منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی

مجموعه ای از منبر ها و مطالب سخنرانی تولید شده یا جمع آوری شده توسط حسین سبزعلی

منبرهای معنوی
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۳۳/فصلت﴾
و چه شخصی خوش گفتارتر از آن کس که به سوى خدا دعوت نماید و کار نیک انجام دهد و گوید من [در برابر خدا] از تسلیم‏ شدگانم (۳۳/فصلت)
************
حسین سبزعلی هستم
از محصلین مرکز تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم (تربیت راهنما)
امیدوارم توفیق خداوند متعال و اهل بیت شامل حال حقیر شده ، از خطباء ، سخنرانان و دعوت کنندگان به سوی خداوند متعال باشم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

بیش از 30 عامل مغفرت خدا

عوامل مغفرت در قرآن و روایات

عوامل مغفرت الهی

عوامل مختلف مغفرت

عوامل مختلف بخشش گناهان

تقلید ممدوح

تقلید مذموم

آیا تقلید در احکام عقلانی است

حکم شرعی کوهنوردی مختلط

حکم شرعی اردوی مختلط

حکم شرعی اختلاط زن و مرد

حکم شرعی اختلاط دختر و پسر

گریه بر حسین علیه السلام گناهان بزرگ را از بین می برد

همسویی توبه و اشک بر حسین علیه السلام

شبهه شیعتنا العرب و العجم عدونا

زنان ایرانی را به اسارت بگیرید جمله امام حسین نیست

متن روضه شب تاسوعا

متن مجموعه روضه های شب های محرم

متن روضه های محرم

متن روضه شب های محرم از مداحان معروف

متن روضه ده شب محرم

سخنی از فیض کاشانی در مورد توبه

سخنی از امام خمینی ره در مورد توبه

خوشحالی خدا از توبه بنده

توبه کنندگان واقعی

شب قدر شبی برای امام علی علیه السلام و یازده فرزند اوست

به شب قدر ایمان بیاورید

شب قدر شبی برای اعتقاد راسخ به امام عصر عح

رابطه شب قدر و امامت

پیامبر صل الله علیه و آله : من انکر المهدی فقد کفر

آخرین نظرات

۵۵ مطلب با موضوع «منبر اخلاقی» ثبت شده است

جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ق.ظ

درس بیست و هشتم اخلاق ، داش مشتی های قدیم

درس بیست و هشتم:

داش های قدیم

قدیم داش مشتی ها یک ارتباطی با خدا داشتند. یک حساب جاری داشتند. ماه رمضان و محرم و صفر، عرق خورها عرق نمی خوردند. یکی را من می دیدم شب عید فطر شیشه مشروب دستش بود می‌رفت خانه! پیرمرد هم بود. میرآب بود. میرآب می‌آمد شب ها در خانه ها را می‌زد می‌گفت: آب! آن موقع آب لوله کشی نبود، شما شب از خواب بیدار می شدی و آب می آمد درب خانه شما! پیر مرد شب عید فطر شیشه عرق دستش بود. ولی روزه می گرفت. ماه رمضان عرق نمی خورد.


داش های قدیم. یک راه آشتی داشتند. لذا چون یک راه آشتی داشتند، موفق به توبه می‌شدند، عاقبت بخیر می شدند، چون یک حساب جاری با خدا داشتند. یک رابطه کوچکی با خدا داشتند. ماه رمضان، محرم و صفر عرق نمی خوردند. نا اهل هایمان به از اهل های حالا بودند.


عقیده ای که نااهل های قدیم داشتند از ما بهتر بود


عقیده ای که نا اهل های قدیم داشتند از ما بهتر بود. حسن خان بابایی مشروب خورده بود مست بود . روضه خوان آمد رد شود دولا شد، پنج زار به او داد، گفت: روضه بخوان. گفت: اینجا صندلی نیست. خم شد گفت: بشین روی من!  زار زار گریه می‌کرد. درحالی که مست بود. روضه خوان روضه می خواند: صلّی الله علیک یا اباعبدلله، او اشک می ریخت!. اینها توبه می کردند. برای همین که یک حساب جاری با خدا داشتند، عاقبت بخیر می شدند.


خیلی از عرق خورهای قدیم را ما یادمان هست که توبه می‌کردند


امام حسین (ع) دستشان را می گرفت و نجاتشان می‌داد. این که می‌گویند: «إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»، امام حسین چراغ هدایت است و کشتی نجات است، برای همین است. خیلی از عرق خورها را ما یادمان هست قدیم، توبه می‌کردند. محرم و صفر که می‌شد سینه می‌زدند، پیراهن سیاه می پوشیدند، بعد هم توبه می‌کردند. ما خیلی دیده‌ایم از این آدمها که نا اهل بودند. عقیده ای که آنها داشتند ما نداریم.


اول محرم پیراهن سیاه می پوشید، لب به مشروب نمی زد، سینه می زد. یک رابطه کوچکی داشتند با خدا، یک ارتباطی، یک حساب جاری. دیده‌اید اینهایی که با بانک حساب جاری دارند؟ یک پول کمی هم ته حسابش هست ولی باز هم اگر پول بخواهد بانک به او می دهد. چون حساب جاری دارد بانک او را می شناسد. با خدا هم اگر کسی حساب جاری داشته باشد مثل داش ها و عرق‌خورها عاقبت بخیر می‌شود.


ماجرای پیغام حاج علی تک تک که آیت الله مجتهدی به امام رضا رساند

 

حاج علی تک تک در محل ما، پهلوان بود. هشتاد-نود سال هم عمر کرد. زورخانه اش الآن هم هست. می آمد اینجا برای نماز. تک تک به او می‌گفتند، چون چاق بود؛ وقتی راه می رفت مثل ساعت تک تک می‌کرد. خودش به خودش می گفت: داش علی. خدا بیامرزدش. خیلی علاقه به من داشت. دو سه دفعه هم در خانه کلّه پاچه درست کرد، ما را دعوت کرد. یک دفعه من می خواستم بروم مشهد، مرا دید. گفت: می خواهی بروی مشهد؟ گفتم : بله . گفت: آنجا که می روی به امام رضا (ع) بگو: داش علی یک چیزی در گوش من گفت، نفهمیدم چه گفت.


ما هم رفتیم. آنجا در حرم داشتم زیارت نامه می خواندم، یک دفعه یاد پیغام این پهلوان افتادم. به امام رضا(ع) گفتم: داش علی، تهران، یک چیزی در گوش من گفت، من نفهمیدم چه گفت. همین! آمدیم دیدیم کارش درست شده. [دلش] بی سیم کار می‌کرد. داش ها عقیده داشتند. چون عقیده داشتند با همان عقیده بی سیم تماس می‌گرفتند. من عین جمله را گفتم: داش علی یک چیزی در گوش من گفت، نفهمیدم چه گفت. کارش درست شد. پهلوان بود. وقتی نرمش شنا می رفت، همین طور علی علی می گفت، اشکش اینقدر می آمد که من شنیدم کف زورخانه اشکش جاری می شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۰۰
حسین سبزعلی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۸ ق.ظ

درس بیست و هفتم اخلاق ، متقین

درس بیست و هفتم:

متقین

سوره بقره: الم ﴿1﴾ ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿2﴾ این قرآن فقط متقین را هدایت می کند. اشخاصی که گناه می‌کنند قرآن برای آنها هدایت ندارد. «لایزید الظالمین إلّا خسارا». هر چه هم قرآن بخوانند تاریک می‌شوند.


اشخاص باتقوا قرآن که می‌خوانند نورانی می‌شوند. عمل به قرآن می کنند، معانی اش را می فهمند. «هدیً لِّلْمُتَّقِینَ» قرآن هادی متقین است. مصدر است، ولی معنای فاعل دارد. اگر آدم باتقوا باشد قرآن دست او را می گیرد، راه را به آدم نشان می دهد، راه دیانت را نشان می دهد، راه خدا را نشان می‌دهد، قرآن کتاب آسمانی است، اما شرطش این است که باتقوا باشیم. چراغ قرمز اگر رسیدیم، ترمز کنیم. با چراغ سبز برویم. تقوا داشته باشیم. خلبان‌ هواپیماها یک چیزی دارند که با آن راه را می‌آیند. از آمریکا می آید یک مملکت دیگر. از ایران می روند جای دیگر.


قرآن هم راهنمای ماست هر که می خواهد گمراه نشود مثل هواپیما باید آن راه پیما را داشته باشد که بداند کجا می رود وإلا می خواهد برود ترکیه از یک مملکت دیگر سر در می‌آورد. باید ما قرآن را راهنمای خود قرار دهیم، لذا می فرماید: «هدیً للمتقین».


این قرآن هدایت برای چه کسانی است؟ کسانی که گناه نمی کنند. اگر گناه کنند و تقوا نداشته باشند، برای او راهنما نیست، بلکه تاریک می شود. اگر می‌خواهید قرآن راهنمایتان باشد راهش تقواست.

 

«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ». باتقوا کیست؟ کسی که ایمان به غیب دارد. خدای نادیده را می پرستد. امام زمان را نمی بیند،؟ اما قبول دارد. «وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ». افراد باتقوا اقامه نماز می کنند. نماز می خوانند. «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ». خمس می‌دهد. هر چه خدا به او داده، خمسش را می‌دهد. یک خرده بیشتر، انفاق هم می‌کند. زکات می دهد. خمس می دهد. سور می دهد به مردم. اگر کسی خمس ندهد، باتقوا نیست.


شخص باتقوا کسی است که خمس هم می دهد. سال خمسی دارد. سال به سال خمسش را می‌دهد. گاهی بعضی‌ها، ده تومان، صد تومان خمس می‌دهند. پانصد تومان اضافه آورده سر سال، صد تومان خمس می دهد. حتماً لازم نیست یک میلیون تومان بدهی. اگر شما سر سال پنج تا تخم مرغ اضافه آوردی، یکی اش را باید خمس بدهی.


شخص باتقوا کسی است که همه واجبات را بجا بیاورد نه این که «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» باشد. نماز می‌خواند، ولی خمس نمی‌دهد. مستطیع شده، مکّه نمی‌رود. اینکه متقی نیست. متقی آن است که تمام دستورات اسلام را عمل کند. نه اینکه بعضی را عمل کند بعضی را نکند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۸
حسین سبزعلی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۷ ق.ظ

درس بیست و ششم اخلاق ، اهل علم

درس بیست و ششم:

اهل علم

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «و تلک الامثال نضربها لنّاس و ما یعقلها إلّا العالمون»؛ ما در قرآن مثال‌ها از برای مردمان بیان می‌فرماییم و نمی‌فهمند آنها را مگر اهل علم و دیگر می‌فرماید: «و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیراَ کثیراَ»؛ یعنی هر که عطا کرده باشد به او علم و دانشمندی، به تحقیق که خیر بسیار به او عطا شده است.


از حضرت رسول اکرم(ص) مروی است که فرمودند: «علما ورثه انبیا هستند» و در حدیث دیگر است که فرمودند: خداوندا! رحمت کن خلفای مرا. بعضی عرض کردند: یا رسول الله! کیستند خلفای تو؟ فرمودند: کسانی که بعد از من بیایند و احادیث و آداب مرا روایت کنند و به مردم برسانند.


از حضرت امام محمد باقر (ع) مروی است که فرمودند: «عالمی که به علم خود عمل کند بهتر است از هفتاد هزار عابد» و از حضرت امام جعفر صادق(ع) مروی است که فرمودند: اگر مردم فضیلت شناخت خدا را بدانند چشم نخواهند انداخت به متاع دنیا و نعمت‌های آن و دنیا در پیش ایشان کمتر خواهد بود از آنچه بر آن راه می‌روند که خاک باشد و متنعّم و متلذّذ خواهند شد. به درستی که معرفت خدا انیس است از هر وحشتی و رفیق است در هر تنهایی و نور هر ظلمتی و قوت هر ضعفی و شفای هر دردی. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۷
حسین سبزعلی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۶ ق.ظ

درس بیست و پنجم اخلاق ،

درس بیست و پنجم:

منافقین

تفسیر سوره نوح


یک سوره ای هست در قرآن به نام سوره نوح، حضرت نوح(ع) خیلی ناراحتی داشت با سنگ میزدندش. پیرمردها به بچه ها گفته بودند، هر وقت حضرت نوح (ع) را دیدید بزنیدش. حضرت نوح دیگر روزها نمی‌آمد بیرون. شب ها می آمد. در می زد، می گفتند: کیست؟ می فرمود: «قولو لا إله الّا اللّه»؛ بگید خدایی جز خداوند نیست و فرار می کرد.


