان نیست، بلکه عوامل مهم­تری؛ مانند بصیرت، خلوص نیت، میزان فداکاری، تحمل مشکلات و ... می­تواند در این امر تأثیر گذار باشد که بر این اساس، خداوند هر شهیدی را صرف نظر از زمان شهادت به پاداش مناسب خود خواهد رساند.

پاسخ تفصیلی

پرسش شما در سه قسمت عمده قابل پاسخ گویی است:

1. واژه شهید در لغت و فرهنگ اسلامی به چه معنا است؟

2. در آموزه های اسلامی به کدام دسته از کشته­شدگان، شهید گفته می­شود و آیا اساساً هر فرد بی گناهی که کشته شود، شهید است؟

3. آیا مقام و منزلت شهدا با هم متفاوت است و معیار این تفاوت چیست؟


اکنون به همین ترتیب نیز به بررسی و پاسخ آنها می­پردازیم:

1. در مورد قسمت اول، باید بیان داشت که واژه "شهید" از ریشه "شهد" استخراج شده و معانی مختلفی برای آن در نظر گرفته شده است؛ مانند "گواه"، "حاضر"، "شخصی که چیزی از دایره دانش او خارج نیست" و ... [1] .

بدیهی است که تنها خداوند است که می­تواند در مرحله اول و بالذات، دارای چنین خصوصیتی باشد و به همین دلیل است که "شهید" در آیات بسیاری از قرآن، به عنوان صفتی از صفات الاهی بیان شده است. [2]


البته در مراحل بعدی، پیامبران، [3] ملائکه،[4] و حتی گواهانی که اکنون از آنان به عنوان شاهد نام برده می­شود، [5] نیز مشمول عنوان "شهید" قرار گرفته­ اند. بر این اساس می­توان نتیجه گرفت که شهید هر شخصی است که آگاهی بیشتری نسبت به دیگران دارد و این عنوان را برای افراد بسیاری می­توان استفاده نمود که صد البته درجات آن متفاوت است؛ مانند واژه "نور" که در درجات مختلف، هم قابل استفاده برای ذات مقدس خداوند است [6]و هم می­توان آن را در ماه و خورشید و ... بکار گرفت، [7] حتی استعمال آن برای پرتو اندکی از شمع نیز دروغ و کذب نخواهد بود، اما این کجا و آن کجا!


استفاده از واژه شهید نیز به همین ترتیب قابل ارزیابی است.

بیان این مطلب نیز خالی از لطف نیست که با مطالعه 160 مشتقی که از ریشه لغوی "شهد" در قرآن وجود دارد، موردی را نمی­ یابیم که از آن، صریحاً برای مجاهدانی استفاده شده باشد که در راه خدا کشته شده ­اند، و از چنین افرادی در قرآن، با عناوین مختلفی یاد شده است که معمولاً از ریشه "قتل" است. [8]

البته در زمان حیات پیامبر اکرم (ص) و بعد از آن، عنوان "شهید" برای افرادی که در راه خدا کشته می­ شدند، بسیار استفاده می شده و تقریباً این واژه به نوعی، انصراف به چنین افرادی داشت، به گونه ­ای که اگر به عنوان نمونه، در روایتی چنین بیان شده باشد که فاطمه زهرا (س) هر صبح شنبه به زیارت قبور شهدا می­ شتافت و بر سر قبر عمویش حمزه برای آنان طلب آمرزش می ­نمود، [9] بدون تردید مراد از شهدا در این روایت، همان افرادی هستند که در راه خدا کشته شدند. با این وجود، هر چند مسلماً این افراد از مقام بالاتری نسبت به سایر مسلمانان برخوردار بوده ­اند و به همین دلیل نیز احکام خاصی؛ مانند لازم نداشتن غسل و کفن برای این دسته از شهدا مقرر شده، 


اما نمی­توان عنوان "شهید" را منحصر در آنها دانست. روایاتی نیز شاهد بر این مدعا است که به دو نمونه از آنها اشاره می­ کنیم:

روایت اول:

 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: 

هر فرد با ایمانی از امت من، صدیق و شهید است، البته خداوند، به برخی افرادی که با شمشیر کشته شده­ اند، نظر خاص و ویژه­ای دارد. سپس ایشان برای تأیید سخنانشان، آیه 19 سوره حدید را قرائت فرمودند به این بیان که آنانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند، نزد خداوند، صدیق و شهید محسوب می­شوند. [10]

روایت دوم:

 روزی نزد امام سجاد (ع) سخن از شهید و شهادت به میان آمد و افراد مختلف، آنچه را از مصادیق "شهید" شنیده بودند، در آن جمع مطرح نمودند.