حضرت نوح(ع) به خدا گفت: خدایا من هرچه اینها را دعوت می کنم... «وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ...»هرچه من اینها را دعوت می کنم به خدا پرستی که تو آنها را بیامرزی... «جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ...» انگشتانشان را در گوشهایشان فرو می‌کنند. که حرف حضرت نوح(ع) را گوش نکنند... «وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ...» لباس‌هایشان را هم می‌کشند روی سرشان... «و وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا... »


حالا به این آیه می رسیم که: «قَالَ نُوحٌ رَّبِّ...»، «ربِّ» در اصل یا ربّی بوده است. حرف ندای «یا» حذف شده است. یای ضمیر هم حذف شده. کسره دلالت می‌کند بر این که یا حذف شده. همیشه ربِّ در اصل یا ربی بوده است: ای خدای من... «رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی...» ای خدای من این مردم معصیت من را می کنند. زیر بار حرف من نمی روند «وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا...» پیروی می کنند از اشرار. پیروی می کنند از کسانی که بی دین و لامذهب هستند. می گویند: حرف نوح را گوش نکنید ما که دیگر پایمان لب گور است شما دیگر حرف نوح را گوش نکنید.


پیرمردها می گفتند: از ما دیگر گذشته شما جوانها زیر بار حرف او نروید. او به ما می گوید: بت نپرستید. سالها آباء و اجداد ما بت پرستی کردند؛ ما دست از بت برداریم خدا پرستی کنیم؟! اینقدر نفهم بودند. زیر بار حرف حضرت نوح(ع) نمی رفتند.


منافقین مانند مردم زمان نوح بودند


مثل منافقین زمان ما که زیر بار حرف رهبر انقلاب نرفتند. پا شدند رفتند آمریکا و عراق. بدبخت و بیچاره شدند. زیر بار دشمن رفتند. در هر زمانی بوده که یک دسته مردم نادان می رفتند زیر بار افراد ناجور. حالا حضرت نوح می گوید خدایا اینها پیروی از من نمی کنند. پیروی می کنند از دشمن. کسانی که پول دارند، ثروت دارند، حرف های کج و کوله می زنند، دنبال آنها می روند که آنها نه به درد دنیای اینها می خورند. نه به درد آخرتشان. الآن یک دسته از منافقین سرگردانند. نه در غربت دلم شاد و نه نوری در وطن دارم. نه می توانند اینجا بیایند، نه آنجا الآن وضع عراق چه جور است؟ معلوم هم نیست که این کشت و کشتار هایی که در کاظمین شد مال بعثی ها بوده؟ مال منافقین ما بوده؟ یا مال وهابی ها بوده؟


اینست که آدم باید همیشه از خوب ها پیروی کند نه از مردمان شرور و نادان و پول طلب و ریاست طلب. دارد درد و دل می کند می گوید : «وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا»؛ این مردم پیروی نکردند مگر از کسانی که زیاد نکرد مال آنها و فرزند آنها مگر زیان. الآن این هایی که این منافقین ما را گول زدند چه به درد اینها خوردند؟ نه زن دارند، نه بچه دارند، نه خانه دارند، پدر و مادرشان هم دارند می سوزند.


اهل بیت را رها نکنید


من یک نفر را می شناسم؛ دو تا پسر خوب را گذاشت مدرسه که این ها وقتی بزرگ شدند، عصای دستش باشند. هر دو جزو منافقین شدند و رفتند. من هم آن دو تا پسر را دیده بودم. پدرشان هم مقدس بود. پسرهایش منافق بودند. نمی دانم حالا خبری از آنها دارند یا نه. خیلی آدم خوبها بچه هایشان منافق شدند. حتی بعضی از اهل علم. این دو نفری که گفتم، پدرشان روضه خوان و معمم است. دو پسرش دبیرستان علوی می رفتند. دیپلمه شدند. درس دانشگاه هم خواندند. رفتند بین منافق ها. پیروی کردند از افرادی که صد نار به درد این ها نمی خوردند.


از اهل بیت وقتی آدم دور شود، اینطور می شود. اهل بیت را رها نکنید. دنبال اهل بیت بروید. دنبال علمای خوب بروید. دنبال رفیق خوب بروید. پناه می بریم به خدا. «وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا...»؛ کسانی که مکر کردند، مکر بزرگ. حیله می کردند، شب ها مجالس سری داشتند، علیه پیغمبر اسلام حرف هایی می زدند. زمان ما هم بر علیه انقلاب مجالسی داشتند.


ماجرای اخراج قاتل شهید مطهری از مدرسه آیت الله مجتهدی


گروه فرقان، یک گروهی بودند. همین گودرزی که شهید مطهری را کشت، همین جا می آمد به نام طلبه اینجا درس می خواند. من از پیشانیش می فهمیدم که این خطرناک است. ولی چون انقلابی بود، می ترسیدم بیرونش کنم. می گفتم اگر من این را بیرون کنم بچه ها می گویند فلانی ضد انقلاب است که او را بیرون کرد. چون صورت ها انقلابی بود. یک روز، نمی دانم. چطور شد، عصبانی شدم؛ گفتم برو بیرون از این مدرسه، منافق! بیرونش کردم.


رفته بود پیش یکی از پیش نمازها از من شکایت کرده بود. آن پیش نماز هم انقلابی بود. داغ کرده بود و ناراحت شده بود که من ضد انقلابم که او را بیرون کردم. اما نمی دانست که آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام بیند. می فهمم که این یک روزی یک بلایی سر اسلام می آورد. گروه فرقان را تشکیل داد. یک دسته را هم طرفدار خودش کرد. آنها هم عوام و بی سواد. تشخیص دادند که شهید مطهری وجودش برای اسلام مضر است.


امام آنقدر که برای شهادت مطهری ناراحت شد، برای شهادت پسرش ناراحت نشد


امام چقدر ناراحت شدند، اینقدر که برای شهید مطهری ناراحت شدند برای پسرشان ناراحت نشدند. وقتی در نجف گفتند، آقا زاده شما حاج آقا مصطفی شهید شدند، فرمودند: «انّا لله و انّا الیه راجعون...» ولی شهید مطهری که از دنیا رفت، گریه کردند. فرمودند: شهید مطهری پاره تن من بود.


الآن کتاب های ایشان چقدر مفید است. من حتی از ضد انقلاب هم نشنیدم بگوید کتاب های شهید مطهری بد است. بالاجماع همه کتاب های ایشان را خوب می دانند. همه می گویند کتاب های شهید مطهری خوب است. مفید است. ما حجره مان نزدیک بود با ایشان. اهل فریمان مشهد بود. جوان بود63 سال پیش. مغنی درس می داد. در آن شبستان (45 سال پیش) یک ماه منبر رفت. مهندس‌ها و دکترها شنیده بودند، شهید مطهری اینجا منبر می رود. می آمدند پای منبرش. بعد از افطار من نماز می خواندم. ایشان منبر می رفت. آنوقت امثال گروه فرقان تشکیل شد.


با هر کسی هم نشین نشوید؛ چراکه 

ای بسا ابلیس آدم رو که هست

پس به هر دستی نباید داد دست


آنهایی که گول این گودرزی را خوردند آنها هم بیچاره شدند. من با اینکه انقلابی بود فهمیدم که این باطنش خراب است. چیزی در پیشانی‌اش دیدم و فهمیدم. بعد از آن بعضی‌ها که فهمیده بودند. حتی آن پیش نماز ناز شست گفته بود! همان که ناراحت شده بود که من این را از مدرسه بیرونش کردم، همان گفته بود: عجب! فلانی قیافه شناس است. ما خیال کردیم که ایشان فرد انقلابی را بیرون کرده، نگو ضد انقلاب را بیرون کرده. بعدها که گودرزی را محاکمه و تیرباران کردند، فهمید که اشتباه کرده و حق را به جانب من داده بود.


الآن شما هم همین طور من گاهی بعضی را بیرون می کنم شما می گویید چرا؟ فلانی که خیلی عالی بود. نمی‌دانید عاقبتش چه می‌شود. عاقبتش دعا نویس می‌شود، مرشد می‌شود، درویش می‌شود، بعدها به مردم می‌گوید من مستجاب الدعوه‌ام. کلک می‌زند به مردم. من یکی را که بیرون می‌کنم، شماها می‌گویید بابا این امام سیزدهم بود، چرا بیرونش کردی؟


چرا مرحوم مجتهدی در جواب کسی که سوال کرد چند امام داریم، گفت سیزده امام


یک ضد انقلاب یک وقتی به من رسید ده بیست سال پیش، من نمی شناختمش. ریشش را هم تراشیده بود! دم میدان شهدا و میدان امام حسین و آنطرف ها گفت: آقا چند تا امام داریم؟ میخواهم تفریح کنیم یک کم بخندیم. من فهمیدم این ضد انقلاب است. می خواهد من بگویم دوازده تا بگوید پس چرا به امام(ره) می گویند امام. من بازاری ام. تا گفت: چند تا امام داریم؟ من گفتم سیزده تا، دیگر حرف نزد. فهمید من بازاری ام. فهمیدم که اگه بگویم دوازده تا گرفتار می شوم حالا باید به او بفهمانم که امام یعنی پیشوا. به امام موسی صدر هم می گفتند امام. به آیت الله بروجردی هم می گفتند امام. مثل اصطلاح آیت الله، در ممالک عربی به عالم می گویند امام. وگرنه ائمه اطهار دوازده تا هستند. این امام غیر آن امام است. این ضد انقلاب می خواست اذیت کند. من هم گفتم سیزده تا! یاد بگیرید. بازاری باشید. این ها فهم ندارند.


وَقَالُوا... و گفتند اشرار به اهل ایمان... بت های خودتان را رها نکنید... «لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ...» بت های خودتان را رها نکنید... «وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا ...» ود و سواع اسم بت هایشان بوده ... «وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا...» این ها اسم بت است. ذکر خاص بعد از عام هست. یعنی بت‌های مخصوص و مهم را رها نکنید. خدای بزرگ داشتند، خدای کوچک داشتند.


«وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا...» با این حرف‌هایشان خیلی مردم را گمراه کردند. اشرار و دشمن. خیلی از مردم آماده بودند برای اینکه ایمان به نوح بیاورند. «وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا...» کلام حضرت نوح است: خدایا برای ظالمین زیاد نکن مگر گمراهی... لذا بعد نفرین کرد و... «مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا» که غرق شدند همه اهل دنیا مگر عده‌ای که به حضرت نوح ایمان آوردند و به کشتی سوار ُشدند. بقیه، تمام عالم را آب برد، این ها را هم همه را از بین برد. ما از نسل آن افرادی هستیم که سوار کشتی شدند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۶
حسین سبزعلی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۴ ق.ظ

درس بیست و چهارم اخلاق ، حق اولاد و عاق فرزند شدن

درس بیست و چهارم:

حق فرزند

چون ایام فاطمیه است به جای حدیث یک مقدار راجع به حضرت زهرا(س) از کتاب «منتهی الآمال» محدث قمی می‌گویم. من کتاب‌های زیادی در این رابطه مطالعه کردم، اما آنطور که از کتاب منتهی الآمال شیخ عباس قمی لذت بردم، از هیچ‌کدام لذت نبرده‌ام. ایشان چقدر زحمت کشیدند این کتاب را جمع و جور کردند.

قبل اینکه مطلبی راجع به اسماء حضرت زهرا(س) بگویم، من یک چیزی گاهی در دعاهایم می‌گویم، که «خدایا ما را عاق اولادمان قرار مده»؛ خوب عاق والدین را همه شنیده‌اند؛ پدر و مادر از انسان راضی نباشند می‌شود عاق والدین..


مصادیق عاق اولاد چیست؟


اما عاق اولاد چیست؟ اگر به فرزندت لقمه حرام بدهی، این عاق اولاد است. اسم بد رویش بگذاری، عاق اولاد است؛ قرآن یادش ندهی، عاق اولاد است. باسوادش نکنی... یعنی به تکلیف شرعیت راجع به ادب این بچه، اسم این بچه، هرجوری که تکلیفت را عمل نکنی عاق اولاد می‌شوی. در قیامت این بچه جلوی تو را می‌گیرد. خیلی حرف است.


توصیه حاج آقا مجتهدی به علما که در آن زمینه کتاب بنویسند


من نمی‌دانم چرا این همه کتاب علما راجع به عاق والدین نوشته‌اند، یک کتاب راجع به عاق اولاد کسی ننوشته است. من سنم زیاد شده، کارم زیاد شده وگرنه می‌نوشتم. این کتاب خوبی است. بروید حدیث‌هایش را پیدا کنید بنویسید؛ خیلی حدیث دارد در این رابطه.


یک حدیث از رسول الله (ص): «ویل لآباء آخرالزمان من ابنائهم»، وای بر پدرهای آخرالزمان، قیل: «من آباء المشرکین أو مسلمین؟» فرمودند: لا من آبائهم المومنین- از پدرهای مومن، از مقدسین دارای محاسن، عمامه... از این ناراحتم، که این هم بچه‌اش را اروپا می‌فرستند! بابا بچه‌ات را چرا به بلاد کفر می‌فرستی؟ چرا به آتش می‌فرستی؟ چرا بچه‌ات را تربیت دینی نمی‌کنی؟


روزگاری که اگر بچه‌ها هم بخواهند درس دین بخوانند، پدرها منع می‌کنند


آنوقت حضرت فرمودند: روزگاری می‌شود که اگر بچه‌ها هم بخواهند بروند درس دین بخوانند، «منعوه...» منع می‌کنند. پدر، مقدس است ولی منع می‌کند می‌گوید برو دانشگاه، طلبگی چیست، برو دانشگاه.


سعید فرشچی، از شاگردان ما، شهید شد. پدرش سر کوچه آهن فروش بود. از شاگردهای چهل سال پیش من. وقتی طلبه شده بود، فامیل‌هایش می‌گفتند: برو دانشگاه درس بخوان، برای چه طلبه شدی؟ یک عبارتی گفته بود این بچه آن موقع هفده سالش بیشتر نبود، مکاسب می‌خواند شهید شد. گفته بود:


جواب شهید فرشچی به فامیلی که می‌گفت برو دانشگاه برای چه طلبه شدی؟


اگر ما کمبود دکتر و مهندس داشته باشیم می‌توانیم از خارج بیاوریم. الآن گاهی از خارج می‌آورند. ما یک وقتی دکتر مراجعه کردیم دیدم هندی است! از هندوستان آمده. دکتر می‌شود از خارج آورد اما شهید مطهری، علامه طباطبایی، علامه بهجت، اینها را نمی‌شود از خارج آورد. از خارج ما کی می‌توانیم جوادی آملی بیاوریم، آیت‌الله حسن زاده بیاوریم. طلبه‌ها یاد بگیرید اگر کسی از فامیل‌هایتان گفت چرا رفتی طلبه شدی بگویید: اگر یک روزی خدای نکرده دکتر و مهندس کم شد می‌شود از خارج آورد، اما علمایی که به درد مردم می‌خورند، آنهایی که به درد مردم نمی‌خورند را نمی‌گویم،علمایی که به درد مردم می‌خورند را نمی‌شود از خارج آورد.

خدا همه شهدا خصوصا شهید فرشچی را که از شاگردان درجه یک ما بود[غریق رحمت بفرماید]


شرح اسماء حضرت زهرا


یک چیز دیگری هم که إن‌شاءالله یاد بگیرید وقتی که دختر دار شدید این نه تا اسمی که حضرت زهرا دارند  إن‌شاءالله انتخاب کنید و قبل از اینکه بچه‌تان به دنیا بیاید، اسمش را انتخاب کنید.


از مستحباتی که خانواده‌ها درقبال فرزندشان انجام نمی‌دهند


یکی از مستحباتی که معمولا خانواده‌ها عمل نمی‌کنند اینست که اسم بچه شان را قبل از به دنیا آمدن نمی‌گذارند. اگر کسی اسم بچه‌اش را در زمانی که به دنیا نیامده نگذارد و بعد این بچه سقط بشود، قبل از اینکه به دنیا بیاید. این در قیامت از پدرش شکایت می‌کند که چرا برای من اسم نگذاشتی من بی اسمم اینجا.


از جنایات صدر اسلام در مورد سادات


حضرت رسول صلوات الله علیه اسم بچه‌ای را که در رحم حضرت زهرا سلام الله علیه بود محسن گذاشته بود. هنوز به دنیا نیامده بود، لذا وقتی سقط شد، بین در و دیوار، بچه از بین رفت و ثلث سیدها را کشتند با این عملشان.


یکی از جنایت‌ها و خیانت‌هایی که شده در صدر اسلام کشتن ثلث سیدها بوده. سادات حسنی و سادات حسینی هستند اما سادات محسنی... «من قتل نفسا... فکأنّما قتل الناس جمیعا...» یعنی یک محسن کشتند، ثلث سیدها را کشتند.


اسم‌های حضرت زهرا را اختیار کنید. اگر إن‌شاء الله خانواده شما در رحمش بچه‌ای دارد، بگید خدایا اگر دختر است یکی از این نه اسمی که می‌گویم و اگر پسر است؛ علی، حسن، حسین، احمد، محمود... . هوشنگ و رستم که نشد اسم. دختر است اسمش را فاطمه بگذار.


امام صادق(ع) به شخصی فرمودند: اسم دخترت را چه گذاشتی؟ عرض کرد: فاطمه. فرمودند: مبادا سیلی به صورتش بزنی. مبادا سیلی به صورتش بزنی. مبادا سیلی به صورتش بزنی. مبادا صیحه بزنی.


اگر کسی اسم پسرش را حسین بگذارد...


استاد ما مرحوم آقای برهان شصت و پنج سال پیش این را روی منبر گفته من یادم هست. فرمودند: اگر کسی اسم پسرش را بگذارد حسین، هروقت صدا می‌زند حسین! حضرت زهرا (ع) می‌فرماید کدام حسین را اگر حسین خودت را صدا کردی، خدا حسینت را به تو ببخشید. اگر حسین مرا صدا کردی مرا حسین مرا در کربلا کشتند؛ شهید کردند. آن دعایی که حضرت زهرا(س) برای پسر شما می‌کنند. چقدر خوب است اگر اسم پسرت را حسین بگذاری هر لحظه که صدایش می‌کنی حضرت زهرا(س) می‌فرمایند: اگر حسین خودت را صدا کردی خدا به تو ببخشد.


حالا اسم‌های ناجور می‌گذارند. حالا الحمدلله بعد از انقلاب یه مقداری خوب شده است. زینب که الحمدلله خیلی زیاد شده. زینب خوب است. اسم خوب است.


حالا این نه تا اسم حضرت زهرا (ع) را بگویم. حضرت صادق(ع) فرمودند: فاطمه (ع) را نه نام است. این ها را بنویسید. ان‌شاءالله دختر دار شدید قبل از اینکه به دنیا آمد اسمش را بگذارید. اگر اسم نگذارید و سقط بشود صحرای محشر شکایت می‌کند که پدر، مادر چرا برای من اسم نگذاشتید. من اینجا آمده ام ولی بی اسمم. خیلی گرفتاری است. حالا این نه اسم:


9 اسم حضرت زهرا(س) که توصیه شده قبل از بدنیا آمدن دختران بگذارید


اول: فاطمه

دوم: صدیقه (صدیقه هم بعد از انقلاب زیاد شده)

سوم: مبارکه (مبارکه کم شنیدم، شما بگذارید.) برکت

چهارم: طاهره

پنجم: زکیّه 

ششم: راضیه

هفتم: مرضیه

هشتم: محدثه

نهم: زهرا


حضرت فرمود که آیا می‌دانی چیست تفسیر فاطمه؟

روای گفت: نمی‌دانم خبر دهید به من ای سید من

حضرت فرمود: فطمت من الشر. یعنی بریده شده از بدی‌ها. علتی که به ایشان فاطمه می‌گویند برای اینکه از بدی‌ها بریده شده است.


حضرت فرمود: اگر امیر المومنین تزویج نمی‌نمود او را، کفوی در زمین نبود او را.

«لولا علی لما کان لفاطمة کفوٌ». اگر حضرت علی (ع) نبود اصلا در آن زمان شخصیتی نبود که به حضرت زهرا(ع) بخورد، لذا حضرت فاطمه معصومه(ع)، گرچه مقامشان به حضرت زهرا (ع) نمی‌رسد، اما می‌گویند علّت اینکه ازدواج نکردند، این بود که در زمان ایشان کسی نبود که لیاقت داشته باشد با ایشان ازدواج کند، لذا ایشان بدون شوهر از دنیا رفتند.


محراب عبادت حضرت معصومه در قم


حضرت فاطمه معصومه(ع) برای زیارت برادرشان حرکت کرده بودند ولی در ساوه مریض شدند و از دنیا رفتند. ظاهرا در قم از دنیا رفتند چون یک محلی دارد که من گاهی می‌روم دو رکعت نماز می‌خوانم آنجا. میدان میر را خیلی‌ها نمی‌دانند؛ میدان میر جایی است که عبادتگاه حضرت بوده است (بیت النور). این نشان می‌دهد که ایشان وقتی وارد قم شدند سالم بودند. یک عده هم به استقبال می‌آیند و حضرت آنجا وارد می‌شوند و آنجا محل عبادت حضرت بوده. گاهی آنجا دو رکعت نماز بخوانید. یک اتاقکی درست کرده‌اند و یک محرابی دارد... میدان میر را بپرسید. مقید باشید به این چیز ها.


خلاصه اگر حضرت علی(ع) نبود او را در روی زمین نه آن زمان و نه از آن‌ها که بعد از او می‌آیند کفوی نبود.

حالا کسان دیگری هم خواستگاری کرده‌اند، ولی آنها وارد نبودند. حضرت جواب رد دادند و از طرف پروردگار خبر آمد. جبرئیل آمد: به رسول الله گفت: که دخترت را بده به علی(ع). امیر المومنین هم نبودند وقتی وارد شدند پیامبر(ص) فرمودند؛ چنین چیزی را جبرئیل به من خبر داده.


خداوند به همه ما توفیق بدهد یک کاری بکنیم عاق اولاد نشویم. اسم خوب رویشان بگذاریم، غذای حلال به بچه‌هایمان بدهیم، قرآن یادشان بدهیم، تقلیدشان را به آنها بگوییم، حمد و سوره شان را درست کنیم، با خودمان به مساجد بیاوریمشان. نفرستیم در دامن کفر.


خداوند توفیق عزاداری حضرت زهرا را به همه ما مرحمت بفرماید.

خداوندا گرفتاری مسلمین را اصلح فرما!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۴
حسین سبزعلی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۲ ق.ظ

درس بیست وسوم اخلاق ، حیا از پروردگار

درس بیست و سوم:

حیا

حیای از پروردگار


یک آیه در قرآن دارد که افراد خیانتکار کارهای بدشان را از مردم قایم می‌کنند ولی از خدا قایم نمی‌کنند. مخفی می‌کنند از مردم که گناهی که می‌کنند، کسی نبیند ولی از خدا خجالت نمی‌کشد. آدم باید با حیا باشد، همانطور که از خلق حیا می‌کند از خدا هم حیا بکند که یکی از جنود عقل است.