یکی گفت که هر شخصی بر اثر بیماری گوارشی بمیرد نیز شهید است، 

دیگری گفت که هر انسانی که طعمه درنده­ای شود، شهید است و ... .

فردی از این میان برخاست و گفت: به نظر من، تنها فردی شهید به شمار می­ آید که در راه خدا کشته شود و بس! امام چهارم (ع) در پاسخ به این فرد بیان فرمودند که با این فرض، تعداد شهدا بسیار اندک خواهد بود. سپس همان آیه فوق را تلاوت نموده و بیان داشتند که ما و شیعیانمان از مصادیق این آیه هستیم (و در نتیجه، همه از شهدا شمرده می­شویم!). [11]

خلاصه پاسخ قسمت اول آن که هر چند، استعمال واژه "شهید" به نوعی کشتگان در راه خدا را به یاد می ­آورد و به همین دلیل نیز، احکامی که در فقه برای شهید در نظر گرفته شده، ناظر به همین گروه است، اما الزاماً انحصاری به آنان نداشته و می­توان برای گروه ­های دیگری که در روایات به آنها اشاره شده و نیز تمام افراد با ایمان، این عنوان را اطلاق نمود و درجاتی از ثواب کشتگان در راه خدا را نیز برایشان در نظر گرفت.


2. بخش دوم پرسش شما در ارتباط با افرادی است که به هر دلیل کشته شده­اند، کدامشان را می­توان شهید نامید؟ در این زمینه باید بیان نمود؛ افرادی که کشته می­شوند، دارای خصوصیات و انگیزه ­های متفاوتی هستند و در هر مورد باید جداگانه قضاوت نمود که به برخی از آنها اشاره می­نماییم:


2-1. فرد با ایمانی که تنها جهت کسب رضایت خداوند و بدون هیچ چشم داشت مادی، با دشمنان جهاد نموده و در این راه کشته شده باشد، که در شهید بودن او شکی نیست، بلکه از بالاترین مقام های شهادت برخوردار است و نزد خدایش روزی می­خورد. [12]


2-2. فرد با ایمانی که جهت دفاع از منافع برحق خود؛ مانند جان و مال و آبرو در برابر افراد ستمگری چون دزدان و راهزنان به مقاومت برخاسته و کشته شده که او را نیز می­توان در درجه پایین­تری از شهدا جای داد، [13] هرچند توصیه شده که شخص مؤمن، برای مقدار اندکی از مال، جان خود را به خطر نیندازد. [14]


2-3. اگر فردی در سپاه مسلمانان بوده، ولی با انگیزه ­های غیر الاهی؛ مانند خودنمایی یا وطن پرستی و ... به جنگ با آنان بپردازد و در این راه نیز کشته شود، چنین شخصی نه تنها شهید به شمار نمی­آید، بلکه شاید دچار عذاب الاهی نیز شود![15]


2-4. اشخاصی که در سپاه کافران و بر ضد مسلمانان می­جنگند و کشته می­شوند که در دوزخی بودن آنان جای هیچ شک و شبهه ای نیست.


2-5. گروه بسیاری از افراد نیز وجود دارند که کشته­ شدن آنان با مرگ طبیعی متفاوت نبوده و اگرچه به قتل رسیده­اند، اما از لحاظ ارزش­گذاری معنوی (چه در بعد مثبت و چه در بعد منفی) همانند افرادی هستند که به دلایل دیگر، جان خود را از دست داده­اند که از جمله آنان می­توان به این افراد اشاره نمود:

الف. افراد مسلمانی که بدون آن که در صحنه نبرد حضور داشته باشند، ناخواسته طی جنگ ها و درگیری­ها کشته می­شوند؛ مانند افرادی که در بمباران و موشک باران شهرها جان می­بازند. این افراد هر چند از لحاظ قانونی شهید به شمار می­آیند و همان گونه که بیان شد، از مقام شهادتی که برای تمام مسلمانان و مؤمنان وجود دارد، نیز برخوردارند، اما نمی ­توان با آنان همانند شهیدی که در میدان نبرد کشته شده برخورد نمود و تفصیل این قضیه نیز در کتب فقهی و دینی بیان شده است. به عبارتی آنان همانند دیگر مؤمنانی هستند که با حوادث دیگری از قبیل تصادفات رانندگی، سیل، زلزله و ... جان سپرده ­اند که یقیناً مشمول رحمت پروردگار نیز قرار خواهند گرفت.