عقل و دین ندارد کسی که حیا ندارد


کسانی که حیا ندارند، اینها عقل ندارند. دین هم ندارند. «لا دین لمن لا حیاء له»؛ یعنی کسی که حیا ندارد شرم ندارد. همین طور گناه می‌کند. دین ندارد. دیده‌اید مردم چطور می‌آیند در خیابان؟ این‌ها حیا نداردند. حدیث داریم: حیا خوب است ولی از زن‌ها بهتر است. زن‌ها باحیا باشند بهتر است. الآن ما چقدر زن بی‌حیا داریم در این مملکت‌مان؟ تازه با اینکه جمهوری اسلامی شده. خدا رحم کرده است که جمهوری اسلامی شده است و این طور است اگر اسلام نبود چه می‌شد؟


چادری‌هایی که خیال می‌کنند با حجاب‌اند


چقدر بی‌حیا شده‌اند زن‌ها؟ حتی چادری‌هایمان هم؛ چادری‌ها خیال می‌کنند با حجاب‌اند؟ دست بی‌آستینش را از لای چادر می‌آورد بیرون از بقال و عطار جنس می خرد. میوه می‌خرد. نانوایی می‌رود. غالب نانوایی‌ها، زن‌ها بیشتر از مردها هستند. نگذارید زن‌ها بروند. خودتان بخرید. اگر زن‌ها بروند و شما در خانه بنشینید، این علامت بی‌غیرتی است. نگذارید زن‌ها بروند. زن باید در خانه باشد.


آیه‌اش را بخوانم: «یستخفون من الناس و لا یستخفون من الله...» آیه 108 نساء این در مقام مذمت افراد خائن است؛ یعنی مخفی می‌کنند کارهایشان را از مردم ولی از خدا مخفی نمی‌کنند. ما باید بدانیم خدا ناظر است. چند تا حدیث بخوانم راجع به حیا:


1-رسول خدا (ص) می‌فرمایند: «استحیوا من‌الله، حق الحیاء». حیا کنید از خدا [ به اندازه] حق حیا. حسابی حیا کنید از خدا. هان طور که از بنده خدا حیا می‌کنید. همان طور که یک راننده به چراغ قرمز که می‌رسد، افسر را می‌بیند، حیا می‌کند، می‌ترسد که نکند جریمه‌اش کنند. چطور می‌ترسد ما هم باید همان طور از خدا بترسیم.


2- حدیث دیگر: «أعقل الناس أحیاهم»: هر کس حیایش بیشتر است عاقل‌تر است.


بی‌حیا، بی‌نور و بی‌درد نمونه فحش‌های قدیم بود


3- یک حدیث دیگر هم دارد: «من لم یستحیی من الناس لم یستحیی من الله»: کسی که از مردم حیا نکند از خدا هم حیا نمی‌کند.


الآن غالب مردم بی‌حیا شده‌اند. یک جا یک جوان 20 به یک پیرمرد 70 ساله فحش می‌داد، جسارت می‌کرد، بی‌حیاست دیگر. قدیم ها می‌خواستند به هم فحش بدهند می‌گفتند: ای بی‌حیا، بی‌حیا فحش بود. ای بی‌نور، ای بی‌درد، فحش‌های رکیک نمی‌دادند. لات و لوت‌ها فحش‌های رکیک می‌دادند، فحش‌های بد، ولی متدینین فحش‌های رکیک نمی‌دادند. بد است. خدا دوست ندارد. خداوند از افراد فحّاش بدش می‌آید.


4- حدیث دیگراز امیر المومنین(ع): «علی قدر الحیا یکون العفة»: عفت به میزان حیا بالا می‌رود: هرچه حیای آدم بیشتر باشد این آدم عفیف‌تر است. باید حیا داشته باشیم از یک بچه ده ساله آدم حیا می‌کند، لذا حدیث دارد که ای بنده من خدا را طوری عبادت کن که انگار دارد تو را می‌بیند. مثل موتوری‌هایی که کلاه ندارند می‌ترسند بگیرند شانف فرار می‌کنند. همان طور که از او می‌ترسی از خدا هم بترس.


اگر معتقد باشى خدا تو را نمى‌بیند کافری


حدیث دارد: تو اگر خیال می‌کنی خدا تو را نمی‌بیند، کافری ولی اگر می‌دانی که خدا تو را می‌بیند و مع ذلک گناه می‌کنی تو خدا را پست‌ترین ناظرین قرار دادی. یعنی از یک بچه ده ساله پست ترقرار دادی؛ چون جلوی بچه ده ساله گناه نمی‌کنی ولی جلو خدا گناه می‌کنی. حدیث را تکرار کنم حفظ کنید.


اگر بدانى که خدا ترا مى‌بیند و نافرمانى کنى، او را پست‌ترین ناظرین قرار دادی


5- امام صادق(ع): خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ فَإِنْ کُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیْکَ. امام صادق (ع ) فرمود: اى اسحاق! چنان از خدا بترس که گویا تـرا مـى‌بـیـنـد، و اگر تو او را نبینى، او تو را مى‌بیند، و اگر معتقد باشى او تو را نمى‌بیند کافر شوى و اگر بدانى که ترا مى‌بیند و سپس نافرمانى او آشکار کنى (با گـنـاهـکـارى به مبارزه او روى) او را پست‌ترین بینندگان خود دانسته‌اى.


حیا از ایمان است


6- حدیث دیگر: «الحیاء من الایمان والایمان فی الجنة»: حیا از ایمان است و ایمان هم در بهشت


7- امام باقر(ع): «اَلحَیاءُ والإیمانُ مَقرونانِ فی قَرَنٍ فَإذا ذَهَبَ أحدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ»


حیا و ایمان به یک ریسمان پیوسته‏ اند؛ چون یکى برود، دیگرى نیز از پىِ آن برود.


ایمان برود حیا می‌رود؛ حیا برود ایمان می‌رود. این دوتا با هم‌اند.


8- حدیث دیگر: «أحسن ملابس الاسلام حیا». بهترین پوشش اسلام حیاست


بی‌حیا بودن صدر نفاق است


9- «الحیاء نورٌ جوهره صدرالایمان»: حیا نوری است که جوهر آن نور، ذات و حقیقت آن صدر ایمان است. یعنی بالاترین مکان و اجزای ایمان از حیا حاصل می‌شود «والوقاحه صدر النفاق و صدر النّفاق الکفر». بی‌حیا بودن صدر نفاق است. این‌هایی که بی‌حیا هستند، گناه می‌کنند. به پیرمرد جسارت می‌کنند. یا به یک عالم می‌رسد، به یک طلبه می‌رسد، بی‌حیایی می‌کنند. این صدر نفاق است و صدر نفاق هم کفر است.


خداوند ان‌شاء الله به همه درجه اعلی حیا را بدهد. همانطور که از خلق خدا حیا می‌کنیم. از خدا هم حیا کنیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۲
حسین سبزعلی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۱ ق.ظ

درس بیست و دوم اخلاق ، خدمت به خلق

درس بیست و دوم:

خدمت به خلق

حدیثی که برای اداری‌ها خوب است


یک حدیث عالی که خودم در کتاب آقای صافی اصفهانی دیدم، در آنجا نوشته بود که این حدیث هم در مستدرک الوسائل حسین نوری طبرسی است، هم در بحارالانوار ذکر شده است. این حدیث برای اداری‌ها خوب است اداری‌ها باید کار کنند. اگر کار نکردند این حقوقشان اشکال دارد چون حقوق مال بیت‌المال است و مردم راضی نیستند. چون شخص معینی به شما حقوق نمی‌دهد. از همین منافع نفت و صادرات غیر نفتی و چه و چه و درآمد بیت‌المال است. پس اگر یک اداری نشست پشت میز و با تلفن فقط برای خودش حرف زد، یک کاری برای ملت نکرد حقوقش اشکال دارد.


علی بن یقطین وزیر هارون بود اما شیعه بود، هارون هم نمی‌دانست. یک روزی علی بن یقطین مراجعه کرد به موسی بن جعفر (ع)، حضرت یک جمله به او فرمودند. فرمودند من سه چیز برای تو ضمانت می‌کنم به شرطی که تو هم یک چیز را برای من ضمانت کنی. آن یک چیزی که تو باید به من قول بدهی این است که: لا یأتی أحدٌ من موالینا فی دارالخلافه إلّا قمت بقضاء حاجته. یعنی قول بده یک نفر از دوستان ما وارد دارالخلافه که می‌شود و کار دولتی دارد کارش را راه بیاندازی، هی امروز و فردا نکن.


الآن هم این اداری‌ها باید قول بدهند کار مردم را راه بیاندازند. چرا هی می‌گویی برو فردا بیا، پس فردا بیا. ادرای‌هایی که می‌گویند امروز بیا، فردا بیا، پس فردا بیا، کار مردم را راه نمی‌اندازند مخصوصا دوستان، متدینین، تاجر‌های مهم. شنیدم یک تاجری با پالتو و محاسن کار مالیاتی داشته‌اند رفته‌اند پیش او، گفته برو بگیر بشین اونجا!... اینگونه حرف زده است... همین یکی دوسال پیش. این‌ها حقوقشان اشکال دارد، بهشان بگویید.


اداری‌هایی که نوکر دولت‌اند، حقوق می‌گیرند، شخص معینی حقوق این‌ها را نمی‌دهد. این نیست که یک تاجری به این‌ها پول می‌دهد، نه اینها مال ماست. منافع نفت و بیت المال و اگر خدمت نکند حقوقش اشکال دارد، لذا حضرت به علی بن یقطین می‌فرماید: تو یک چیز برای من ضمانت بکن، من سه چیز برای تو ضمانت می‌کنم. این را حفظ کنید برای اداری‌ها مخصوصا بگویید و آن یک چیز این است که هیچ کس در دارالخلافه وارد نشود مگر اینکه تو حاجت او را برآورده کنی.


کار یک ماهه را یک روزه راه بیاندازی مثل کسی که یک میلیون به تو رشوه می‌دهد چطور کارش را راه می‌اندازی! بدون رشوه کارش را راه بیانداز... حالا که رشوه‌ها زیاد شده. منتهی حالا نمی‌گویند رشوه؛ می‌گویند حق حساب. این خارجی‌ها، در سوریه می‌گفتند بخشش، همان رشوه را بخشش می‌گفتند. بعضی‌ها اینجا حق حساب می‌گویند یا پاداش می‌گویند. هرجا اسمی دارد اما این‌ها رشوه است.


چه زمانی رشوه دادن ایرادی ندارد؟


الراشی و المرتشی کلهما فی النار؛ آن که رشوه می‌دهد، آن که رشوه می‌گیرد هر دو در جهنم‌اند. منتهی آن که رشوه می‌دهد دو جور است یک جورش جهنم نمی‌رود، ولی رشوه‌ای که بخواهم حقی را باطل کنم، باطلی را حق کنم مثلا با موتورم زدم یک جوانی را کشته‌ام رشوه می‌دهم که بگویند نه ایشان مقصر نبوده، او مقصر بوده. اینجا رشوه اشکال دارد؛ پس رشوه دادن در یک جا اشکال دارد، در یک جا ندارد.


می‌خواهم فرار از ظلم بکنم. زمان طاغوت می‌آمدند پسرت را برای سربازی ببرند. پسر هم در خانه بود، اما صد تومان به آن امنیه یا پلیس می‌دادی می‌رفت می‌گفت ندیدمش، نبود. پسر در خانه بود اما با صد تومان رشوه... حالا کی صد تومان رشوه می‌گیرند؟ الآن یک میلیون، دو میلیون، ده میلیون، بیست میلیون. قیمت‌ها بالا رفته.


حتی من یک وقت از یکی از شخصیت‌های مملکتی یک چیز عجیب شنیدم که این اداری‌ها درآمد کمی دارند، به آنها رشوه بدهید. خیلی حرف بدی زده است. اینها حقوقشان کافی نیست زندگیشان تامین نمی‌شود رشوه بدهید به آنها. مجتهدی شما؟ فتوا می‌دهی؟ برو ببین مراجع چه می‌گویند.


در مکاسب محرّمه حدیثش هست: الراشی و المرتشی کلهما فی النار؛ آن که رشوه می‌دهد و آنکه رشوه می‌گیرد هر دو در آتشند. منتهی آن که رشوه می‌دهد یادتان باشد دو قسم است: یک وقت برای فرار از ظلم است، آنجا ایرادی ندارد. می‌خواهند به تو ظلمی بکنند. یک پولی می‌دهی رد می‌شوی. اما یک وقت می‌خواهی حقی را باطل کنی مال کسی را می‌خواهی بخوری، پول می‌دهی، مالش را بالا می‌کشی. این اشکال دارد. این‌ها را دقت کنید. این‌ها مثال شرعی است.


ضمانت‌های امام کاظم (ع) برای کسی که کار شیعیان را راه بیاندازد


حالا حضرت فرمودند به علی بن یقطین که تو یک چیز را برای من ضمانت کن من سه چیز را برای تو ضمانت می‌کنم. آن یک چیزی که تو باید ضمانت کنی اینست که قول بده که هر کس از موالی ما و دوستان ما مراجعه می‌کند به دربار و دارالخلافه کارش را راه بیاندازی.


اگر قول بدهی من سه چیز را برای تو ضمانت می‌کنم:

1. أن لا یصیبک حرّ سیف؛ حرارت شمشیر به تو نرسد. به زبان ما یعنی ترورت نکنند. اگر کار راه‌انداز باشند این اداری‌ها هیچ وقت کسی ترورشان نمی‌کند.


2. ولا یظلّک سقف سجنٍ ابداً؛ سقف زندان هم بر تو سایه نیاندازد. قول می‌دهم که زندانی نشوی. بعضی‌ها ده سال، بیست سال در زندان‌اند. زندان واقعا مشکل است، بعضی‌ها ورشکست شدند. بعضی راننده‌ها تصادف کرده‌اند. الآن زندان افرادی هستند همه‌شان هم با گناه نیستند. تصادف کرده ندارد دیه بدهد. اگر دیه بدهد. می‌آید بیرون اما ندارد. زن و بچه هم ناراحت.


حالا شنیده‌ام که بعضی‌ها کمک می‌کنند می‌روند دیه اینها را می‌دهند. این هم یک خدمتی است. کسانی که تمکن مالی دارند بروند بگویند که در این زندان اگر کسی به دیه گرفتار است من می‌دهم. چنانچه شنیده‌ام بعضی‌ها این کار را می‌کنند. دولت هم می‌گوید که بیایید مراجعه کنید دیه افراد را که بی تقصیر بوده‌اند، بدهید. این‌ها غالبا خطری است، عمدی که نیست. لذا می‌شود گفت که شبیه بی گناه‌اند. لذا این هم یک کار خیری است که بعضی‌ها می‌کنند.


3- ولا یدخل الفقر بیتک ابداً؛ فقر هم در خانه‌ات نیاید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۱
حسین سبزعلی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۰ ق.ظ

درس بیست و یکم اخلاق ، بالاترین جهاد

درس بیست و یکم:

بالاترین جهاد

بالاترین جهادها


در کتاب سفینة البحار مرحوم محدث قمی از موسی بن جعفر (ع) روایت شده که ایشان از امیرالمومنین(ع) نقل می‌کند که رسول خدا یک لشکری فرستاد برای جنگ ...  «فلّما رجعوا» وقتی سربازها از جنگ برگشتند حضرت مرحبا فرمودند به ایشان «مرحبا بقومٍ قضوا الجهاد الاصغر» جهاد اصغر را به جا آوردند و «بقی علیهم جهاد الاکبر»، جهاد اکبر بر ایشان باقی مانده است.


گفتند: یا رسول الله و ما الجهاد الاکبر؟ از جنگ برگشته اند، سرها شکسته، پاها شکسته، حالا برگشته اند حضرت می‌فرماید: جهادی بالاتر از این داریم. اینها همه هاج و واج مانده‌اند که دیگر بالاتر از این چه جهادی است؟ پرسیدند: جهاد اکبر چیست؟ فرمودند: جهاد با نفس. پدر آدم را این نفس در می‌آورد. این نفس مثل بچه کوچولو می‌ماند. دختربچه را دیدید چشمش به عروسک می افتد می گوید: مامان برایم عروسک بخر! این نفس ما هم حکم بچه را دارد.


زدست دیده و دل هر دو فریاد                     که هرچه دیده بیند دل کند یاد


هرگاه از بچگی بیرون آییم، جهاد اکبر کرده‌ایم


آن بچه عروسک می‌خواهد، ما هم تلوزیون رنگی می‌خواهیم. چشممان که می‌افتد می‌رویم و می‌خریم. ما هم بچه ایم. هر وقت از بچگی بیرون آمدیم، آن موقع جهاد اکبر کرده‌ایم. جهاد اکبر یعنی اینکه هرچه دلت می‌خواهد نکنی لذا علمای قدیم ریاضت می‌کشیدند تا بتوانند موقع گناه ترمز کنند.


امروز بستنی نخرید بروید فالوده بخرید


این ماشین‌ها را می‌برند معاینه، که وقتی رفتند در جاده ترمزش بگیرد وگرنه اگر معاینه نرود ترمزش در جاده نمی‌گیرد و سقوط می‌کند به درّه و همه شان له می‌شوند. این نفس ما هم می‌خواهد ما را جهنّمی کند. باید یک کاری کنیم که خلاف نفسمان عمل کنیم. ما بچه بودیم کلاس سوم دبستان، این قصه مال هفتاد و چند سال پیش است. من هشت - نه ساله بودم، معلّم‌های ما هشتاد ساله بودند، مثل الآن نبود که معلم دبستان، بیست ساله، سی ساله است.


آقای ادیب معلم ما یکه جمله گفته اند من یادم مانده است از هفتاد و چند سال پیش، یک روز فرمودند: پدرتان هرچه پول به شما داد صبح خواستید بستنی بخرید، امروز بستنی نخرید، بروید فالوده بخرید. خلاف نفستان عمل کنید. اگر امروز نخودچی کشمش دلتان می‌خواهد نخرید، عمداً بروید یک چیز دیگر بخرید. هر چیز دلتان می‌خواهد از حالا مخالفت کنید تا بعد ها که بزرگ شدید به گناه رسیدید بتوانید ترمز کنید.


ماجرای عالمی که برای کنترل هوس خود رفت شاگرد کله‌پاچه ای شد

 

یکی از علمای بزرگ می‌خواست ریاضت بکشد، از این راه شروع کرد. هوس کلّه پاچه کرده بود، هرچه نفسش می‌گفت کلّه پاچه، این هم می‌گفت: فردا پس فردا؛ حالا هوا گرم است، بگذار خنک شود چشم! یک وعده به نفسش می‌داد. دید رهایش نمی‌کند، رفت در یک شهری، عمامه و ابا و قبا را درآورد، یک پیراهن بلند پوشید. به کلّه پزی گفت شاگرد می‌خواهی؟ کلّه پز هم نمی‌دانست که این مجتهد است، آیت‌الله است.


یک چند ماهی کلّه پاچه جلوی مشتری‌ها می‌گذاشت ولی خودش لب نمی‌زد، این ریاضت است. هی نفسش هجوم می‌آورد که یک لقمه از آن کلّه پاچه‌ها بخورد ولی خودش می‌کشید عقب. تا روز آخر دیگر ریاضتش تمام شد به اوستا گفت که من زن و بچه‌ام را مدتی است ندیده‌ام، اجازه بده من مرخص بشوم اما دلم می‌خواهد با دست خودت یک دست کله پاچه بکشی بگذاری من بخورم و برم.


کسی که می‌تواند جلوی گناه توقف کند


اوستا هم یک دست کله پاچه با مخلفات کشید و جلویش گذاشت. مدتی نشست اینها را نگاه کرد و نخورد. هی نفس حمله می‌کرد. همین‌طور نگاه می‌کرد. هی چند دفعه ترمز کرد جلوی نفسش را گرفت. این می‌تواند جلوی گناه توقف کند نه ما که یک عمر هرچه دلمان خواسته کرده‌ایم. ما معلوم نیست اگر تنها گیر کنیم یک جا بتوانیم جلوی خودمان را بگیریم؛ این جهاد است ریاضت شرعی این است.


پس جهاد اکبر جهاد با نفس است جهاد اصغر اینست که آدم برود در جبهه بجنگد با دشمن‌ها، این جهاد اصغر است. حضرت فرمود: مرحبا از جهاد اصغر آمدید ولی حالا جهاد اکبر در پیش دارید. گفتند جهاد اکبر چیست؟ فرمودند: جهاد با نفس بعد فرمودند: «افضل الجهاد من جاهد نفسه التی بین جنبیه» افضل جهاد اینست که آدم جهاد کند با این نفسی که بین دو پهلویش است و عجیب است که دشمن‌ترین دشمنان همین نفس است.


(یک وقت) شما یک دشمن دارید با تو قهر است یک مدتی، برایت نقشه هم کشیده است، اما در دکان بستنی فروشی می‌بینی دارد بستنی می‌خورد. می‌روی آنجا کنار دکان بستنی فروشی که پول بدهی مال او را هم حساب می‌کنی. او هم متوجه می‌شود، با تو دوست می‌شود. با دلش راه آمدی، پول بستنی اش را حساب کردی. دشمنت بود ولی با یک حساب کردن پول بستنی با تو دوست می‌شود. ولی نفس اینجور نیست. نفس هرچی با دلش راه بیایی بدتر می‌کند. لذا از این جهت می‌گویند نفس دشمن‌ترین دشمن‌هاست.


دشمنی که هرچه به دلش راه بیابی بدتر می‌کند


دشمن‌های دیگر را اگر یک خورده ازش عذرخواهی کنی، سوغاتی برایش ببری، پول بستنی‌اش را بدهی، پول ناهارش را بدهی، با تو دوست می‌شود. ولی نفس این طور نیست. هرچه به دلش راه بیایی بدتر می‌کند، لذا حدیث دارد، مَثَل نفس مَثَل اسب سرکش است. من اسب سوار شده‌ام در جوانی موتور نبود برای دهات‌ها که می‌رفتیم منبر یادم هست که آنجا اسب به ما دادند. از این ده به آن ده. یک اسب شیطون به من داده بودند، ریز هم بود خیلی تند می‌رفت، اما من بلد بودم. این زانوها را باید به زین چسباند، دهنه را هم سفت گرفت که نیافتد.


نفس مثل اسب سرکش است که رم کرده می‌رود؛ سر شما را می‌زند بالای سر طویله، شما از اسب می‌افتید زمین او می‌رود مشغول جو خوردن می‌شود. مَثَل نفس مثل آن اسب سرکش است، او می‌رود دم آخور جو می‌خورد، اما صاحبش را انداخته و سر صاحبش بالا سر طویله خورده در خونش دارد غوطه ور می‌شود و آن اسب اصلا رویش را این طرف نمی‌کند که ببیند صاحبش دارد می‌میرد غرق در عشق خودش است؛ می‌خواهد جو بخورد.