ب. افرا د غیر مسلمانی که به همین ترتیب و ناخواسته و یا در درگیری­های نظامی که هر دو طرف نبرد، غیر مسلمان­، و بدون انگیزه­ های الاهی ­اند و برای دفاع از خود و وطنشان کشته می­ شوند، بر این افراد نیز عنوان "شهید" تطبیق  نمی کند، بلکه حداکثر، آنان تنها در مورد کشته شدنشان بی گناه بوده و در درگاه الاهی مؤاخذه نخواهند شد، اما باید در برابر سایر رفتار و کردارشان؛ از جمله ایمان نیاوردنشان؛ پاسخ گو باشند و از این لحاظ، با دیگر کافرانی که با حوادث دیگر از دنیا رفته ­اند، تفاوتی نخواهند داشت.

خلاصه این قسمت از پاسخ آن است که؛ 

معیار مهم در صدق واژه شهادت، انگیزه افراد است، نه صرف کشته شدن. بر همین اساس است که می­توان، مؤمنان واقعی که با مرگ طبیعی از دنیا رفته­اند را با اندک تسامحی شهید نامید، اما اشخاصی که بدون داشتن هیچ انگیزه خداپسندانه به قتل رسیده­اند را از جمله آنان ندانست.

از این رو می بینیم در قرآن وقتی که از کشته شدگان در جنگ ها سخن به میان می آید، بلافاصله به دنبال آن، عبارت فی سبیل الله (در راه خدا) [16] را می آورد که نشان می دهد تنها انگیزه ای که مورد پسند خداوند است این است که انسان در راه خدا جهاد کند و با خدا معامله نماید: "خداوند از مؤمنان، جان ها و اموال شان را خریدارى کرده، که (در برابرش) بهشت براى آنان باشد". [17]

"بعضى از مردم (با ایمان و فداکار، همچون على در«لیلة المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر)، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‏ فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است". [18]

3. در ارتباط با بخش نهایی پرسش و این که کدام گروه از شهیدان، بر دیگران برتری داشته و تفاوت شهیدان کنونی با شهدای صدر اسلام در چیست؟ باید گفت که هم عصر بودن با پیامبر (ص) و جهاد در صدر اسلام هرچند می­تواند عاملی قوی برای ایجاد انگیزه­ های الاهی باشد، اما نمی­توان صرف همزمان بودن با پیامبر (ص) را دلیل بر برتری شهدای آن دوره بر سایر شهدا دانست، بلکه معیار برتری هر شخص، بر اساس میزان ایمان و پایبندی به موازین دینی و دشواری­ هایی که در مسیر دین با آن مواجه بوده و نیز درک شرایط و تصمیم­ گیری مناسب او، تعیین می­شود. به همین دلیل است که در روایات ما، ثواب اشخاصی که در راه حق استوار بوده و منتظر ظهور منجی هستند و با مرگ طبیعی از دنیا می­روند، همانند ثواب افرادی بیان شده که در رکاب ولی عصر (عج) حضور خواهند داشت، [19] و یا در روایتی ثوابشان، برتر از پاداش بسیاری از شهدای بدر و احد ارزیابی شده است. [20]

بنابراین، نمی­توان قضاوتی کلی در این زمینه به عمل آورده و بیان داشت که شهیدان مقطع زمانی خاصی بر دیگر شهیدان برتری دارند، بلکه خداوند کریم، ارزش هر شهیدی را، مستقلاً و جدا از دیگران و با توجه به تمام شرایط و خصوصیات او تعیین می­نماید.

در ضمن در پاسخ 1137 همین سایت، مطالبی وجود دارد که با برخی قسمت­های پرسشتان در ارتباط است.



[1] - ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 238.

[2] - آل عمران، 98؛ انعام 19؛ یونس 46؛ حج 22 و ... .

[3] - بقره، 143"و یکون الرسول علیکم شهیدا"؛ مائده 117"کنت علیهم شهیدا" و ... .

[4] - ق، 21، "و جائت کل نفس معها سائق و شهید".

[5] - بقره، 282، "و لا یضار کاتب و لا شهید".

[6] - نور، 35 "الله نور السموات و الارض".

[7] - یونس، 5 "جعل الشمس ضیاء و القمر نورا".

[8] - نساء، 74؛ توبه، 111؛ آل عمران 158- 157، 169 "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" و ... .

[9] - حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 3، ص 224، روایت 3468، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 هـ ق.

[10] - محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 16، روایت 12306، مؤسسه آل البیت، قم، 1408 هـ ق.