نفس می‌خواهد ما را جهنمی کند اما خودش در کیف باشد

 

نفس ما هم این طوری است، می‌خواهد ما را جهنمی کند اما خودش می‌خواهد در کیف باشد. او کیف می‌کند اما ما جهنمی می‌شویم. خدایا به همه ما توفیق بده فریب نفسمان را نخوریم. هرچه دلمان می‌خواهد خلافش را انجام دهیم. می‌گوید: به نامحرم نگاه کن سرم را بندازم پایین، می‌گوید: غیبت کن، نکنم. می‌گوید: حرام بخور... گناه نکنم، معصیت نکنم. اگر جهاد با نفس بکنیم، این از جهاد اصغر بالاتر است. جهاد اکبر است. خدا به همه ما توفیق دهد این جهاد اکبر را به جا بیاوریم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۰
حسین سبزعلی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۸ ق.ظ

درس بیستم اخلاق ، روش صحیح شکر گذاری

درس بیستم:

شکر نعمت


شکر نعمت به زبان نیست به صحیح عمل کردن است


این توفیقی است که آدم نعمت‌های خدا را به جا مصرف کند. اگر به جا مصرف کند شکر است، نه این که به زبان، الهی شکر می‌گوید شکر کرده باشد. به نامحرم دارد نگاه می‌کند و می‌گوید الهی شکر، این شکر نکرده است دارد گناه می‌کند. شکر آن است که نعمت‌هایی را که خدا داده استفاده کنی. گوش داده باید نصیحت بشنوی، موعظه و قرآن بشنوی، حرف خوب بشنوی، با این گوش اگر غیبت شنیدی شکر نکردی بلکه آخر عمر کر می‌شوی.


اصلا نعمت را می‌گیرند، نه تنها در آخرت بلکه در دنیا. «إن عذابی لشدید»؛ شکر نعمت نمی‌کنند، در نتیجه نعمت را می‌گیرند. خداوند می‌فرماید: ما به بعضی‌ها ثروت می‌دهیم ببینیم با این ثروت چه کار می‌کنند؟ افرادی مراجعه می‌کنند کمک می‌خواهند، آیا به آنان کمک می‌کنند؟ اگر کمک کنند ما این ثروت را زیاد می‌کنیم و گرنه نعمت را می‌گیریم. این ثروتمند ورشکست می‌شود.


شکر نعمت، نعمتت افزون کند    کفر نعمت از کفت بیرون کند


هر که شکر نعمت کرده زیاد شده. سعدی می‌گوید: 

هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون بر می‌آید مفرح ذات. پس در هر نعمتی شکری لازم. 

از دست و زبان که برآید    کز عهد شکرش به در آید


کسی که خدا را برای خالی بودن سفره‌اش شکر می‌کرد


اولیای خدا در نداری هم شکر می‌گویند. همین که ما شکر می‌کنیم، خود این هم شکر دارد. 52 سال قبل خدمت همسر آقای زاهد رفتم. ایشان یکی از اولیای خداست. شب رفت منزل به عیالش گفت شام بیاور. گفت: شام نداریم. گفت: روغن بیاور چراغ روشن کنیم. عیالش گفت: نداریم. حاج خانم زاهد می‌گوید خوش‌ترین شب‌های این ولی خدا آن شب بود، تا صبح خدا را شکر کرد و می‌گفت: خدایا چه کار خوبی کردم که 2 نعمت به من دادی؟ یکی سفره‌ام را خالی از نان کردی و یکی چراغم را بی روغن کردی.


یکی از صفات متقین شکرگویی در هنگام فقر است


یعنی نداری هم شکر می‌کرد. حالا اگر 2 ساعت برق برود چقدر به دولت غر می‌زنند. آقای شیخ محمد زاهد می‌گفت: اگر دندان طمع آدم کشیده می‌شد، این‌قدر چشم به دنیا نمی‌دوخت. می‌فهمید آدم‌هایی بودند که در نداری هم خوش بودند. حالا کی ما این‌طوری هستیم؟ لذا یکی از اوصاف متقین این است که در حال نداری هم خوشند و خدا می‌گوید: افرادی که تقوا ندارند در حالی که وضع مالشان خوب است، خوب هستند اما وقتی که وضع مالیشان بد می‌شود دیگر خدا را فراموش می‌کنند.


هر دم سرت به درد آید نالان شوی و به سوی من آیی    چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی


یک عده این طوری هستند، تا وضعشان خوب است می‌گویند خدا، همین که وضعشان بد می‌شود خدا را فراموش می‌کنند. ولی بعضی‌ها هستند که با تقوایند. حضرت مولای متقین در خطبه همام که اوصاف متقین را بیان می‌کند، می‌فرمایند: متقین یکی از صفاتشان این است که وقتی وضعشان خوب نیست خدا را شکر می‌کنند و این را از ناحیه خدا می‌دانند و می‌گویند صلاح بوده پول نداشته باشم 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۴۸
حسین سبزعلی
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۳۸ ق.ظ

درس هفدهم اخلاق ، نماز شب

درس هفدهم:

نماز شب 2

رزقی که از خواندن نماز شب به دست می‌آید چگونه رزقی است؟


روایت است کسی که نماز شب بخواند روزی‌اش زیاد می‌شود. منظور از این رزق پول نیست، رزق معنوی است. استاد خوب گیرش می‌آید، رفیق خوب پیدا می‌کند، هم اتاقی خوب گیرش می‌آید، هنگام مسافرت همسفر خوب کنارش می‌نشیند، نه هرویینی، نه سیگاری. داماد خوب، عروس خوب، پدر زن خوب، این‌ها رزق هستند.

ما خیال می‌کنیم که رزق یعنی پول بدست آوریم، می‌گوییم پس چرا ما نماز شب خواندیم پول گیرمان نیامد. رزق معنوی مهم‌تراست. اگر کسی نماز شب بخواند رزق معنوی بدست می‌آورد و بعد از آن به اسلام خدمت می‌کند، تالیفات کتاب‌ها. اما اگر نماز شب نخواند، آخوند بخور و بخواب می‌شود. «علم یعلم» را نمی‌تواند بسازد اما «نام ینام» را خوب می‌تواند بسازد! «اکل یاکل» را هم خوب می‌سازد، از علم خبری نیست.


عالم ربانی چه کسی است؟


خواب و خوراک کار منه! خدا نگهدار منه! کسی که اهل نماز شب نباشد آخوند به درد بخور نیست، کاسب است! اول به حسابش پول بریزید بعد منبر می‌رود! به یک پیش‌نماز گفتند بعد از نماز صحبت هم بکن، گفت قراردادی که با من بسته‌اید فقط در مورد نماز است، برای منبر باید جدا قرارداد بندید، این‌ها عالم ربانی نیستند.

عالم ربانی آقای اوسطی است. 3-4 ماه پیش تلفن کردند تشریف بیاورید، فرمودند می‌آیم اما پاکت نمی‌گیرم. تشریف آوردند، به جای پاکت، کتاب دادیم. ماه بعد که دعوت کردیم فرمودند کتاب هم ندهید. الان 3 ماه است ایشان منزل ما منبر می‌روند، پول هم نمی‌گیرند. چند نفر داریم شبیه آقای اوسطی که با ما طی کنند پول نگیرند؟ می‌خواهم 3 نفر دیگر هم پیدا کنم تا منزلم را وقف کنم برای حسینیه و بعد از مردنم خیالم راحت شود.


از فواید نماز شب خوشبو شدن است


از فوائد دیگر نماز شب این است که خوشبو می‌شوی. من با بعضی‌ها معانقه می‌کنم می‌بینم خیلی معطرند. بعضی‌ها عطر هم می‌زنند بوی بد می‌دهند، اما بعضی‌ها عطر هم نمی‌زنند، اما وقتی معانقه می‌کنند خوشبو هستند. این مال نماز شب است.

حدیث است کسی اگر نماز شب بخواند و فردا بگوید ندارم به من کمک کنید، دروغ می‌گوید. این نمی‌شود که کسی نماز شب بخواند و فردا برای نهار معطل بماند.


دوش مرغی به صبح می‌نالید 

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را 

مگر آواز من رسید بگوش

گفت گمان نمی‌کردم که تورا

بانگ مرغی چنین کند مدهوش

گفت این شرط آدمیت نیست

مرغ، تسبیح گویان و من خاموش


مرغ که سحر می‌خواند می‌گوید «اذکروا الله یا غافلین» یعنی ای بی خبرها بلند شوید از خواب یاد خدا کنید!


تنها شبی که خروس‌ها نخواندند 


خروس‌ها از اول خلقتشان تاکنون هر شب می‌خوانند به جز یک شب. آن شبی که بنی اسراییل به امر خدا طلاهای قبطیان را بعنوان عاریه امانت گرفتند. قبطیان مریدان فرعون بودند و اسراییل مریدان حضرت موسی. دستور صادر شد که طلاهای آن‌ها را بگیرید. طلاهای آن‌ها را گرفتند تا شب تحویل بدهند. قبطی‌ها شب دیدند اسراییلی‌ها نیامدند طلاها را بدهند، قبطی‌ها دیدند اسراییلی‌ها طلاها را برده‌اند.

رفتند پیش فرعون گفتند: اسراییلی‌ها صبح طلاهای ما را گرفتند و از شهر بیرون رفتند، هیچ‌کس در شهر نیست، چه کنیم؟ فرعون گفت: خروس‌ها که خواندند تعقیبشان کنید. لشکر آماده باش شد. موسی و اسراییل، همه از مصر بیرون رفتند و طلاها را با خود بردند. آن شب خدا به خروس‌‌ها فرمود نخوانید. ساعت و زنگ نبود، رادیو نبود، شیپور آماده باش نبود، باید خروس‌ها می‌خواندند.

قبطیان هرچه نشستند که خروس‌ها بخوانند دیدند خروس‌ها نخواندند. یک شب به امر خدا نماز شبشان قضا شد، وقتی بلند شدند، دیدند صبح شده، به نماز صبح رسیدند، اما به نماز شب، نرسیدند. صبح پیش فرعون رفتند گفتند که ما هر چه نشستیم خروس‌ها نخواندند، چکار کنیم؟ گفت همین الان بروید. خودش هم سوار اسب شد و جلوی آن‌ها حرکت کرد.

زمانی رسیدند به رود نیل که آخرین نفر از اسراییلی‌ها داشت از کوچه‌ای که به اعجاز حضرت موسی باز شده بود، خارج می‌شد. فرعون دستور داد که بروید. قبطیان می‌ترسیدند که اگر وارد رودخانه شوند، آب‌ها بهم بخورند و غرق شوند. گفتند اول خودت برو تا ما هم برویم. فرعون ترسید برود.

جبرئیل سوار اسب ماده وارد کوچه شد، اسب فرعون، نر بود، تا چشمش به اسب جبرئیل افتاد پرید دنبال او و وارد کوچه شد. قبطی‌ها هم دنبال او رفتند. نفر آخر اسراییل که از دریا خارج شد، نفر آخر قبطی‌ها وارد دریا شد «و اغرقنا آل فرعون»، ما تمام آل فرعون را غرق کردیم. جنازه فرعون با چهار خروار اسلحه از آب بیرون آمد که الان جنازه در موزه لندن است.

خدا به همه ما توفیق بدهد نماز شب را با عشق بخوانیم. نماز شب، را گاهی با کسالت می‌خوانیم، فایده ندارد. 

هرکه سحر ندارد از خود خبر ندارد


ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد


عاشق خواب ندارد


آدم باید عاشق باشد. یک وقتی کسی عاشق دیگری شده بود. معشوق به عاشق گفت فلان ساعت می‌آیم. عاشق خوشحال شد با خود گفت: عجب! معشوق به من قول داده که 2 بعد ازظهر می‌آیم. وقتی معشوق آمد دید که عاشق خواب است و خرخر می‌کند، یک مشت گردو در جیبش ریخت و رفت. بعد از چند روز عاشق گله کرد و گفت چطور نیامدی؟ معشوق گفت برو تورا چه به عاشقی؟!  تو باید بروی گردو بازی کنی! عاشق که خواب ندارد.

آیه‌الله حسن زاده آملی در کتاب الهی‌نامه‌‌شان دارند که هر که سحر ندارد، از خود خبر ندارد. خدایا کمک کن که از خودمان باخبر شویم و بفهمیم که هستیم، ما باید خودمان را پیدا کنیم. روایتی داریم که مردم دنبال گمشده‌شان می‌گردند اما دنبال خودشان نمی‌گردند.


نشانه یقین چیست؟


وضو بگیرید و تنها که شدید از خود صد بار بپرسید من که هستم؟ شاید خودت را پیدا کنی. اگر خودمان را پیدا کنیم شب اصلا نمی‌خوابیم. مثل زید ابن حارثه می‌شویم. زید ابن حارثه کنار ستون نشسته بود. رسول خدا فرمود: «کیف اصبحت یا زید»؟ زید گفت: «اصبحت موقنا» یعنی صبح کردم در حال یقین. حضرت فرمود: هرچیزی نشانه‌ای دارد، نشانه یقین تو چیست؟ گفت: شب‌ها خوابم نمی‌برد.

ما نمی‌گوییم شب‌ها نخوابید. کمی استراحت کنید. کراهت دارد شب‌ها اصلا نخوابیم. شب‌ها زودتر بخوابید که سحر خودتان بدون اینکه ساعت کوک کنید از روی عشق، از خواب بلند شوید. اگر عاشق شدی، نماز شب خواندی، طلبه‌ای وگرنه برو دنبال کسب و کار.

خدایا این توفیقات را تا آخر عمر از ما سلب مفرما! توفیق نماز شب به همه ما مرحمت بفرما! خدایا حال نماز شب به ما عطا بفرما! خدایا گناهانی که سبب شده ما نماز شب نخوانیم را بیامرز!


چیزی که سبب می‌شود انسان نماز شب نخواند


از امام صادق (ع) پرسیدند: که من هر شب می‌خواهم نماز شب بخوانم اما نمی‌شود، چکار کنم؟ فرمودند: گناهانت زنجیرت کرده‌اند. استغفار کنید، بعد نماز عصر 70 تا استغفار از تعقیبات است، استغفار کنید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۳۸
حسین سبزعلی
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۱۲ ق.ظ

درس شانزدهم اخلاق ( آداب توکل )

درس شانزدهم:

توکل

توکل با اسباب منافات ندارد


اگر بگویی من توکلم بر خداست و موتور را بدون قفل در کوچه بگذاری دزد ببرد، این توکل نیست. قفل کن و بعد توکل کن که ان‌شاءلله قفل را باز نمی‌کنند. دزدها قفل را هم باز می‌کنند. توکل منافات با اسباب ندارد، نمی‌توان توکل کرد که لقمه غذا خود بخود وارد دهان شود، باید دست را بلند کرده و لقمه را در دهان خود بگذاری.

به این سادگی‌ها هم نیست. باید زارع یا کشاورز زمین را شخم بزند، آبیاری کند و کود شیمیایی بزند تا بتواند حاصل بردارد وگرنه در خانه بنشیند و چپقش را چاق کند و به نوه‌هایش بگوید امسال توکل بر خدا صد خروار گندم بر می‌داریم. نوه‌ها می‌گویند آقاجون ما ظاهرا قاطی کرده است. اصلا نه تخمی پاشیده، نه کاری کرده است و می گوید می خواهیم صد خروار گندم برداریم. آقاجون ظاهرا زیاد عمر کرده‌اند و پرت و پلا می‌گویند.


پاسخ آیت‌الله مجتهدی به عمه خود که می‌گفت اگر پول نداری ازدواج نکن


توکل این است که چشم آدم به دست این و آن نباشد و فقط به خدا توکل کند. من وقتی طلبه بودم و می‌خواستم ازدواج کنم، عمه‌ای داشتم که می‌گفت: چرا می‌خواهی ازدواج کنی؟ بابات که ندارد کمکت کند، خودت از کجا می‌خواهی بیاوری؟!

23 ساله بودم. گفتم که خدا ... خدا... . گفت تو که هی بگو خدا... . ما از اول طلبگی خدا گفتیم و توکلمان بر خدا بوده. این تشکیلات همیشه بر توکل می‌گردیده، حتی به مراجع هم ما رو نیاوردیم که به ما حتی یک مرتبه کمک کنند.


مدرسه آیت‌الله مجتهدی چگونه بدون پول اداره شد؟


اوایل که این مدرسه را راه انداختیم به طلبه‌هایمان شهریه نمی‌دادیم، یک کلمه به آیت‌الله خوانساری بگویم؟ خدمت آقای بروجردی بروم؟ ابدا! توکلم بر خدا بود! برای این تشکیلات و این برنامه‌ها یک ریال از کسی پول نگرفتم، خودشان آمدند دادند.

6 تا خانه اضافه شد به مسجد با توکل بر خدا! کسی می‌خواست از بازاری‌ها پولدار بیاورد اینجا، پیغام دادم این کار را نکن برای من سبک است. لازم نیست پولدارها اینجا بیایند که از آن‌ها پول بگیریم. عمه‌ام می‌گفت تو بگو خدا...!

ما از اول خدا گفتیم، کارمان آبرومندانه برگزار شده و به هیچ‌کس هم رو نیانداخته‌ایم. زمانی داماد ما می‌گفت یکی از علما از من پرسید فلان مدرسه را چه کسی اداره می‌کند؟ ایشان به مراجع پول هم می‌دهد! تعجب کرده بود و هاج و واج مانده بود که ما به مراجع پول هم می‌دهیم و از آن‌ها پول نمی‌گیریم. خیلی عجیب است!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۱۲
حسین سبزعلی

درس پانزدهم:

سه خصلت مهم

سه خصلت است اگر کسی این سه خصلت را داشته باشد هرچه حوری بخواهد در بهشت به او می‌دهند، هر چه بخواهد صد، دویست، هزارتا، هرچه بخواهد. ثلاث من کنّ فیه زوجه الله من الحور العین کیف شاء، حالا آن سه خصلت چیست؟


1. کظم الغیظ


غضب کردی، این غضبت را خاموش کنی. بعضی‌ها که عصبانی می‌شوند باید زود این غضبشان را خاموش کنند، نه اینکه برخورد تند بکنند پارسال بود یه بچه‌ای نمره‌اش کم بود باباش عصبانی شده بود بچه خوبی هم بود حالا یک نمره‌اش کم شده بود، بابا عصبانی شد زد پسرش را کشت ...


یک سال روزه جریمه یک بار عصبانیت


آقای بروجردی یک وقتی نذر کرد که اگر من عصبانی بشوم یکسال روزه بگیرم؛ چون ایشان عصبانی می‌شدند و سیدها هم جوشی‌اند گاهی عصبانی می‌شوند. بله یک وقتی آقای بروجردی عصبانی شده بود با عصا حمله کرده بود به خادمش حاج احمد، بعد دید برای یک مرجع اینجور عصبانیت که با عصا برود خادمش را بزند این بد است، نذر کرد. اتفاقا از دستش در می‌رود و در یک مورد عصبانی می‌شوند و یکسال روزه را می‌گیرند. آقای بروجردی یکسال روزه گرفت چون یکبار عصبانی شد.


راه‌کار خاموش کردن عصبانیت؛ متصل کردن دست به یکی از ارحام


هر وقت عصبانی شدید فورا یک خورده آب به صورتتان بزنید: یک چیزی هم یادتان می‌دهم: هر وقت عصبانی شدید دستتان را به دست یک برادری، عمویی، پدری بدهید اثر عجیبی دارد می‌گویند به یکی از ارحامت دستت را متصل کن تا متصل کردی عصبانیت خاموش می‌شود.

کظم الغیظ... در قرآن هم آیه دارد ...ولکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین (سوره مبارکه آل عمران آیه134) کظم الغیظ یعنی خشم خود را فرو خورد: غضب کرده، اما عکس‌العمل نشان ندهد، پسرش را نزند، دخترش را نزند، شیشه خانه را نشکند، سماور را پرت نکند داد و بیداد نکند، اگر کسی تصمیم بگیرد هر وقت ناراحت شد خشم خود را فرو بخورد یکی از آن سه خصلت خوب را انجام داده که هرچه حوری بخواهد در بهشت به او می‌دهند.


2- والصبر علی السیوف لله عز و جل


صبر کند بر شمشیرها، جوان‌های ما که جبهه می‌رفتند یک عده هرچه تیر می‌آمد موشک می‌آمد اینها صبر می‌کردند، قدیم‌ها شمشیر بوده و جنگ تن به تن...حضرت قاسم (ع) وقتی آمد میان میدان در سن 13 سالگی «هل من مبارز» گفتند: ازرق شامی یکی از شجاعان لشکر دشمن بود، به او گفتند برو به جنگ قاسم بدش آمد عصبانی شد، گفت من بروم به جنگ یک بچه 13 ساله، به یکی از پسرانش اشاره کرد، برو به جنگ قاسم(ع) یکی از پسرها رفت با شمشیر حضرت قاسم دو تیکه‌اش کرد انداخت زمین، دید دیر کرد فهمید دومی را فرستاد، دومی هم نیامد، سومی را فرستاد، او هم نیامد چهارمی را فرستاد آن هم نیامد، عصبانی شد خودش آمد.


یکی از جاهایی که دروغ جایز است در جنگ است. حضرت قاسم یک دروغ گفت چون جایز است. فرمود: عجب شجاعی هستی، به جنگ من آمدی ولی تک اسبت را نبستی؟ تا رویش را برگرداند که ببیند بسته یا نه، زد....

هرکسی که صبر بر شمشیر بکند مانند «ابو تمامه صیداوی»، جلوی امام حسین(ع) روز عاشورا ایستاد که آقا نماز بخواند، تیرها را به آقا نزنند، آن تیرها را خورد و افتاد... اینها واقعا عاشق امام حسین(ع) بودند، خداکند این عشق را خدا به ما هم بدهد... صبر بر شمشیر نه اینکه فرار کند از جنگ که یکی از گناهان کبیره فرار از جنگ است.


3- و رجلٌ اُشرف علی مالٍ حرام  فترکه لله عزّ وجل:


مردی که یک مال حرامی برایش آمده، ترک می‌کند برای خدا و آن مال حرام را نمی‌خورد.

حاج میرزا ابراهیم احمدیان خیاط بود برای ما عبا قبا می‌دوخت، فوت کرد صبح درس شرایع من را هم می‌آمد، بازاری بود کاسب بود، اما درس صبح ما را می‌آمد. لباس از ارتش آوردند زمان طاغوت بدوزد پول خوبی هم می‌‌دادند قبول نکرد. پسرهایش به او گفتند آقا جان اینها که پول خوبی می‌دهند چرا نمی‌دوزی؟ گفت من از این پول ها نمی‌خورم. یک خانه کوچکی داشت. عبا قبا می‌دوخت دانه‌ای ده تومان بیست تومان. یک نان و پنیری برای خانه‌اش می‌برد. اینها عالی اند...


دقت در مال حلال


شخصی گفت من بچه بودم استادم به من پنج تومان داد گفت برو نان تافتون بگیر بیا، زمان طاغوت دو تا نانوایی بود، یکی آزاد پزی، یکی دولتی بود که ارزان‌تر می‌دادند. هر روز می رفت نان آزاد می‌خرید آن روز دید نان آزاد بسته است، رفت نان دولتی خرید. آورد استادش ناراحت شد گفت: چرا خریدی؟ من نان دولتی نمی‌خورم! دولت طاغوت. برو نان را پس بده. رفت نان را پس داد پولش را گرفت ،گفت چرا پول را گرفتی؟ من نمی‌دادنم این پول چیست. قاطی شده با آن پول ها. این طور احتیاط می‌کردند، حرام نمی‌خوردند...