[11] - شیخ طوسی، ته ذیب الاحکام، ج 6، ص 167، روایت 4، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365هـ ش.

[12] - آل عمران، 169.

[13] - حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 15، ص 49، روایت 19963.

[14] - همان، ج 28، ص 383، روایت 35017.

[15] با مراجعه به پرسش شماره 2824 همین سایت، علاوه بر مطالب مرتبط با بخش های مختلف پرسشتان، ماجرای شخصی را به نام قزمان؛ که در سپاه پیامبر(ص) بوده و اتفاقاً شجاعت بسیاری را نیز از خود نشان داده؛ مطالعه می­فرمایید که پیامبر(ص) او را از اهل دوزخ برشمردند.

[16] آل عمران، 169؛ حج، 58؛ محمد، 4؛ نسا، 76؛ توبه، 111؛ مزمل؛ 4؛ مزمل، 20.

[17] توبه، 111.

[18] بقره، 207.

[19] - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 52، ص 125، روایت 15، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.

[20] - کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 335- 334، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 هـ ش


منبع : اسلام کویست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۱۸:۱۰
حسین سبزعلی

حُبُّ الحُسَین هُویّتنا:

✅ امامان ما شیعیان را در زمان های مصیبت اهل بیت ، تشویق به اشک و گریه کرده اند:


1⃣در روایتی داریم که :

شیعتنا خلقوا من فاضل تینتنا 

یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا

_ _ شیعیان ما از باقیمانده تینت ما اهل بیت خلق شده اند و در شادی ما شاد هستند و در حزن ما محزونند


2⃣ امام رضا علیه السلام به ابن شبیب فرمود:

یابن شبیب ان کنت باکیا فابک للحسین...

فرزند شبیب هر زمان گریه می کنی برای حسین علیه السلام گریه کن


3⃣ روایاتی در ثواب گریه بر امام حسین داریم که یک قطره اشک باعث بخشش گناهان می شود


4⃣ روایت انا قتیل العبره از امام حسین علیه السلام :

یعنی من کشته اشکم هیچ مومنی مرا یاد نمی کند مگر اینکه اشکش جاری می شود


5⃣ روایتی از امام صادق(ع) دقت نمایید، ایشان می­فرمایند:


« نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنا تَسْبیحٌ وَ هَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ »


نَفَس کسى که به­خاطر مظلومیّت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوهش براى ما، عبادت است.[2]


6⃣ امام رضا علیه‏‎السلام در روایتی فرمودند: فَعَلی مِثلِ الحُسَینِ فَلیَبکِ الباکونَ؛ فانَّ البُکاءَ علَیهِ یَحُطُّ الذُّنوبَ العِظامَ. ثُمَّ قالَ علیه‏السلام: کانَ ابی علیه‏السلام اذا دَخَلَ شَهرُ الُمحَرَّمِ لا یُری ضاحِکا ، وکانَتِ الکَآبَهُ تَغلِبُ علَیهِ حَتّی تَمضِیَ عَشرَهُ ایّامٍ، فاذا کانَ یَومُ العاشِرِ کانَ ذلکَ الیَومُ یَومَ مُصیبَتِهِ وحُزنِهِ وبُکائهِ، و یَقولُ: هُوَ الیَومُ الَّذی قُتِلَ فیهِ الحُسَینُ علیه‏السلام.»


«بر کسی چون حسین باید که گریندگان بگریند؛ زیرا که گریستن بر او گناهان بزرگ را می‏‌زداید. 


7⃣ در دعاى ندبه چنین آمده است: فعلى الاطائب من اهل بیت محمد و على صلى الله علیهما و الهما فلیبک الباکون و ایاهم فلیندب النادبون و لمثلهم فلتذرف الدموع ولیصرخ الصارخون و یضج الضاجون و یعج العاجون 

 باید گریه کننده‌ها بر پاکان خاندان محمد و على که صلوات خدا بر آن دو و اهل آن دو باد بگریند و براى آنان بلند گریه کنند و براى امثال آن‌ها اشک‌ها روان شوند و شیون کنندگان شیون کنند و زارى کنندگان زارى کنند و ناله‌کنندگان ناله جانسوز کشند.»




✅✅از مجموع این روایات در می یابیم که ائمه در ایام محرم و شهادت دیگر ائمه نه تنها راضی به گریه و محزون بودن مردم هستند بلکه با بیان ثواب آنها را به این کار تشویق کرده اند...


صل الله علیک یا ابا عبدالله الحسین


حسین سبزعلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۳۷
حسین سبزعلی