دقت بسیار در نگرفتن پول طاغوت

 

پدر حاج احمد نصر، حاج میرزا عبدالله می‌گفت: من بچه بودم پدرم تاجر کتیرا بود یک سرهنگ طاغوتی آمد گفت کتیرا دارید حاج آقا؟ گفت: نداریم من به پدرم گفتم داریم. پدرم به آن سرهنگ باز گفت نداریم، من نمی‌دانستم پدرم چرا می‌گوید نداریم، باز گفتم داریم، پدرم مرا دعوا کرد گفت آی بچه چه می‌گویی، جناب سرهنگ نداریم بفرمایید، او هم رفت. بعد با من دعوا کرد گفت: مگر جقه (درجه) اش را ندیدی؟ نداریم یعنی اگر این جنس را به او بدهم پول دولت طاغوت به من می‌دهد اینجور مقید بودند...

پس کسانی که اینجورند مال حرام نمی‌خورند، صبر بر شمشیر می‌کنند، کظم غیظ می‌کنند در قیامت هرچه حوری بخواهند به آنها می‌دهند.

این حدیث را بخوانید، حفظ کنید، در خانه هم نقل کنید.

خداوند توفیق عمل به این حدیث به همه ما عنایت بفرماید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۱۰
حسین سبزعلی
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۷ ق.ظ

درس چهاردهم اخلاق مهار نفس سرکش

درس چهاردهم:

نفس

آیت‌الله استادی و شاگردی آیت‌الله مجتهدی


یادم هست آیت الله استادی بچه که بود می‌آمد پیش من درس می‌خواند. رویش نمی‌شد به من بگه، به یکی می‌گفت که به فلانی بگو که من روزی یک صفحه معراج السعادۀ بخونم. اون موقع چون جوان بودم قبول می‌کردم.آیت الله استادی پیش من یک ساله شد، رگ مقدسی داشت، مقید به نماز جماعت بود. هنوز عمامه نداشت روزی یک صفحه کتاب پیش من می‌خواند و من هم حوصله می‌کردم.

چند روز پیش یک کسی آمد تو دفتر با من کاری داشت. چهره خیلی نورانی داشت. به آقای نصیری گفتم ما امروز یک آدم دیدیم. آخه از در خانه تا اینجا که میام آدم نمی‌بینم. حالا شما خوبید ولی اوضاع خیلی بد شده،آدم مسافتی رو که میره یک آدم نمی‌بینه. گاهی اوقات آدم باید بنشینه با نفسش یک حساب کتابی بکنه. به نفسش بگه خب تا کی؟ بسه دیگه. به فکر خودت باش، نفس به فکر ما نیست به فکر خودشه.


اسب سرکشی که انسان باید آن را مهار کند


روایت داریم که نفس مثل اسب سرکشه. گاهی اسب سرکش فرار می‌کند. اگر کسی وارد طویله بشه دهنه را سفت می‌گیره ولی بازم زورش نمی‌رسه. اسب می‌ره به سمت آخور که جو بخوره، سر صاحبش را می‌زنه به سر در طویله. وقتی افتاد و در خون خودش غوطه‌ور شد، با خیال راحت میره جو می‌خوره. اسب می‌خواهد جو بخوره به فکر صاحبش نیست که چه بلایی سرش میاد. نباید به حرف نفس گوش کرد و باید توکل کرد به اهل بیت و خدا. بگی من می‌خواهم خوب بشم، دستم رو بگیر. اگه بگی به خدا، خدا کمکت می‌کنه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۷
حسین سبزعلی
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۴ ق.ظ

درس سیزدهم اخلاق ( همسایه داری )

درس سیزدهم:

همسایه

توصیه پیامبر (ص) برای برخورد با همسایه مزاحم


شخصی آمد نزد پیغمبر رسول خدا (ص) و گفت: یا رسول الله(ص) همسایه‌ام مرا اذیت می‌کند، حضرت فرمودند: صبر کن. بعد از مدتی آمد و گفت: باز مرا اذیت می‌کند. حضرت فرمودند: صبر کن. رفت بعد از مدتی دیگر آمد، گفت: همسایه‌ام مزاحم من است، حضرت فرمودند: «اسباب و اثاثیه‌ات را بگذار داخل کوچه، مردم که عبور می‌کنند می گویند چرا اثاثت را اینجا گذاشته ای؟ بگو این همسایه مرا اذیت کرده.»


همین کار هم کرد، اثاثش را گذاشت داخل کوچه، مردم که از آنجا رد می‌شدند علت را از او می‌پرسیدند او هم می‌گفت همسایه‌ام مرا اذیت کرده. همسایه مزاحم شنید و آبروش رفت، آمد و التماس کرد و گفت: اثاثت را به خانه ببر، من دیگر اذیتت نمی‌کنم.


شما هم همین کار را بکنید، اگر همسایه‌تان این کار را کرد اول صبر کنید. اگه طاقتتون طاق شد اثاثتون را بگذارید تو کوچه. آن وقت از ترس آبروش هم که شده میاد به شما التماس می‌کند که اثاثتون رو ببرید تو خانه و من دیگه اذیتت نمی‌کنم.


استاد امام (ره) با همسایه مزاحم چه کرد؟


خدا رحمت کند آقای شاه آبادی (استاد امام) را، یک کسی نقل قول می‌کرد می‌گفت، یک دکتری همسایه آقای شاه آبادی بود. این همسایه صدای رادیوش را بلند می‌کرد، صدا می‌آمد خانه آقای شاه آبادی. پیغام داد که این رادیوی شما مزاحم ماست. دکتر آنقدر بی تربیت بود که گفت: چهار دیواری اختیاری.


آقای شاه آبادی هم بازاری بود. یک حمالی بود توی مسجد جامع که به آقا اقتدا می‌کرد، به حمال گفت که فردا ساعت 2 بعد از ظهر بیا خونم کارت دارم. او هم رفت، در زد و آمد تو. آقای شاه آبادی گفت: این پیت حلبی را بردار، این چوب هم بردار برو روی پشت بام مرتب بکوب. خب دکتر ناراحت شد و پیغام داد که آقا این چه وضعیه؟ ما استراحت نداریم. آقا هم پیغام داد: چهار دیواری اختیاری. دکتر اسباب کشی کرد و رفت.


حقوق همسایه


همسایه 3 حق دارد:

1. حق الغراب؛ حق فامیلی

2. حق الاسلام؛ حق مسلمان بودنش

3. حق الجوار؛ حق همسایگی


یعنی اگر همسایه‌ات فاملیت هست و مسلمان هم هست، به خاطر این 3 حق باید وقتی آش می‌پزی ببری بهش بدی. اگر همسایه‌ات کافر است و غریبه، به خاطر این 1 حق باید وقتی آش می‌پزی براش ببری.


رابطه تبلیغ اسلام با حلم و بردباری مبلغ


یک یهودی بود که وقتی رسول خدا (ص) می‌خواست بره مسجد خاکستر می‌ریخت روی سر ایشان. حضرت دو سه روز دید این یهودی خاکستر نریخت. حضرت فرمودند: این دوست ما که هر روز یاد ما می‌کردند پیداش نیست، کجاست؟ اصحاب گفتند که او مریض شده، پیغمبر هم رفت به دیدنش.


یهودی هم وقتی دید رسول الله(ص) با عصا وارد شد می‌خواست زمین دهن باز کنه بره توش. همین کار پیغمبر باعث اسلام آوردن یهودی شد و شهادتین رو گفت، ظاهراً رئیس قبیله هم بود و به خاطر اسلام آوردن این یهودی عده‌ای از یهودیان دیگر هم مسلمان شدند. همه اینها علتش چه بود؟ برای اخلاق و حلم و بردباری پیغمبر(ص).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۴
حسین سبزعلی
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ق.ظ

درس دوازدهم اخلاق اهمیت توبه کردن

درس دوازدهم:

اهمیت توبه کردن

اهمیت توبه کردن

 آدم نباید با خودش بگه من چون نفسم هنوز آن طور نشده که بتوانم توبه کنم پس چرا توبه کنم؟ اگر توبه کنم دوباره گناه می‌کنم. از کجا معلوم؟ شاید توبه کردی دیگه گناه نکردی، شاید یک دفعه همین امشب مُردی. چرا این حرف را می‌زنی؟ گفتند که:

به پیری رسم و توبه کنم  آنقدر جوان مرد و یکی پیر نشد 

با توبه به آغوش خدا بروید 

اصلا خدا توبه کننده را دوست دارد. قرآن آیه‌ای دارد: «إن الله یحب التوابین». خدا دوست دارد بنده گناهکارش را که بگه بد کردم. شما دیدید بچه‌تون یک اشتباهی می‌کند می‌گوید غلط کردم. بعد شما بغلش می‌کنید و نازش می‌کنید. شما که بنده‌اید این طوری رفتار می‌کنید اون که خداست چطور؟ 

وسوسه‌های شیطان که مانع توبه می‌شود 

فقط کافیست یک بار بگید نفهمیدم و بد کردم و عمرم را به بطالت صرف کردم. «یا ایها الذین آمنوا لاتقنطوا من رحمۀ الله»؛ ای بندگان من از رحمت خدا مأیوس نشوید. یک وقت شیطان وسوسه می‌کند میگه تو بد کردی، خدا تو را نمی‌بخشد، بیخودی توبه نکن، این حرف شیطان است. 

یأس از رحمت خدا از گناهان کبیره است. یک حدیث داریم می‌فرماید: «اگر گناه جن و انس را کردی نباید ناامید بشی، اگر عبادت جن وانس را کردی نباید مغرور بشی چون ممکن است عباداتت مورد قبول نباشد».

 

انواع گناه و گناهی که خداوند می‌بخشد 

گناه دو نوع است: 

1- یک وقت آدم لج‌بازی می‌کند، با خدا گردن کلفتی می‌کند و هیچ به فکر توبه هم نیست.آنها کارشان خراب است. 

2- ولی بعضی‌ها گناه می‌کنند ولی پشیمانند. مرتب خودش رو می‌خوره که چرا همچنین کاری کردم. 

آنهایی که سر جنگ دارند سخت توبه‌شون قبول می‌شود. خدا می‌فرماید: به عزت و جمال خودم قسم که دیگه تو رو نمی‌بخشم. خوش به حال کسی که در آن دنیا نامه عملشان را که می‌دهند می‌بیند گناه کرده ولی زیرش یک پشیمانی و استغفار هم نوشته شده است. 

استغفار کنید، نماز عصرکه خوندید 70 بار استغفار در تعقیب نماز عصر. شب‌ها نماز شب می‌خونید 70 مرتبه استغفار وارد است. رسول خدا(ص) صبح به صبح استغفار می‌کردند با این که معصوم بودند.

 

عصمت آیت‌الله خوانساری در کلام امام خمینی(ره)  

حالا قرآن آیه‌ای دارد: «فاستغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات ». آنها به خاطر گناهان امّتشان توبه می‌کردند. ما در غیر معصومین هم افرادی داریم. یک وقت از امام پرسیدند آیت الله خوانساری عادل هستند یا نه؟آیت الله خوانساری کسی بودند که بعد از فوتشان سر تشییع جنازه، امام زمان(عج) را دیده بودند. 

بعد از فوت آیت الله خوانساری، امام فرمودند: ایشان صاحب نفس قدسیه بودند، مرجع متقین بودند. امام فرمودند: از عصمت ایشان از من سؤال بکنید،‌ شما از عدالت سؤال می‌کنید؟ ما در عصمت ایشان شک داریم. یعنی غیر معصومین هم افرادی هستند که شهره عصمت درونشان هست. مثل آقای اراکی، آقای خوانساری، آیت‌الله بهجت. 

خوش به حال داداش‌های قدیم. داشی‌های قدیم هم توبه می‌کردند.یک پیراهن سیاه تنشان می‌کردند، محرم، لابه‌لای سینه‌زن‌ها سینه می‌زدند. مشروب‌خور بود ولی توبه می‌کرد که آخر محرم امام حسین(ع) دستش را می‌گرفت.آدم خوبی می‌شد، مسجدی می‌شد، هیئتی می‌شد و دیگر مشروب نمی‌خورد. حدیث داریم خدا از توبه بنده گناه کارش بیش از خود آدم خوشحال می‌شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۰
حسین سبزعلی